باسمِکَ یا دافِع
به نام تو؛ ای دور کننده
تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً...
انگار این نهر شیر و عسل را که دنبال می کنیم، منتهی می شود به یک چشمه زلال و بی پایان از نیایش ها و حرف هایی که گویا تا به امروز در دل زندانی بوده و جرأت بر زبان آمدن نداشته.
حرف هایی که با "یا من ارجوه" شروع می شود... امیدهایی که با شروع این ماه از زنجیر ناامیدی ها آزاد می شود، چرا که همه امید ما به آن کسی است که همه خیرها و خوبی ها در دست اوست.
و آن که به سخاوتش ایمان و اطمینان هست، چه طور می تواند نبخشد؟ چگونه می تواند این کمترین ها را از بیشترین های عالم محروم کند؟
اصلاً مگر می شود در آن چه که او به بندگانش می بخشد، کم و کاستی وجود داشته باشد؟
پس
ای رحم کننده به مسکینان و بر خاک نشستگان!
ای بخشندۀ بیشترین ها به کمترین ها!
ای که بی دریغ می بخشی،
از روی مهربانی و عطوفت؛
به آن که می خواهد...
به آن که نمی خواهد...
حتی به آن که نمی شناسد! تا چه رسد که بخواهد!...
اینجا ذره ای در عالم بی انتهای تو معلق است... بی بضاعت و مسکین،...نیازمند...
بر خاک نشسته...و نادان
بر ما ببخش!
هر خیری را که می خواهیم...
و هر خیری را که نمی خواهیم...
و هر خیری را که تو می دانی و ما نمی دانیم...
که تو بر احوال بندگانت داناترینی!