همه روزهایی را که نبوده ای می شمارند، من روزهایی که به بازگشتت مانده...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حاشیه نوشت: هرگونه کپی برداری و نشر مطالب این وبلاگ در راستای آشنایی با سیره و نشر افکار امام موسی صدر(أعاده الله) آزاد و موجب امتنان است!
کمتر از یک ماه پس از ربودن امام موسی صدر در لیبی- با هدف به انزوا کشیدن امام خمینی(ره) و با علم به غیبت تنها حامی خارجی امام(ره)، نقشه کوچ دادن ایشان به سوی لیبی! از سوی سرانِ ایران، عراق و دیگر کشورهای عربی-اسلامی به اجرا درآمد!
وزیران خارجه ایران و عراق در نیویورک با یکدیگر دیدار و توافق کردند که امام خمینی، که با فشار نظام شاه از ایران به عراق تبعید شده بود، از عراق اخراج شود.
يَا رَاحِمَ كُلِّ مَرْحُومٍ ای رحم کننده بر هر رحم خواه
رخدادهای تاریخی مرتبط با جنایت ربودن امام صدر:
صلح مصر با إسرائیل!!!
تحولات فاجعه آمیزی که در اثر حوادثی دردناک پدید آمد، ناشی از موضع گیری های غیرمسؤولانه و بلکه توطئه آمیز در سطح لبنان و جهان عرب است؛ چه از سوی برخی از رهبران عربی و چه از سوی برخی سیاستمداران لبنانی.
البته، اگر نگوییم این تحولات با مصالح بینالمللی و پارهای از حوادث در هم تنیده شده بود.
حتی، گاهی، میهمانی را آن چنان عزیز می داشت، که عبایش را روی زمین پهن می کرد و او را بر عبایش می نشاند!
حیف از آن عبای تمیز و اتو کشیده نبود؟
گفتم: جای سید ما بالاتر از روی خاک نشستن است...
می گوید: «ما فرزندان ابوترابیم!»
-------------------------------------------------------------------------------------- خاطره سید حسین موسوی-ابو هشام-عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان: در گفتگو با گروه روایت فتح
يَا رَازِقَ كُلِّ مَرْزُوقٍ ای روزی دهِ هر روزی مند
دلنگرانی هایی که داشتم بی جا نبود.
سید موسی صدر، رهبر و بنیانگذار مقاومت در لبنان بود و دشمنان بسیاری داشت،
غرب و صهیونیست، تاب دیدن این نهضت را نداشتند.
تا این که امام صدر در سفری به لندن آمد و فرصت و خلوتی پیش آمد... تا این احساس خطر را با ایشان در میان بگذارم و سفارش فراوان کنم که در حفاظت از جان خود، کوتاهی و سهل انگاری نکنند؛
هشدار... پشت هشدار که؛
«آقا موسی!
خیلی مراقب خودتان باشید...
این ها اگر خودشان هم نتوانند مستقیم بر علیه شما کاری کنند، آن قدر گماشته و مأمور دارند که می توانند سرِ شما را زیر آب کنند!»
خندید و گفت:
«نگران من نباشید! ما ذوالحیاتین هستیم...
زیرِ آب هم نفس خواهیم کشید..»
------------------------------------------------------------------------------------------------ اقتباسی از خاطرۀ حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی خراسانی؛ مدیر وقت جامعه اسلامی لندن جلد دوم از کتاب «عزت شیعه» اثر دکتر محسن کمالیان/علی اکبر رنجبر کرمانی به نقل از کتاب «خاطرات در غربت»
نجوا-نوشت:
شیعۀ حقیقی اگر اهل این وادی است، باید ذوالحیاتین باشد؛
یا ذَالآلآءِ وَ النـَّعمآء ای صاحب کاملترین برکات و نعمت ها
فقط همین چند جمله را ... از کتاب عزت شیعه این جا نوشته ام... نه برای این که بفهمیم جلال الدین فارسی کیست؟ و این همه دشمنی اش از برای چیست؟ فقط برای این که حقیقت وجود امام موسی صدر را بهتر بشناسیم.... بدانیم امام موسای صدر کیست؟ و این همه لطف و رحمتش برای چیست؟
"جلال الدین فارسی وقتی به اینجا آمد، در یک جریانی دستگیر و به امن تحویل شد. بعد از دو سه روز، دیدیم که امام موسی صدر از بیروت آمده و میگوید:
«یکی از دوستان ما اینجا گرفتار شده است، من آمده ام او را آزاد کنم.»
ابووائل گفت؛ امام موسی صدر به ضمانت خودش جلال الدین فارسی را آزاد کرد و رفت."
از خاطرات استاد سید مهدی حائری به نقل از ابووائل از مسئولان وقت اطلاعات سوریه؛ کتاب عزت شیعه، دفتر دوم. دکتر محسن کمالیان -------------------------------------------------------------------------------------------
#سبک_زندگی: دوستان را کجا کنی محروم؟ تو که بر دشمنان نظر داری. اقیانوس آرام امام موسی صدر را به عفو و گذشت بشناسیم... که نه برای دشمن، لااقل با دوستانمان بخشنده تر و مهربان تر رفتار کنیم...
یا من لا یعتـدی علی أهل ِ مملـکـته به نام آن که بر اهل مملکتش ستم نمی کند!
عاشق، مجنون است ... نمی تواند عشقش را کتمان کند... عاشق صید است ... نمی تواند از دام صیاد فرار کند... قبل ترها خیال می کردم معشوق، صیاد است...اما این روزها فهمیده ام که این عشق است که صیاد است... و معشوق...اگر امام موسی صدر باشد...نمی خواهد که هیچ صیدی در بند صیاد، گرفتار شود... چون به بند کشیدن و در دام گرفتار کردن، سنت اجدادی خاندان صدر نیست... صدرها یادگرفته اند که مثل اجداد و نیاکانشان، آزاد کنند! برای همین هم، همیشه ضامن اند؛ ضامن می شوند...صید را نزد صیاد ضمانت می کنند.... و او را از دام عشق آزاد می کنند.... اما اگر این صید بخواهد تا ابد در دام این صیاد بماند چه؟
عاشق...مجنون است...همیشه دنبال بهانه می گردد که عشقش را فریاد کند....
و شاعرِ عاشقِ مسیحی ... به دنبال بهانه ای بود تا عشقش را فریاد کند... چون می دانست که آتش عشق... «جز زبانه کشیدن و برآمدن نمی داند...»* چهل و هفت سال پیش...جرج جرداق ... شاعر مسیحی....دست به قلم برد و نامه ای نوشت... نامه ای که در الصیادبیروت منتشر شد، تا صدای فریاد عشقش ... به گوش همه عالم برسد
هیــــچکدام... ما فقط منتظریم....همین! منتظریم تا یک ضامن معتبرِ بلند قامت... از راه دور برسد و بگوید که چه باشیم بهتر است؟ صید؟ دام؟ صیاد؟ آزاد؟ ---------------------------------------------------------------------------------------------------------- نامهتبریک جرج جرداق به امام موسی صدررا هر سال باید چندین و چند بار خواند... چندین بار خواند و باز هم نفهمید، که چطور می شود؟
چه چیز می تواند... تا این حد یک شاعر مسیحی را شیعه ی امام شیعیان کند، که در خاتمه نامه اش... حسین بن علی علیه السلام – امام شیعیان- را امام الأعظم بنامد و از او بنویسد که:
الإمام الأعظم حسین (ع) قال:
«ذو الهمه یأبى إلا علواً، کالشعله من النار یخفیها صاحبها وتأبى إلا إرتفاعاً.» «صاحب همت عالی از همه چیز سرباز می زند جز سربلندی، چونان شعله ای از آتش که صاحب اش پنهان اش میکند، ولی جز برآمدن و زبانه کشیدن نتواند.» ----------------------------------------------------------------------------------------------------------
مقالۀ «ندای پیامبران» به قلم امام موسی صدر تنها دو روز پیش از ناپدید شدن امام در لیبی در روزنامۀ لوموند فرانسه به چاپ رسیدــــ مقاله ای که آشکارا خط مشی امام موسی صدر را در حمایت از انقلاب ایران نمایان می کرد و شبهه ای برای ربایندگان امام باقی نمی گذاشت!
امام در این مقاله نوشته اند: «نهضت مردم ایران با تمامی حرکت های مشابه خود در جهان تفاوت دارد؛ زیرا چشم انداز جدیدی فراروی تمدن بشری قرار داده است... نهضت مردم ایران به رغم گستردگی آن و به رغم اتهاماتی که رژیم بر آن وارد می کند، از گرایش ها، تبارها، اهداف و اخلاقیات اصیل و والایی برخوردار است.» امام موسی صدر با تأکید بر این که انقلاب اسلامی ایران، اصیل، خوداتکا و خودباور است و به هیچ یک از جریانات شرقی و غربی وابسته نیست متذکر شده اند: «... هیچ یک از نیروهای چپ و راست، به این اعتبار که نماینده یکی از دو قطب جهان هستند، کمترین تأثیری بر این نهضت ندارند...» ایشان تفاوت مهم این انقلاب را با انقلاب های مشابه "غیر مسلحانه بودن و گستردگی آن" می دانند: « این ملت به رغم این که سلاحی در دست ندارد، با خون خود، قهرمانانه مبارزه می کند و قدرتی شکست ناپذیر ایجاد می کند.» «انقلابیون ایران به هیچ طبقه خاص اجتماعی منحصر نیستند، بلکه از همه ایران برخاسته اند: دانشجویان، کارگران، تحصیلکردگان، روحانیان و… همه و همه در این انقلاب حضور دارند. ملت ایران با همه نسل های مختلف خود در این نهضت شرکت جسته است. بازار، مدارس، مساجد، شهرها و حتی کوچک ترین روستاها در این نهضت مشارکت دارند.» امام صدر با تمجید از حضرت امام خمینی می نویسند: «خاستگاه این حرکت و ایمان و آرمان آن همان اهداف بیکران انسان، اخلاقی و انقلابی است. موجی که امروز ایران را در مینوردد، بیش از هر چیز ندای پیامبران را در اذهان انسان ها تداعی می کند.»
ایشان در مقالۀ "ندای پیامبران" روش های بدوی و ارتجاعی حکومت شاهنشاهی را در سرکوب و سلب آزادی ملت ایران محکوم می کنند و وجدان آزادگان جهان را به سوی ظلم و خونریزی های بی امان شاه متوجه می سازند: «قتل عام هایی که هم اکنون در ایران جریان دارد و رژیم تلاش دارد بر آن ها سرپوش گذارد، هشداری به انسان معاصر، به وجدان و به احساس مسؤولیت اوست. شایسته است که انسان ها تصویر واقعی این کشتارها و سرکوبگری ها را به جهانیان عرضه بدارند و ضمن چنین خدمتی، بیزاری خود را از این اعمال نمایان سازند.»
------------------------------------------------------------------------------------------- بیشتر بخوانید:
می فرمایند: «ما به سوگند خود بر دفاع از مظلوم ــ هر که باشد ـ در برابر ستمگر ـهر اندازه قدرت داشته باشدـ پایبندیم.»
پس از حادثه 15خرداد 1342، و دستگیری امام خمینی(ره)، امام موسی صدر تماسهایی با علمای بزرگ برقرار کردند و در محافل مختلف بین المللی موضوع بازداشت ایشان را مطرح کردند: امام صدر در سفری پنج روزه به دعوت واتیکان، موضوع دستگیری امام خمینی در ایران و مواضع علما و حکومت ایران را در مراسم تاجگذاری پاپ ژان پل ششم برای مقامات واتیکان تشریح کردند.
پس از آن، امام صدر سفر خود را به سوییس، فرانسه، بلژیک، اسپانیا، الجزایر و مراکش ادامه دادند...در این سفرها با شخصیت های مهم تماس گرفتند و روزنامه های مهم جهان و فعالان اجتماعی ژنو ،هامبورگ ، پاریس ، بُن و دیگر مناطق را از موضوع دستگیری امام خمینی آگاه کردند. پس از آن بود که ساواک امضای سید موسی صدر را پای تلگراف علمای نجف برای آزادی امام خمینی(ره) دید و دانست که پرونده سید موسی صدر، پرونده ای عادی و معمولی نیست. این تلاش ها تا آنجا ادامه یافت که آیتالله خویی، مرجع بزرگ شیعیان جهان، در این خصوص فرمودند: «سفر سید موسی [صدر] نقش اساسی در آزادی سید خمینی داشت.»
هشت سال بعد، امام موسی صدر، در زمستان 1350 بر اساس تقاضای مراجع وقت، دربارۀ برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمودند، که در نتیجه آن، بعضی از مبارزان از جمله حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، از زندان آزاد شدند.
گویا این جراحت عظیم تشیع، خیال آرام و قرار گرفتن ندارد، بر هر زخمی که مرهم می گذاریم، بر هر دردی که صبر پیشه می کنیم، از زخمی دیگر، عمیق تر و پردردتر! خون به آسمان می پاشد، رنجی به رنج های مسلمین می افزاید: یمن و عراق و بحرین، سوریه و فلسطین، پاکستان و هند و میانمار، کشمیر و پاراچنار ... و بعد از فاجعه منا...این بار زخم هایمان به کشتار بی امان شیعیان در نیجریه خونین تر شد.... و یادم آورد که؛ چقدر امام موسی صدر به شیعیان و مهاجران محروم نیجریه دلبسته اند!
و لا یوم کیومک یا اباعبدالله!
و من اینجا ..روز شهادت امام جوان و مظلوم شیعه، پشت رایانه نشسته ام و لاطائلات به هم می بافم... و به امروزی فکر می کنم که شهید سمیر القنطار ِدرزی در شهادت از ما بچه شیعه های دوازده امامی سبقت گرفت و خدایی شد!... که اگر بنا باشد فردایی که سالروز امامت امام الغایب است، چشمانمان به جمال بی مثالشان روشن شود، من ِ سرتا پا گناهِ بی کفایت شرمسار، که حتی یک خراش کوچک از این همه زخم، سهمم نشده با چه رویی مقابلشان بایستم و در چشمانشان نگاه کنم و بگویم: من هم شیعه ام!
تقویم ورق می خورد و تاریخ سرخ تشیع تکرار می شود...و ما درمانده و عاجز، با دستان خالی و کوله باری سنگین از گناه، تنها نظاره گر این فجایع ایم.... سکوت در برابر ظلم عظیمی که در این سی و هشت سال بر عزت شیعه رفت، حالا کار را به جایی رسانده که دشمنان اسلام، این بار نه پنهانی و در خفا، که وقیحانه ... پر مدعا و طلبکارانه، رهبرانمان را از جای جای جهان می ربایند و زخمی و خونین! به زنجیر اسارت می کشند و به هیچ بنی بشری هم پاسخگو نیستند... یک روز شیخ باقر النمر، یک روز شیخ علی سلمان...و این بار نوبت به شیخ ابراهیم زکزاکی و قتل عام شیعیان مظلوم نیجریه رسیده
این شب ها در فکر «أمّن یجیب» های غریبانه ام....به اشک هایی که در غربت ریخته می شود...
به این که اگر این روزهای پر خون ما اضطرار نیست...پس اضطرار چیست؟ کارد به استخوان رسیدن چیست؟ «متی نصر الله» هایمان چرا به آسمان نمی رسد؟ کجا است فغان «أین الحسن و أین الحسین» هایمان؟ کو اشک هایمان؟ ناله هایمان؟
که اگر امروز حضرت بقیة الله الأعظم(أرواحنا فداه)، تنهاتر و غریبتر از همیشه، بی یار و یاورتر از همیشه، در اضطرار این روزهای تلخ، "في العـَین قذی و في الحـَلق شجا" در چاه ظلمانی این عالم، اشک فرو میریزند و بغض فرو می دهند، گنه از ماست!
------------------------------------------------------------------------------------------ سلام حضرت باران!در میان اشک هایی که به آسمان بیکران پل زده... برای این کویرِ سوختۀ تفتیدۀ ترک خوردۀ بی نصیب از رحمت، هم دعایی کنید! آسمان خاکستری شهرمان بی باران است!
بازگرد ای روزگار امام صدر! بازگرد با روزگار روشنت، با فرش سبزت ... با شب درخشانت
بازگرد! که روزهای ما را سیاهی پوشانده و کشت های ما را ملخ خورده! و شب ما دهشتناک و آکنده از ترس و کابوس شده... بازگرد همچون خورشید تا کشته های ما را تغذیه کنی و بیماری را از پا درآوری و به جسم ما گرما ببخشی. بازگرد با روزگار سپیدت و با همۀ آرزوها و دردهایت که در پرتو آن ها می توانیم بر عقب ماندگی و نادانی پیروز شویم و هر غاصب و اشغالگری را شکست دهیم. بازگرد با عمامۀ پیشوای محرومان که دانش و اندیشۀ نهفته در زیر آن، بامدادان و شامگاهان را گشود و فکر فرهیختگان و خرد خردمندان را به حیرت آورد. بازگرد با عبای سیدکه بر جای جای آن نماز می گزاردیم و در برابر پروردگار جهانیان سجده می کردیم و این، مدیون فکر باز او نسبت به همۀ اندیشه ها در جهان و نسبت به همۀ ادیان و گروه های حاضر در عرصۀ لبنان بود. بازگرد با مهرورزی ِامام صدر به همۀ دوستانش و دشمنانش و به همۀ ادیان و مذاهب. بازگرد با «کلمۀ سواء» و سخن راستینی که آن پیشوایِ بهره مند از الهام، برای همۀ گروه های جامعۀ لبنان می گفت. بازگرد با شعار «اسرائیل شر مطلق است» شعاری که برخاسته از ایمان به حقانیت مسئلۀ فلسطین و درک از مظلومیت فلسطین بود که سرزمینش غصب و حقوقش پایمال و خانه اش ویران و خون بی گناهانش بر خاک مقدس آن ریخته شده است. بازگرد با شعار «ما راضی نیستیم که لبنان لبخند بزند در حالی که جنوب آن در اشغال دشمن است.» ... که وطن نباید تجزیه شود یا نباید بخشی از آن به سرِ افعی تبدیل شود، تا بخش دیگر را ببلعد.
بازگرد ای خاطراتِ آن روزگار! چه زیبا بودی در آن گذشتۀ پربار... که از چشم و عقل و قلب آن رهبرِجلودار، می جوشید و چقدر ما امروز، در این غوغای حوادثی که لبنان و همۀ منطقۀ عربی را درنوردیده است، به آن گذشته نیازمندیم.
دشمن سلطه جو هنوز فلسطین و جولان و بخشی از لبنان را در اشغال خود دارد و آزادی و حرمت بیتالمقدس را مباح می شمرد و به کشتار ملت فلسطین ادامه می دهد و هیچ کس در جهان عرب دم برنمی آورد و حتی برخی از آنان، با این غصبکنندۀ حقوق ملت ها روابط سیاسی و امنیتی و نظامی و اقتصادی دارند و میان مردم خود تفرقه می اندازند و نسبت به آتش فرقه گرایی که در سوریه و عراق و یمن و بحرین زبانه میکشد و به آنچه در مصر و لیبی و تونس میگذرد، بی توجه اند. هیچ صدایی بلند نمی شود تا به این اشغالگری و به فتنۀ تکفیریان و وهابیان، نه بگوید؛ در حالی که این فتنه میکشد و میسوزاند و عبادتگاه ها و بناهای کهن تاریخی را ویران می کند و با تعصب ورزی و عقب ماندگی و نادانی خود، تاریخ را از بین می برد و در این میان، فکر و نقشه را اسرائیل و آمریکا و سرمایه، با دینار و نفت و گاز تأمین میکنند. اینها انحراف از دین است و اسلام از آنچه اینان میکنند بیزار است.
ای امام صدر! چقدر ما به تو و به مواضع شجاعانۀ تو در برابر هر سلطان ستمگر و دشمن تجاوزکار، برای یاری عدالت و حق و آزادی نیاز داریم. ای پایه گذار مقاومتی که دشمن را شکست داد و سرزمین را آزاد کرد و کرامت را نجات داد و تنها پرتو نور در شب ناامیدی عربی بود. تو ای نخستین و بزرگ ترین مقاوم! ای پایهگذار عصر مقاومت!اکنون این شاگردان تو هستند که به دست خود و در روزگار خود پروراندی و در وجود آنان بذر ایمان و حق پاشیدی. اینان شعارهای تو را سر می دهند و همه، از رهبران و مسئولان و اعضا، دنیا را از تاریخی درخشان، همراه با پیروزی ها و نشانه های رهایی، می آکنند:
تو اینگونه بودی ای امام صدر: پیشوا و آموزگار و قانونگذار؛ پدیدآورندۀ نسل هایی که پس از تو آمدند و از دستاورد تو و از تجربۀ تو بهره گرفتند و توانستند سپاهیان مقاومت را در مسیری سخت و ناهموار، رهبری کنند و سرزمین را آزاد کنند و فتحی را رقم زنند که برای همۀ امت در این عصر ناممکن بود، زیرا این امت، اصولی پوچ در پیش گرفته و برای مقابله با دشمن، خانه هایی سست تر از خانۀ عنکبوت ساخته... سرور من! وضعی که اکنون ما در منطقه در آن به سر میبریم، سخت نیازمند حکمتو خردورزیو شرحصدر و زبان شیرینو وفاداریو عقیدۀ خالصانه و آموزه های بزرگوارانۀ توست. همۀ این اوصاف در وجود تو برای نجات میهن و امنیت ملت و وحدت امت و ساختن کشوری بود، که جنگ و فرقهگرایی، آن را قطعه قطعه کرده و گرگ های محلی و منطقه ای و بینالمللی بر سر آن به جان یکدیگر افتاده بودند. برخی نیز سر از سوراخ خود بیرون آورده بودند تا به این سرزمین گزندی برسانند و بر ضد مقاومت آن، توطئه بچینند و شر و کینۀ خود را بر سر سلاح مقاومت فرو ریزند، چراکه از این ملت دفاع کرد و در برابر دشمنی که گفته میشد شکست ناپذیر است و عرب را، چون مترسکی به وحشت انداخته بود، توازن در ترس و بازدارندگی ایجاد کرد. اینها اصولی ایمانی است که پیروز شد و آموزه هایی اسلامی است که مردانی بزرگ ساخته است؛ مردانی خدایی که باکی ندارند که مرگ بر آنان فرو آید یا آنان بر مرگ فرو آیند.
آنان حقیقتاً مردان بدر و خیبر و دنبالهرو یاران حسین (ع) و علی اکبر (ع) هستند.
همین اصول است که همواره ما را به یاد تو میاندازد... تا زمانی که شب و روز میچرخد و گردبادها وطن را درمی نوردد، تو را در قلب و خاطرۀ ما نگه می دارد.
سرورم! در حالی که از درد به خود می پیچم، کلمات را به هم میفشارم تا از حروف آن، گل و شکوفه سر زند، چراکه از سیرۀ خوشبوی تو در چمنزار شهادت و کارآمدی و فداکاری، سیراب می شود.
ما تردید داشتیم که لحظهای به نبودن یا دوری تو فکر کنیم، ولی امروز با حقیقت جاودانگی تو روبهرو هستیم. تو این حقیقت را وقتی رقم زدی که تو را از نزد ما و از میدان جهادت ربودند و ما در درد و رنج باقی ماندیم. ما همچون کسی که بر سرنوشت خویش بیمناک است و همچون کسی که در گذرگاهی ناشناخته قدم میگذارد، گریانیم.
ما از لحظۀ فراق تو هراس داریم، زیرا به تصاویر تو و حضور تو در خورشیدِ روزهایمان و در سرخی غروبمان و ماه شب هایمان عادت کردهایم؛ عادت کردهایم که عمامۀ تو را در وسط نبردها و کنفرانسها ببینیم.
چشم تو روشن باد! که ملت تو خواری نمیپذیرد و سازش نمیکند، بلکه در هر بیشه ای به دنبال عزت و افتخار است. ما در مسیر تو و در پرتو مکتب تو حرکت میکنیم و تا پای جان استوار ایستادهایم. ما کسانی هستیم که با لبخند در برابر ناامیدی ایستادیم و در دل بلاها، معجزه آفریدیم. این همان پایداری است که تو به ما آموختی و همان آزادی و پیروزی است که به ما وعده دادی.
دفتر جنبش أمل در تهران عادل عون
------------------------------------------------------------------------------------------ یادداشت ابویاسر -عادل عون- نمایندۀ جنبش أمل در تهران
علت این سرپوش گذاشتن سی و چند سالۀ جهان بر این جنایت مسلّم قذافی چیست؟
این سوال در کانون حوادثی قرار دارد که منطقه و دنیا شاهد آن است:
- زیرا او در سرزمین محرومان – با تشکیل حرکة المحرومین- از آنان و سرزمینشان دفاع کرد؛
- زیرا او پیشگام وحدت و مروج همزیستی و مخالف فرقه گرایی و تکیه بر افتخارات فرقه ای بود.
- زیرا او در مسجدها و کلیساها برای مردم سخن می گفت و وقتی آنان را به خیابان فراخواند، قیام کردند. او زبان عبادت خداوند و عامل پیوند میان فرزندان یک میهن بود.
- چون او نپذیرفت که در سنگر فتنه انگیزان باشد! او نخواست با حزب گرایی های کوته بینانه آتش اختلاف را میان مردم شعله ور کند و از این آتش تنور سیاست مداران را گرم سازد!
- او همه را به مخالفت با آنچه از خارج از لبنان دیکته می شد تا مردمِ یک میهن به روی همدیگر اسلحه بکشند، فرا می خواند.
- او می گفت: «فعالیت سیاسی و اجتماعی من بخشی از رسالت دینی و اسلامی من است.»
«پس در چنین اندیشه ای نمی توان مقدسات دینی را فدای بازی های کثیف سیاسی کرد!»
- زیرا او با اسکان دادن فلسطینیان در جنوب لبنان مخالفت میکرد. تا زمینه بازگشت فلسطینیان به سرزمین هایشان از دست نرود!
- زیرا او یکی از بنیانگذاران انقلاب اسلامی ایران بود و از رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی در سطوح جهانی حمایت می کرد.
- زیرا او منطق انورسادات دربارۀ حل مشکل فلسطین از طریق سازش و نزدیک سازی مسائل عربی و اسلامی را نپذیرفت.
- زیرا او می خواست سد روانی میان مردم جنوب لبنان و دشمن صهیونیستی را حفظ کند؛ او در شرایطی بس پیچیده و در سایه برهم خوردن موازنه قدرت در برابر دشمن صهیونیستی مقاومت را به راه انداخت تا همگان چه در سطح رسمی و چه در سطح مردمی نقش خود را به عهده بگیرند.
- زیرا او می گفت: «شرافت قدس جز این نمی پذیرد که به دست مومنانی شرافتمند آزاد شود.»
- زیرا او هرگونه دیکته شدن از داخل و خارج را رد میکرد و می گفت: «هیچ کس نمی تواند برای من نقش تعیین کند. نقش من از سوی خدا و میهن تعیین شده است.»
دشمنان این قامت استوار را دور کردند تا بتوانند به اهداف خود در زمینه سازش با اسراییل و شعله ور کردن جنگ داخلی در لبنان برسند، در حالی که امام صدر می گفت: «بهترین شکلِ جنگ با اسراییل، پایان دادن به جنگ داخلی در لبنان است.»
در سراب دوردست، ابوعمّار، اقیانوس نگاه پرندۀ باران را نشانه می رود، پژواک صدایش در سکوت کویر می پیچد:
« إذا حضر الماء بطل التیمّم!»
...تا آب هست...تیمم باطل است!!!
وقتی حرکة المحرومین از داشتنت محروم است، وقتی جنبش أمل ، آمدنت را آرزو می کند، چشمان دریایی اش در حسرت دیدارت، به التماس می افتد: «امام را خیانت پیشگان... در نهانخانه چاهِ [یوسف] انداختند و پنداشتند که صحرا رازشان را می پوشاند و وزش باد، آثار جنایتشان را محو می کند.»
در همهمۀ بغض ها و اشک ها... فریادها و کابوس ها...تلألؤ صدای موسی هنگامه می کند:
«برادران! امام را با حیله ای هوشمندانه و ترفندی نظامی به عمق صحرا کشاندند؛ جایی که نه عابری می گذشت و نه شاهدی بود و نه خبر رسانی. امام را به تدریج به قلب شن های روان کشاندند ... تا از او نام و نشانی باقی نماند!...»
ولی دریا رازهایش را می داند... در گوش ساحل نجوا می کند: "آنها به دلیل جهل و حماقتشان فراموش کرده اند که
هیچ جوهری ماندگار تر از خون نیست!
و هیچ نوری درخشان تر از آن که ازافق های ناپیدا می تابد نیست!"
آری مسافری که سمت تو می آید زود می رسد ... تو پشت پرده ها پنهان نیستی، اعمال ما ست که میان ما و تو حجاب شده! من هم مسافر می شوم و راه می افتم به سوی تو! در جستجوی تو! نیازمندم و به تو توجه می کنم! بی پناهم و به تو پناهنده می شوم! می دانم! استحقاقش را ندارم که به حرف هایم گوش کنی! شایستۀ این نیستم که مرا ببخشی! اما بخشش و بزرگواریت ... راستی وعده هایت...مطمئنم می کند: هر چه باشد من تنها یک خدا دارم و بس! هر چه باشد؛ تو بنده ات را بیشتر می شناسی و می دانی که جز تو کسی را ندارد!