رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

همه روزهایی را که نبوده ای می شمارند،
من روزهایی که به بازگشتت مانده...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاشیه نوشت:
هرگونه کپی برداری و نشر مطالب این وبلاگ
در راستای آشنایی با سیره و نشر افکار
امام موسی صدر(أعاده الله)
آزاد و موجب امتنان است!

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۹۴ مطلب با موضوع «امام موسی صدر» ثبت شده است

یا مونسی عند وحشـتی
ای همدم من در زمان ترس ها!


کمتر از یک ماه  پس از ربودن امام موسی صدر در لیبی- با هدف به انزوا کشیدن امام خمینی(ره) و با علم به غیبت تنها حامی خارجی امام(ره)، نقشه کوچ دادن ایشان به سوی لیبی! از سوی سرانِ ایران، عراق و دیگر کشورهای عربی-اسلامی به اجرا درآمد!

وزیران خارجه ایران و عراق در نیویورک با یکدیگر دیدار و توافق کردند که امام خمینی، که با فشار نظام شاه از ایران به عراق تبعید شده بود، از عراق اخراج شود.

حضرت امام در نجف اشرف

۲ نظر ۴۸۲ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۷ ، ۱۴:۵۱

یا رجائی عِندَ مصیبَتی
ای امید من به هنگامۀ دشواری ها!


شعار مدرسه «عشق، ایمان، عمل» بود. می گفت:

"اگر تصمیم گرفتی کاری را انجام دهی، اول از همه باید عاشق باشی، بعد برای این که نتیجه بگیری باید خوب کار کنی،

و اگر به کارت ایمان داشته باشی، آن را کامل انجام می دهی، درست همان طور که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند؛

«رحم اللّه امرءاً عمل عملاً صالحاً فأتقنه»1 "

مدرسه فنی جبل عامل

از کنار ساحل مدیترانه سنگ جمع می کرد، سنگ ها را با سلیقه و دقت روی هم می چید،

با سنگ ها، برای بچه ها راه درست می کرد... جوی آب و آب نما...

بچه های یتیم و محروم شیعه ولی در اردوگاه بازی و شیطنت می کردند، راه ها و آب نما را خراب می کردند...

دوباره سنگ جمع می کرد و دوباره آب نما می ساخت و دوباره...
 می گفت: «این بچه‌ها از بس خشونت دیده‌اند و از بس که  زیر فشار بوده‌اند، اصلاً درک نمی‌کنند و این‌ها را خراب می‌کنند عیبی ندارد، من دوباره از نو درست می‌کنم، تا روح این بچه ها کم کم با فرهنگ و هنر آشنا شود.»

---------------------------------------------------------------------
از خاطرات همرزمان شهید چمران در مدرسه صنعتی جبل عامل

[1]: الکافی، جلد 3، ص 263-چون كسى از شما به كارى دست زند، بايد درست و محكم كار كند.

۰ نظر ۴۰۰ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۷:۴۲

یا عُدَّتی عِندَ شدَّتی
ای ذخیرۀ من به هنگام سختی!


به بهانه تولد یک پروانه: اولین عاشقی که در زندگی شناختم چمران بود؛ من نوجوان بودم و مشتاق فیزیک، ستارگان و دانستن اسرار و کشف رازها؛ اما او با دل نوشته­ ها و عاشقانه هایش یادم داد که چه طور می شود هر روز از تپه ها بالا رفت و هر روز از طلوع و غروب خورشید شگفت زده شد؟ چه طور می شود در ساحل دریا، چشم ها را بست و از صدای امواجی که به صخره ها می خورد، لذت برد؟ چه طور می شود یک گل کوچک وحشی را بدون آن که چید، بویید؟ چه طور می شود رد جوجه گنجشک ها را در آسمان گرفت و به درخت های چنار رسید؟ چه طور می شود عاشق همۀ عالم بود، اما به عالم دل نبست؟ چه طور می شود به همه، سلام های گرم و آتشین داد؟ شهید مصطفی چمران در چنین روزی در دوم اکتبر 1932 – دهم مهر هزار و سیصد و یازده در قم به دنیا آمد.

متنی که امروز می خوانیم، بخشی از نامه شهید چمران به مرحوم دکتر سیدصادق طباطبایی، خواهرزاده امام موسی صدر است که در کتاب «لبنان به روایت امام موسی صدر و شهید چمران» منتشر شده است؛

به نام خدا

دوستم... مهربانم... عزیزتر از جانم!

سلام گرم و آتشین مرا بپذیر!

سلامی که با اشک و خون آغشته است!

سلامی که با عشق و غم آمیخته است!

سلامی که تاریخ پر درد شیعه را در طول 1400 سال ظلم و جنایت به همراه دارد.

سلام دلشکسته ای که جز عشق و محبت سرمایه ای ندارد!

فاطی و غزاله آمده اند و چقدر ما را خوشحال کردند، جای شما خیلی خالیست.

دل من خیلی برای شما تنگ شده است.. از دور تو را می بوسم و صمیمانه ترین درودها را تقدیمت می کنم.

از حال ما بخواهی! زنده ایم! در تب و تاب... در زد و خورد... در میان امواج بلا...

در میان طوفان حوادث...در جنگ با سرنوشت... در مبارزه ای برای بود و نبود....

آقای صدر حالشان خوب است و دو روز پیش به اردن نزد ملک حسین رفتند تا مگر به وسیلۀ او به کمیل شمعون فشار آورند تا دست از اذیت و آزار بردارد. متطرفین* مسیحی به کمک اسرائیل می جنگند و جنوب را تهدید می کنند.

... دو هفته پیش پنج شهید در طیبه دادیم...

شهید چمران در لبنان

* نوشـــــت: متطرّفین در لبنانی به معنای افراطی ها است.
-------------------------------------------------------------------------------------------
عنوان نوشــت: غزلی از استاد علی معلّم دامغانی-کتاب "شرحه شرحه است صدا در باد"
چو گل پرپر شود، پَر می شود پرواز می جوشد... اگر پروانه شد، پروانه با دمساز می جوشد...اگر بلبل شد از اسرار او، آواز می جوشد...
گر از مرغان شیرازی ست... به قافِ حضرت سیمرغ خواهد رفت، جذب یار خواهد شد... ز صحرای سپاهان، دانه خواهد چید بی تردید...

ز پرواز بلند آواز می روید... به جای لاله سرو ناز می روید ...

۰ نظر ۳۸۸ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۷ ، ۰۶:۲۲

يا مَلجَأَ كُلِّ مَطرود
ای پناه هر رانده شده


الإمام المغیباگر چه از تو نوشتن عجیب ... دشوار است
برای از تو نوشتن دلیل بسیار است ...

به فرض! عکس تو را از اتاق بردارم
مگر خیالِ تو از خانه دست بردار است؟

چه فرق می کند امروز چندم ِماه است؟
که روزهای بدونت, دچار تکرار است

--------------------------------------------------
پاره ای از غزلِ حوالیِ بی تو

اثر؛

یک شاعر غریبه که بی تو غریب ماند....

۰ نظر ۳۵۹ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۶

يَا سَاتِرَ كُلِّ مَعْيُوب
ای عیب پوش هر عیبناک!


تنها چهار روز پس از ربوده شدن امام موسی صدر-مانع جدی توافق میان اعراب و اسرائیل،

ایالات متحدۀ آمریکا مذاکرات مخفیانه خود را با انور سادات، برای به رسمیت شناختن کشور اسرائیل؛ در کمپ دیوید- استراحتگاه خصوصی جیمی کارتر- آغاز کرد...

توافقی که دوازده روز بعد در  ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ به طور رسمی رسانه ای شد و به امضای طرفین رسید.

قرار داد ننگین کمپ دیوید به دنبال ربودن امام موسی صدر در لیبی

۰ نظر ۴۱۸ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۲۱

 يَا نَاصِرَ كُلِّ مَخْذُول
ای یاور هر بی یار!


پیامدهای سفر سادات برای مقاومت فلسطین ، سوریه و لبنان

۰ نظر ۳۷۹ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۲ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۵۶

يَا رَاحِمَ كُلِّ مَرْحُومٍ
ای رحم کننده بر هر رحم خواه


رخدادهای تاریخی مرتبط با جنایت ربودن امام صدر:

صلح مصر با إسرائیل!!!

تحولات فاجعه آمیزی که در اثر حوادثی دردناک پدید آمد، ناشی از موضع گیری های غیر‌مسؤولانه و بلکه توطئه آمیز در سطح لبنان و جهان عرب است؛ چه از سوی برخی از رهبران عربی و چه از سوی برخی سیاستمداران لبنانی.

البته، اگر نگوییم این تحولات با مصالح بین‌المللی و پاره‌ای از حوادث در هم تنیده شده بود.

۰ نظر ۴۰۶ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۱۰

 یَا فَارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ
ای دلگشای هر اندوهگین!


چرا امام صدر ربوده شد؟

علت این سرپوش گذاشتن چهل سالۀ جهان بر این جنایت مسلّم قذافی چیست؟

این سوال در کانون حوادثی قرار دارد که منطقه و دنیا شاهد آن است:

۰ نظر ۳۷۵ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۵۱

يا كاشِفَ كُلِّ مَكْروب
ای برطرف کننده ی هر اندوه


گزارش محرمانه ساواک از آخرین حضور امام موسی صدر در ایران و ملاقات با علما در چهاردهم آذر ماه 1350،

در منزل برادرشان-آیت الله سید رضا صدر؛

از دفاع ایشان از سرهنگ قذافی در برابر بدگویی ها خبر می دهد.

ایشان اظهار می دارند؛

«قذافی اگر چه در کارها عجول است و شلوغ کاری می کند، اما این از جوانی و بی تجربگی او است.

متدین و نمازخوان است.»

امام و کلنل

جلد اول کتاب «آن سفرکرده»؛ یاران امام به روایت ساواک-ص 280

۰ نظر ۳۷۰ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۳۰

 يَا مَالِكَ كُلِّ مَمْلُوكٍ
ای مالک و صاحب اختیار


عبای مشکی، لباده ای خاکستری، عمّامه ای تمیز پیچیده...کفش هایی مشکی...همیشه واکس زده!امام موسی صدر و کودکان

همیشه خوش لباس بود... و هست!

عبا و عمّامه همیشه بر آن قامت بلند برازنده بود... و هست!

اما عجیب است که با همۀ اصراری که در خوش لباس بودن دارد، هیچ وسواسی در تمیز نگاه داشتن و آلوده نشدن عبایش نیست!

بی محابا، از تپه ها بالا می رفت! در مزارع می گشت، در کنار کشاورز پیر می نشست!

بی دغدغه، در میانِ خرابه های حاصل از بمب های بی رحم...کنارِ زخمی ها و آوارگان...

روی خاک می نشست و دل هایشان را به سلامی ...گرم می کرد!

کودکانِ یتیم را در آغوش می کشید...می بوسید... می بویید... اشک هایشان را پاک می کرد...

برایشان دعا می کرد...

دل نگران نبود از این که لباسِ تمیز و مرتبش آلوده شود یا کفش هایش خاکی!

وقت نماز هم...همان عبای مشکین، حکم سجّاده را داشت برایش! کجا و در چه حالت؟! فرقی نداشت!

بی هیچ اضطرابی کفش هایش را در می آورد و مشغول نماز می شد!

حتی، گاهی، میهمانی را آن چنان عزیز می داشت، که عبایش را روی زمین پهن می کرد و او را بر عبایش می نشاند!

حیف از آن عبای تمیز و اتو کشیده نبود؟

گفتم: جای سید ما بالاتر از روی خاک نشستن است...

می گوید: «ما فرزندان ابوترابیم!»

--------------------------------------------------------------------------------------
خاطره سید حسین موسوی-ابو هشام-عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان: در گفتگو با گروه روایت فتح

۰ نظر ۴۰۵ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۲

يَا رَازِقَ كُلِّ مَرْزُوقٍ
ای روزی دهِ هر روزی مند


دلنگرانی هایی که داشتم بی جا نبود.

سید موسی صدر، رهبر و بنیانگذار مقاومت در لبنان بود و دشمنان بسیاری داشت،

غرب و صهیونیست، تاب دیدن این نهضت را نداشتند.

تا این که امام صدر در سفری به لندن آمد و فرصت و خلوتی پیش آمد... تا این احساس خطر را با ایشان در میان بگذارم و سفارش فراوان کنم که در حفاظت از جان خود، کوتاهی و سهل انگاری نکنند؛

هشدار... پشت هشدار که؛

«آقا موسی!

خیلی مراقب خودتان باشید...

این ها اگر خودشان هم نتوانند مستقیم بر علیه شما کاری کنند، آن قدر گماشته و مأمور دارند که می توانند سرِ شما را زیر آب کنند!»

خندید و گفت:

«نگران من نباشید! ما ذوالحیاتین هستیم...

زیرِ آب هم نفس خواهیم کشید..»

------------------------------------------------------------------------------------------------
اقتباسی از خاطرۀ حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی خراسانی؛ مدیر وقت جامعه اسلامی لندن
جلد دوم از کتاب «عزت شیعه» اثر دکتر محسن کمالیان/علی اکبر رنجبر کرمانی به نقل از کتاب «خاطرات در غربت»
نجوا-نوشت:
شیعۀ حقیقی اگر اهل این وادی است، باید ذوالحیاتین باشد؛
مثل امام موسی صدر
نفس کشیدن زیر آب را بلد باشد...
۰ نظر ۴۰۱ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۲۸

 يَا خَالِقَ كُلِّ مَخْلُوق
ای آفریننده هر آفریده


 در برخی روایات آمده که:

عذاب بنی اسرائیل چهارصد سال به طول انجامید1

بنی اسرائیل چهل شب به درگاه خداوند ناله و استغاثه کردند،

تا خداوند متعال ظهور منجی بنی اسرائیل، موسی علیه السلام ، را صد و هفتاد سال پیش انداخت.2

که اگر چنین نمی شد، ظلم و ستم بر ایشان تا آخرین حد خود ادامه می یافت.

#برای_آزادی_او_چه_کرده_ایم؟

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] در ماجرای غیبت حضرت موسی علیه السلام رجوع کنید به باب ششم از جلد اول کتاب "کمال الدین و تمام النعمه" اثر شیخ صدوق

[2] در روایت چهل شب گریستن بنی اسرائیل برای ظهور حضرت موسی علیه السلام رجوع کنید:

مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی

و تفسیر العیاشی؛ج2-ص154

۰ نظر ۳۸۰ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۲۹

يَا صَانِعَ كُلِّ مَصْنُوع
ای سازنده همه سازه ها


آخرین بار...

دو سال پیش...

اوایل خرداد...

به بهانه نامه ی عاشقانه جرج جرداق و مجله الصیاد

از صید نوشته بودم و صیاد...

همان ایام

نزدیک ولادت امام... عمادالدینِ وبلاگ الدین...

پست را لایک کرده بود و آخرین کامنت اش را به یاد امام موسی صدر

از چهارپاره ی بلند و به یادماندنی اش گذاشته بود:

«هر شير سركشي كه به ديدار او رسيد
چون "صيد" در مقابل او رام رام بود

حتي اگر به مذهب من شك كنيد باز
من حاضرم قسم بخورم او امام بود...»

إنّا لله و إنّا إلیه راجعون

قذافی که سقوط کرد...

چراغ غزل او بود که نور امید را در دل هایمان روشن نگه داشت:

شبیه صخره که با جذر  و مد نمی شکند
به یک تلنگر انگشت سد نمی شکند

دلی که دامنه اش کوه ها ست وقتی که
غم از چهار طرف می وزد نمی شکند

جنون بید ببین در مقابل توفان
بدون واهمه می ایستد نمی شکند

کسی که در دل زندان نشسته دنیا نیز
به سینه اش بزند دست رد نمی شکند

قسم به (عشق) که پیمان (مرگ) و (آزادی)
هزار سال اگر بگذرد نمی شکند!

-------------------------------------------------------------------------------------
دیشب عمادالدین؛ علی مهدیزاده_شاعر اهل بیت (علیهم السلام)

یکی از یاران امام موسی صدر

و نویسنده وبلاگ اهرام

آسمانی شد.

در غیاب شاعری که غزل هاش مرهم زخم های چهل ساله ی کهنه بود

و بار سنگین چشم انتظاری هایمان را سبک تر می کرد،

هم بار ما سنگین تر است و هم زخم های کهنه مان کاری تر و عمیق تر...

برای ایشان علو درجات... رحمت و مغفرت پروردگار،

حشر و همنشینی با صاحب این روز عزیز؛ حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و اجداد طاهرینشان

برای خانواده و دوستان... علی الخصوص هم_بلاگی های ایشان در وبلاگ الدین صبر و آرامش آرزو می کنم:

که «بشارت است بر صابران!»

۱ نظر ۴۴۷ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۳۲

بِاسْمِکَ یَا مُوسِعُ
بنام تو ای وسعت بخشنده!


برای تو!

سنگی شدم در ماهی...

اشکی شدم، در چاهی...

ردی شدم در راهی

رزمندگان أمل
پیش از تو من برای خودم بودم؛

برای دقیقه های متروک، برای ثانیه های فلج... برای زمان مزمن رنج!
برای تو...
شهدی شدم در کامی...

ماهی شدم بر بامی...
یادی شدم در نامی

افواج المقاومة اللبنانیة

... برای تو...

شکلی شدم، در رنگی...

زخمی شدم، در جنگی ...

نقشی شدم بر سنگی...

حتی به رنگ باران شدم...

در اندوه؛ به رنگ باد،

بی پناه!
به رنگ ماه...

در گودال شب!

یوسفی شدم؛ وزیده از پیراهن، دمیده در خواب... رمیده از زخم!

... رها شده در حافظۀ زمین!
در چاهی به قدمت یوسف؛

...  من در سکوت عمیق زمین، چشم به آسمان کوچک چاه!
... تو چون ابر سپید مخملین می گذری بر آسمان و دریغ از قطره ای!

زلیخای ایستاده چون ماه، بر چــــــــــاه

به یاد من باش!
-----------------------------------------------------------
برداشتی از مطلع کتاب "هر چه هستم از تو دورم" اثر استاد عبدالجبّار کاکایی

سالروز انفجار عین البنیه و اعلام رسمی تشکیل جنبش "أفواج المقاومة اللبنانية"_"أمل":

«مؤمن باشیــــــــــــــــــــد!»

۰ نظر ۳۷۱ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۶:۰۰

باسمِکَ یَا واسِع
به نام تو؛ ای مهرگسترنده!


«برادران! بدانید که اهالی دیر الأحمر و قاع و شلیفا مانند فرزندان من

و مانند اهالی عرسال و عین و یمونه و هرمل و دارالواسعة هستند.امام موسی صدر

از همۀ شما انتظار می‌رود که امروز گامی تاریخی بردارید و همۀ امور کوچک را و حتی هر امری را

جز مصلحت بزرگ ملی و حفظ حقوق همسایه کنار بگذارید تا شاید خداوند اوضاع این کشور را سامان بخشد و به ما رحم کند.

من به شما می‌گویم هر تیری که به سوی دیر الأحمر یا قاع یا شلیفا شلیک شود؛

به سوی

خانۀ من،

به قلب من،

 و فرزندانم

شلیک شده است.

و هر کس به کاهش تنش و خاموش کردن آتش کمک کند،

به دور کردن آتش از من و خانه و محراب و منبر من کمک کرده است.

من این سخنان را کاملاً جدی و از سر حقیقت می‌گویم و در آن مبالغه نمی کنم.»

-------------------------------------------------------------------------
آخرین جملات بیانیه امام موسی صدر از مسجد صفا-عاملیه بیروت


عنوان*مصرعی از غزل زیبای "قارئة الفنجان" از "نزار قبانی":

جَلَسَت والخوفُ بعينيها

تتأمـــَّلُ فنجاني المقلوب

قالت: «يا ولدي! لا تَحزَن!

فالحُبُّ عَليكَ هوَ المكتوب

يا ولدي! قد ماتَ شهيداً

من ماتَ على دينِ المحبوب...»

همچنین بخوانید:

اعتصاب‌ غذای امام موسی صدر به روایت شهید چمران از کتاب "لبنان به روایت امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران"

۱ نظر ۴۹۲ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۱۷:۵۹

باسمِکَ یَا شَافِعُ
به نام تو؛ ای یاری کننده!


امام موسی صدرهر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد...

می تواند خبر از مصـر به کنعان ببرد

آه از عشــق

که یکمرتبه تصمیم گرفت

یوسف از چاه در آورده به زندان ببرد

ماهرویی دل من برده و ترسم این است؛

سرمه بر چشم کشد؛ زیره به کرمان ببرد

در دلم ... این که بیاید ...

منِ معمولی را؛

ســـر و سامان بدهد؟

یا

سر و ســامان ببرد؟

مرد،  آن گاه که از درد به خود می پیچد...

ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد

شعر، کوتاه

ولی حرف، به اندازۀ کوه

باید این غائله را «آه» به پایان ببرد!
--------------------------------------------------
ابیاتی از یک غزل؛ سروده حامد عسکری

۰ نظر ۴۰۱ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۱۴:۴۳

باسمِکَ یَا جَامِعُ
به نام تو؛ ای گردآورنده!


«دربارهٔ امام موسی صدر تنها می‌توان گفت:

«یا لَیتَنا کُنّا مَعَهُ فنَفُوزَ فَوزاً عَظیماً»

ایشان به فداکاری ذاتی خود، خَلَفی راستین برای اهل بیت است؛

خلفی که به سیرهٔ آنان یعنی بخشندگی و فداکاری و جان‌فشانی اقتدا کرده و در نتیجه همانند آنان شده است.
امام صدر با تحصن و روزه داری خود ثابت کرد که تنها با نیروی فداکاری می‌توان بر قدرت طمع ورزی و جاه طلبی غلبه کرد.

او خود را فدای همهٔ ما می‌کند؛ خود را فدای تمام لبنان می‌کند. او اهمیت زمان را به ما گوشزد کرد و آن را هم ردیف خود زندگی قرار داد. همچنان که با تحصن و روزه داری خود باعث شد تا همگان بر اساس فشاری معنوی، که بزرگ‌تر از همهٔ فشارهای کنونی است، فعالیت کنند، چرا که از کوه های لبنان پابرجاتر و در حد ارادهٔ همهٔ لبنانیان است.

از ديروز، امام صدر ديگر تنها امام محرومان نبوده است، بلكه امام همه لبنانيان است.

ديروز تمام مردم لبنان به امام گرويدند. بلكه همه لبنانیان شيعه او شدند؛

شيعه فداكاری ها و جانفشانی های او.

امام كاری كرد كه همه لبنانيان و بلكه همه مردم جهان نسبت به موضع او حساس شوند و چه بسا به او بيش از خود بحران اهميت دهند. بازتابهای تحصن در خارج از كشور همگی حاکی از تقدير و تجلیل از امام است.
هر ساعتی كه می گذشت و سخنان امام به گوش می رسيد، قدرت فشار انسانی كه او پديد آورده بود، بيشتر احساس می شد؛ تا بدانجا كه همه عناصر درگیر بحران در اثر فشار تحصن از نو شروع به فعاليت كردند.»

------------------------------------------------------------------------------------------
بخشی از مقاله میشال ابوجوده_با عنوان: "امام لبنانیان"-روزنامه النهـــــــــــــــــــــــار_28/6/1975



دریافت
عنوان: فیلم صامت اعتصام
حجم: 2.27 مگابایت
 صحنه هایی از اعتصام امام موسی صدر و جوانان لبنانی در مسجد صفا-بیروت 28ژوئن 1975
مدت زمان: 52 ثانیه

۰ نظر ۴۷۴ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۴:۲۰

باسمِکَ يَا سَامِعُ
به نام تو؛ ای شنونده!


عکس ها شاید خیلی اندک...

شاید خیلی رنگ پریده و بی رمق از گذر زمان...

شاید بسیار قدیمی...

اما یک حرف هایی را همیشه فریاد می زنند...

 فریاد می زنند؛

برآشفتگی، نامرتبی و رنگ پریدگی امامی را از رنج مردمی که در یک جنگ داخلی خانمان برانداز

برادرکشی به راه انداخته اند و خون عزیزانشان را می ریزند.

اعتصام پنج روزه در مسجد صفا

عبای خاکی نصفه و نیمه ای بر دوش کشیده!!

عمامه ای که بی دقت و با عجله پیچیده...

قامت خمیده...

رنگ رخسار پریده...

چشمهای گود رفته...

هر وقت این نشانه ها را

در عکس امامی که به آراستگی ظاهر و لباس خود مقید است... دیدید؛

شک نکنید که این تصویر در دوره جنگ داخلی لبنان گرفته شده!

اعتصام

این که از ظاهر باشد، دیگر ببینید

دو سال جنگ و کشتارِ بی امانِ قومی با دلش چه کرده است؟!

----------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت: غزل "سخن دل" از حضرت امام خمینی (ره)

۰ نظر ۳۶۴ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۹

باسمِکَ يَا نافِع
به نام تو؛ ای سود رساننده!


توصیه های امام موسی صدر به نخبگان یک جامعه

نسخه ای برای روزهای تلخ؛

محاصره

تحریم

جنگ

گرانی

فقر و محرومیت

؛ خشکسالی

و هر مشکلی که می تواند یک جامعه را دچار بحران کند؛

نوشدارویی برای تمام آزادگان جهان!

التغییر!



دریافت
عنوان: التغییر
حجم: 17.8 مگابایت
بخشی از سخنرانی امام موسی صدر به زبان عربی در مراسم چهلم دکتر علی شریعتی

سالن عاملیه
مدت زمان: 7 دقیقه 12 ثانیه

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برای شرح کامل مکتوب فارسی سخنرانی امام موسی صدر می توانید به کتاب ادیان در خدمت انسان؛ "مقاله مبارز کیست؟" مراجعه کنید.

صوت فارسی ضبط شده امام موسی صدر برای مخاطبان ایرانی در ادامه مطلب...

۱ نظر ۴۳۱ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۲۵

باسمِکَ يَا صَانِعُ
به نام تو؛ ای سازنده!


به سوی تو باز می گردم
هلال عید
عبا را انداخت؛

تیری در قلب تاریکی؛
پس خورشیدوار طلوع کرد؛

خورشید لبان ليمو را سرخ رنگ کرد.
و خورشيد بر جبين عاشقان رنگ برنزین کشید.

دستمال وداع در دستمان به هم پيچيد
تنها در راه او گام برداشتيم

در گذرگاه درد؛

غربت و اشك و ناله جمع آورديم.

از وقتي پنج ساله بودم، تا به حال... ماه شوال بر ما حلول نكرد!

و اين منم... كه در ميان افق و شفق هلالی را پس از هلالی التماس می كنم.
زماني را كه با تپش قلب، شمارش شده
پس خود را در حالی مي يابم كه به سوی تو بازگشته ام.
كه؛" براي انسان گردآمديم"
پس ابرهای سیاه و پراکنده ساليان را از همه فرزندان و دوستدارانت، كنار بزن!

--------------------------------------------------------------------------------------------
بخشی از دلنوشته نجاد شرف الدين-روزنامه السفیر؛ 31 آگوست2016

دریافت
عنوان: هلال عید
حجم: 13.8 مگابایت
توضیحات: شرح امام موسی صدر بر استهلال ماه شوال و عید فطر

۰ نظر ۳۴۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۳۹

باسمِکَ یا رافِع
به نام تو؛ ای بالابرنده!


می‌گویند قبل از تولد سید موسی؛ بی بی خواب عجیبی می‌بینند؛

می‌بینند که در یک شب تاریک، انگشتر عقیق از دستشان غلطید و افتاد...

انگشتر عقیق افتاد و در آن ظلمت گم شد...

آن وقت... بی بی در خواب....

خوابی که پر از تاریکی و ترس بود... ظلمتی که در آن چشم جایی را نمی دید...

روی زمینی که سرد و سخت بود...

آن قدر دست کشیدند تا انگشتر عقیقشان را پیدا کردند!

انگشتر عقیق را پیدا کردند؛ تا ماه حزیرانی که از بوی محبوب های شب پر بود، موسی متولد شود.

ولی افسوس...

انگشتر عقیق بی مثال بی بی، برای دست های کوچک و حقیر این دنیا، زیادی بزرگ بود...

 آن‌قدر بزرگ... که در یک ماه رمضان بی عید... در یک شب تاریک بی ماه...

افتاد...

و ما سال‌ها است که در این ظلمتکده ی سرد جان‌فرسا در خواب و بیداری؛ در کابوس و رؤیا ... بی آن که چشممان ... حتی یک بار عقیق بی مانند آن انگشتر را دیده باشد، دست بر زمین سخت و سنگلاخ می‌کشیم، با این امید که شاید روزی... روزی که شاید خیلی هم دیر نباشد... سرانگشتانمان به گوهر نایاب آن انگشتر بخورد و انگشتر عقیق بی بی را دوباره پیدا کنیم.

----------------------------------------------------------------

۰ نظر ۴۲۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۱۰

باسمِکَ یا مانِعُ
به نام تو ای بازدارنده


روایت شده که پس از بازگشت علی از جهاد، یکی از اصحاب به پیامبر(ص) اعتراض کرد که علی همیشه در نمازهایش سورۀ اخلاص را می خواند.

 پیامبر(ص) در این باره از علی سؤال کرد.

علی (ع) گفت: «من این سوره را دوست دارم.»

 پیامبر(ص) فرمود: «خدا نیز تو را دوست دارد.»

ولی چرا علی (ع) این سوره را دوست دارد؟

 چرا گفته اند این سوره یک سوم قرآن است و علی (ع) تا این حد به این سوره اهمیت می داد؟

معجزه بهار

۰ نظر ۵۰۴ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۱۶

یا ذَالآلآءِ وَ النـَّعمآء
ای صاحب کاملترین برکات و نعمت ها


امام موسی صدر و جلال الدین فارسیفقط همین چند جمله را ... از کتاب عزت شیعه این جا نوشته ام...
نه برای این که بفهمیم جلال الدین فارسی کیست؟ و این همه دشمنی اش از برای چیست؟
فقط برای این که حقیقت وجود امام موسی صدر را بهتر بشناسیم....
بدانیم امام موسای صدر کیست؟ و این همه لطف و رحمتش برای چیست؟

"جلال الدین فارسی وقتی به اینجا آمد، در یک جریانی دستگیر و به امن تحویل شد. بعد از دو سه روز، دیدیم که امام موسی صدر از بیروت آمده و می‌گوید:

«یکی از دوستان ما این‌جا گرفتار شده است، من آمده ام او را آزاد کنم.»

ابووائل گفت؛ امام موسی صدر به ضمانت خودش جلال الدین فارسی را آزاد کرد و رفت."

از خاطرات استاد سید مهدی حائری به نقل از ابووائل از مسئولان وقت اطلاعات سوریه؛ کتاب عزت شیعه، دفتر دوم. دکتر محسن کمالیان
-------------------------------------------------------------------------------------------

#سبک_زندگی: دوستان را کجا کنی محروم؟ تو که بر دشمنان نظر داری.
اقیانوس آرام امام موسی صدر را به عفو و گذشت بشناسیم...
که نه برای دشمن، لااقل با دوستانمان بخشنده تر و مهربان تر رفتار کنیم...

لینک ها مرتبط:

حکم بازگرداندن جلال الدین فارسی به ایران چگونه باطل شد؟

«الان هم اگر یک خار در پای جلال برود، آرام نخواهم بود.»

۰ نظر ۴۳۴ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۰۵

یا ذالعــِزِّ و البَقاء
ای صاحب عزت و بقاء


آن روز را شاید هیچ کس به خاطر نداشته باشد

ساعت 6 و 30 دقیقه بامداد 18 آذرماه 1360

هواپیمای مسافربری بویینگ 727 لیبی، که از روز گذشته رم و بیروت را با جنجال بین المللی رو به رو کرده بود، روی باند فرودگاه مهرآباد تهران نشست.

فرمانده هواپیماربایان که در پیامی رادیویی در صدای لبنان، خود را حمزه معرفی کرده بود...
نجیبانه و بی ادعا تنها چهار درخواست در تهران مطرح کرد:

- به ما و مسافران غذا بدهید.

- جریان ربوده شدن امام صدر را مجددا برای امام خمینی شرح بدهید.

- هیئتی برای آزادی امام موسی صدر تشکیل بدهید.

- به ما اجازه بدهید یک پیام به ملت ایران بدهیم.

همین...

همه ی خواسته ی یک هواپیما ربا همین بود....آزادی امام موسی صدر!

عقل حمیهعقل سلمان حمیة، جوان 27ساله لبنانی، فرمانده أمل، به خاطر آزادی امامش... بازپس گیری عزت شیعه ...

اسارت و شهادت را به جان خرید، تا بتواند یک بار دیگر امام محرومان را ببیند و صدایش را بشنود.

به همین ترتیب رکورد هواپیماربایی دنیا با ربودن 6 هواپیما که همه مبدا یا مقصدی به یکی از کشورهای لبنان، ایران، ایتالیا، لیبی یا اردن داشتند، به خاطر آزادی امام محرومان شکست؛ گروه هفت نفرۀ جوانان أمل، هواپیماها را می ربودند، به کشورهای مختلف پرواز می کردند، پیام مظلومیت امام اسیر شیعیان را در گوش خوابزدگان فریاد می کردند و ... بعد...

بی آن که به مسافران و کادر پروازی صدمه ای وارد کنند، همه را آزاد و خود را تسلیم می کردند...
تا به قذافی و همۀ گروگان گیران عالم بگویند؛ رسم جوانمردی و ایمان و مقاومت را چگونه از امام خود آموخته اند؟

که:  «آزادی جز به آزادی پاس داشته نمی شود.»
که اگر امامشان در اسارت است، آن ها نیز بند و زندان را به آزادی ترجیح می دهند.
---------------------------------------------------

دیروز...
فرمانده قهرمان أمل،
همان که در نبرد طیبه و شلعبون پا به پای چمران در جنوب لبنان مبارزه کرده بود....
همان که نام فرزندش را چمران گذاشته بود تا مردم لبنان او را ابوشمران بنامند...
همان که چمران را حتی در مرزهای ایران و عراق تنها رها نکرد...کسی که از دهلاویه تا فاو قدم به قدم با او برای دفاع از مردم جنوب ایران جنگید...
همان که در برابر حمله اسرائیل پایمردانه ایستاد، تا جنوب لبنان را از غاصبان پس بگیرد...

همان که با آخرین نفس هایش... آخرین تلاش هایش را برای آزادی امام صدر انجام داد و فرزند قذافی را تحویل دادگاه لبنان داد...
همان که آخرین سال های عمرش را، در عرسال برای دفاع از مرزهای لبنان در برابر تکفیری ها سپری کرد...

پاسدار امام خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس...
با سابقه درخشان جهاد و مبارزه
در صبح دوازدهم بهمن ماه؛ در چهلمین سالروز فرود هواپیمای امام در فرودگاه مهرآباد...پرواز کرد و آسمانی شد.
پیکرش در خاک بقاع لبنان بعد از چهل سال مجاهدت خستگی ناپذیر و بی وقفه برای آزادی امام موسی صدر آرام گرفت،

نامش با همه گمنامی جاودانه شد... تا؛

دوباره در گوش ما فریاد بزند:

#برای_آزادی_او_چه_کرده_اید؟

عقل حمیه

مطلب مرتبط (عربی):
عقل حمية يوارى في الثرى وقد عزّ عليه قلة الوفاء: از شيخ عباس الجوهری

۱ نظر ۵۲۳ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۳۳

یا ذالفصـلِ والقـَضاء
ای صاحب دادرسی و داوری


اگر بخواهیم به شیوۀ منطقی و با تأسی به ساختار ریاضی، قضیۀ ربودن امام صدر را بررسی و دربارۀ سرنوشت ایشان، بدون دخالت تحلیل و گمان، حکمی صادر کنیم باید معادله ای با ساختار ذیل و با اتکای به حقایق و ثوابت لایتغیر ذیل ترسیم کنیم:

طرف اول معادله:
یک سوی معادله اطلاعاتی است قطعی؛
امام موسی صدر سالم، زنده و با ارادۀ خود به لیبی رفته+مهمان دولت لیبی بوده + دولت میزبان از ایشان محافظت می ‌کرده+ ایشان ملزم به پذیرفتن مقررات و تشریفات و برنامه‌های میزبان بوده اند+ امام موسی صدر و یارانشان تاکنون از لیبی خارج نشده اند+ هیچ گونه خبر یا شاهد مستند و قابل اطمینانی دربارۀ شهادت یا فوت ایشان به دست نیامده است

طرف دوم این معادله برابر با چیست؟
سوی دوم معادله یا نتیجه و حاصل اطلاعات مذکور چیست؟
 آیا می ‌توان حکم به عدم حیات، ایشان داد؟
 آیا غیر از اعتقاد به حیات ایشان احتمال دیگر، منطقی و عاقلانه و منصفانه است؟

پاسخ (-) است.

معادلۀ فوق صرفاً یک استنتاج منطقی است. و البته ما می ‌توانیم از دیدگاه‌های دیگر نیز در این باره بیندیشیم.

معیارهای فقهی برای صدور حکم درباره حیات یا عدم حیات انسان بسیار سخت‌گیرانه تر از یک استدلال ریاضی است...
--------------------------------------------------------------------------------------------

بیشتر بخوانیم:

شرح کامل مقالۀ مهندس مهدی فیروزان: دلایل عقلی، فقهی و حقوقی زنده بودن امام موسی صدر

بیشتر گوش کنیم:
کانال تلگرامی سرای گفتگو شهریورماه امسال، گفتگویی صوتی با مهندس فیروزان ترتیب داده اند که شنیدن سؤال و جواب های آن خالی از لطف نیست.

 

۱ نظر ۵۳۴ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۱۵:۵۲

یَا ذَا الْمَنِّ وَ الْعَطَاءِ

ای صاحب بخشش و عطا


صدر-واژۀ هفتم

کوچۀ آقایون- در طول تاریخ کوچه های بسیاری در قم به این نام خوانده می‌شدند. این کوچه که به کوچه حرم نیز مشهور است، نام کوچه ای است در نزدیکی حرم حضرت معصومه (علیها سلام) در شهر مقدس قم.
خانۀ چهار عالم برجسته، آقایان؛ سید صدرالدّین صدر، سید محمّد حجّت کوه کمره ای، سیّد محمّد تقی خوانساری و سید محمّد باقر علوی، در این کوچه قرار داشت ... این کوچه در دوران زعامت حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (از سوی حاج عباسقلی تبریزی از بازرگانان معروف و معتبر، به نمایندگی از جمعی از متدیّنین و خیّرین-احتمالا به صورت وقفی) به حوزۀ علمیّۀ قم واگذار شد، تا در اختیار اساتیدِ معتبر حوزه قرار گیرد، از همان زمان، مردم قم، این کوچه را به نام "کوچۀ آقایون" شناختند.*  کوچه ای که شاهد دویدن ها، قد کشیدن ها و بالیدن های امام سید موسی صدر بود.

Aqayan Alley- Syeds Alley-Historically many Alleys in The city of Qom Called as this name, means  “Aqayan Alley”. But this Alley in the holy city of Qom-Iran, near the Shrine of Hazrat Masumeh (PBUH Hi), where 4 distinguished scholars of Religious School of Qom: Syed Sadreddin Alsadr , Syed Mohammad Hojjat, Syed Mohammad Taqi  Khansari, Syed Mohammad Baqer Alavi,  lived in. The houses of this alley was endowed by a number of Merchants for residence of Islamic school teachers.

This Alley observed Syed Mousa Sadr growth: his runs, his glories, and his improvements.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*پینوشت: بنابر اطلاعات مدیر وبسایت امام صدر نیوز _ این احتمال وجود دارد که بازرگان یاد شده، مرحوم عباسقلی اسلامبولچی تبریزی پدر مرحوم مهندس بازرگان باشند که در آرامگاه آن سوی رودخانه‌ی قم (آرامگاه بیات) و سر کوی حرم نما دفن هستند.

مطالب مرتبط:
برای اطلاعات بیشتر از کوچه آقایان و ارتباط آن با زندگی امام موسی صدر می توانید کتاب "من و آقا موسی" خاطرات مرحوم آیت الله جلیلی را مطالعه بفرمایید.

۰ نظر ۵۸۹ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۸

یا ذالعَفوِ و الرّضــــــــــــــاء

ای صاحب بخشایش و رضایت


به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما

چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما

تا ز بندت شدم آزاد ...گرفتار شدم
سخت آزادی ما... بند گرفتاری ما

بی کسی بین که نکرده است به شب های فراق
هیـــچ کس... غیر غمِ رویِ تو غمخواری ما

دل و دین... تاب و توان... رفت و برفتم از دست
بر سرِ کوی وفا...کیست به پاداری ما؟

۰ نظر ۶۱۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۲۱:۳۰

یا ذَالعَهدِ و الوَفاء

ای صاحب پیمان و وفاداری


«امام صدر در حالی به لبنان آمد که زندگی مشترک میان همه عناصر تشکیل دهنده لبنان، بدون هیچ تبعیض یا استثنائی را دنبال می­ کرد، در پی احقاق حقوق همه مردم بود، به آنها هشدار می­ داد که در دام فتنه­ ها نیفتند، دوری کردن از فرقه گرایی و تعصب و حزب ­گرایی را فریاد می­ زد، آرمان او کمک رساندن به محرومان و رنجدیدگان و رانده شدگان بود، فساد و جدایی را به چالش می­ کشید، ستمگری و استبداد و بیدادگری را رد می­ کرد، در برابر سلطه ­گری همه انواع فئودالیسم می­ ایستاد و آموزگاری برای احترام به انسان و کرامت و آزادی او بود. او ویژگی تمدنی لبنان و بی­ نظیر بودن آن را کشف کرده بود.»1

امام موسی صدر و گفتگوی ادیان
1. بخشی از سخنرانی میخائیل ابرص اسقف مسیحیان روم- ملکی کاتولیک صور، که در سی و ششمین سالگرد ربوده شدن امام صدر در شهر رامیا در جنوب لبنان ایراد شد.

۰ نظر ۵۰۷ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۶ ، ۱۸:۰۱


یا ذالمَجــــــــــدِ والســَّناء
ای صاحب بزرگواری و والایی


خانه ای که در آن یاد خدا باشد، نام او در آن زمزمه شود... خانۀ خدا ست!

مسجد یا کلیسا! چه فرقی می کند؟
آن ها ولی نمی خواستند یاد خدا در هیچ خانه ای زمزمه شود!

نه مسجدی که قرار بود امام با کمک شیعیان آن را بسازد و نه کلیسایی که قرن ها محل عبادت بندگان بود!

کلیسای مار-مارون را به آتش کشیدند و روی تخته سیاه مدرسه اش نوشتند : "لا إله الّا الله" !!!
در حالی که نه خدا را می شناختند، نه بندگان خدا را .... و نه راه خانۀ خدا را درست بلد بودند.

کلیسای مارمارون-لبنان

آن ها فقط  شکستن و تخریب و به آتش کشیدن را بلد بودند

برایشان فرقی نمی کرد که مسجدی که آن همه امام و شیعیان محروم برای برپایی اش به آب و آتش زده بودند و خون دل خورده بودند...

با یک شعله ی تفرقه و اختلاف... نیمه ساخته رها شود....

برایشان فرقی نمی کرد؛ که آتش، خانه خدا را بسوزاند، یا دامن بی گناهی را بگیرد

آتش کینه و دشمنی بر پا کند .... خون مظلومی را بریزد .... اشک محرومی را جاری کند یا ....

قلب مهربان امامی را شعله ور کند.

امام  سر به زیر ....
کشیش سر به زیر ....
همه شهر، سر به زیر....
روحانی مسیحی، به پهنای صورت اشک می ریخت ... شاید در این فکر بود که همۀ تلاشی که برای تقریب اسلام و مسیحیت؛ دوستی مسلمانان و مسیحیان این دیار، کرده بودند... با یک شعله، خاکستر شد و از بین رفت!

افطار

اما امام موسی صدر این حادثه را به یک فرصت تبدیل کرد:

«مسلمان و مسیحی!

هر که هر چه قدر می تواند کمک کند!

هر چه جمع شد نصف می کنیم؛ نیمی برای ساختن مسجد، نیمی برای بازسازی کلیسا!»

قفل سکوت کشیش به لبخندی معنادار باز شد.... زیر لب زمزمه کرد:

«این انسان امتداد روح مسیح است!»

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بازخوانی خاطره ای از: آگوست باخوس، حقوقدان، شهردار سابق سدبوشریه

۰ نظر ۵۶۵ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۱

یا ذالفخر و البهاء

ای صاحب افتخار و زیبایی


یلدا

چهل سال پیش از این
بیست و دوم دسامبر 1977

در چنین روز و ساعاتی...

امام موسی صدر با قرائت نامه ای از تلویزیون لبنان به مناسبت تقارن عاشورا و کریسمس! مردم لبنان را شگفت زده کردند!

متن فارسی این نامه را می توانید در کتاب سفر شهادت پیدا کنید.

فیلم قرائت این نامه را با زیر نویس فارسی ببینید



دریافت
حجم: 18.8 مگابایت

مدت زمان: 10 دقیقه 35 ثانیه

------------------------------------------------------------------------
شعر تصویر...
وام گرفته از: مهدی فرجی

۲ نظر ۶۳۱ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۶ ، ۱۹:۳۵

یا ذالحـَمـدِ وَالثـــَّـنآء
ای صاحب سپاس و ستایش


حدودِ چهل و سه سال پیش بود...

انسانی

در محراب کلیسایی

به خاطر انسانیتِ انسان

فرمود:

«اجتمعنا من أجل الإنسان»

که؛

«برای خاطرِ انسان اجتماع کرده ایم.»

چهل و سه سال گذشت

با هـــــــــــــــــــــــــــــــزار درد و دریغ

که آن هایی که اجتماع کردند و متحد شدند.. .چشمشان را به روی انسانیت بستند و انسان را نشناختند!

پس به خاطرش... کاری هم نکردند.

و آن ها که انسان را دیدند و پیام انسانی اش را شنیدند... برای انسانیت اجتماع نکردند و پراکنده شدند!

و من ... هنوز... بعد از چهل و سه سال...

نه فهمیده ام؛

معنای اجتماع چیست؟ و برای کیست؟

و نه شناخته ام؛ که انسان کیست؟ و برای چیست؟

تا چه رسد به این که به خاطرِ او ...

۱ نظر ۴۸۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۰۰:۵۳

یا مُطلـِقَ الأساری


«وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ»

سوره مبارکۀ هود-آیه شریفه 41

بسم الله

اگر این ساحران اطوار می ریزند طُوْری نیست!
عصا در دست اینک می رسند از طور موسی ها!

---------------------------------------------------------
غزلی است از محمد مهدی سیّار

گاهی وقت ها در یکی دو کلمه این قدر حرف هست که نیازی به زیاده نویسی نیست...

فقط همین:

"یا مُطلـِقَ الأساری"

۳ نظر ۶۱۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۰۰:۳۹

یا مُطلـِقَ الأساری


آن چه موسی صدر را از دیگران متمایز می سازد، پیوندی است که میان گذشته و حال... میان دین و دنیا... میان زمین و آسمان برقرار می سازد و نتیجه ای است که از این پیوند به دست می آید.... نتیجه ای که ماحصل آن زندگی و بندگی انسان را متحول می سازد... این گونه است که روضه خوانی امام موسی صدر هم  یگانه می شود... مقتل خوانی هایش هربار تازگی دارد...درست مثل عاشورا... که عاشورا رنگ کهنگی و غبار زمان نمی پذیرد...

دستت را می گیرد و قدم به قدم می بردت تا وسطِ وسطِ معرکه.... و یادت می دهد چگونه خودت را از قیدها و بندها رها کنی و به حسین(بر او سلام) برسی...

او می‌خواهد بدانی، که حسین(بر او سلام) چرا کشته شد؟ و تو چرا گریه می‌کنی؟ و چطور می‌شود هم خط حسین(بر او سلام) باشی... که اگر قرار باشد هر روز عاشورا و هر جا کربلا باشد، شیعه نباید شرمنده‌ی امام باشد.

 می‌گویند:
«برای انسان سخت است که خود را تغییر دهد، ولی وقتی صحنه های با عظمت کربلا را به یاد می آوری... به یکباره دگرگون می شوی. پیش از شما نیز جماعتی در چنین روزی دگرگون شده اند. عبیدالله بن حرّجعفی آیا عثمانی نبود؟ آیا ادعای خون خواهی خلیفه سوم را از امام نداشت؟ او گمراه بود ولی در چنین روزهایی یک باره از خط باطل به خط حق تغییر مسیر داد. پس چنین چیزی ممکن است...
این زندگی نیست برادران! مرگ تدریجی است. زندگی با گرفتاری، خواری، کینه توزی... منتظر حرکت دیگران ماندن، تا آنان سرنوشت ما را تعیین کنند، زندگی نیست، مرگ است! و خدا و رسول هرگز برای ما چنین نخواسته اند...
ما به همان اندازه که دین داریم متعلق به حسین (بر او سلام) هستیم و به همان اندازه و بیش از دیگران حسین(ع) به ما تعلق دارد.
پس بیایید از همین روزهای مبارک آغاز کنیم! بی گمان خداوند از ما دست گیری خواهد کرد و به ما توفیق خواهد داد و ما را از یاران حسین(ع) قرار خواهد داد!»1

که حتی در آخرین لحظه ها هم برگشتن و از نو شروع کردن را بلد باشیم...

که بلد باشیم:

پای برهنه و لباس خاک آلود...سر به زیر و عرق شرم بر جبین و اشک هایی بی امان... زانو زده در برابر خیمه گاه مولا!

قرآن و شمشیر در دست، در برابر عظمت آسمانی اش ... بلد باشیم زانو بزنیم...

و به اعتراف همۀ این سال های غفلت ...

بخشش طلب کنیم که: "به شمشیر بکش یا به قرآن ببخش!"

که بلد باشیم... حرّ شویم... چون؛

کشته ی راه حسین ع شدن لیاقت می خواهد!

------------------------------------------------------------------------------------------------
1کتاب سفرشهادت-به سوی خط حسینی

*وامی از رباعی زهرا بشری موحد

۰ نظر ۵۴۴ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۰

یا باعث البرایا


قم یا مشهد فرقی نمی کرد...

دهۀ اول محرم، در حیاط منزلشان خیمه ی روضه ی اباعبدالله ع برپا بود.امام موسی صدر

بعد از نماز مغرب و عشا ...

حضرت آیت الله...

با لباس مرتب و عبا و عمامه می‌ایستادند در آستانه ی در تا به استقبال میهمانان بروند.

وقتی منبر و روضه شروع می‌شد روی‌‌‌ همان پله ها می نشستند.

شب عاشورا و شب یازدهم در مشهد خودشان منبر می‌رفتند و روضه می خواندند.

روی پله سوم یا چهارم منبر می‌ایستادند ... عمامه‌ را زمین می‌گذاشتند... آستین‌هایشان را بالا می‌زدند و با حالت عزا و پریشانی، مصائب حضرت امام حسین (ع) را می‌گفتند و خودشان هم همراه عزاداران گریه می‌کردند....

بعد از روضه؛ باز ... می‌ایستادند در آستانه ی در تا افراد را مشایعت کنند.

این ها برداشتی از خاطره ی روضه خوانی های آیت الله سیدصدرالدین صدر به روایت طاهره خانم صدر -یکی از هفت خواهر امام- از خانه ای است که امام موسی صدر در آن رشد کرده و بالیده اند.

اشارتی کوچک از این که بدانیم: آب حیات روضه ی حسین علیه السلام با انسان ها چه می کند؟

مطالب مرتبط: پدر بودن حسین(ع)

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دعانوشت: ای برانگیزاننده مردمان! این آب حیات را از ما دریغ مدار.

۱ نظر ۵۱۲ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۲۱:۴۲

یا سامع الشّکایا


و ...

روایت خصوصی سوم

۰ نظر ۵۸۲ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۱۸

 یا قاضی المنایا


آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود ...

سه روایت خصوصی...

۰ نظر ۴۶۲ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۰

یا رازِق َ البَرایا


و خداوندِ منّان،
بر ما، و بر سرزمینِ ما منّت نهاد، ما را شایستۀ برتری و بزرگی دانست!

سرزمین ما را تنها کشورِ اسلامیِ مردم نهادِ دنیا قرار داد!

نعمت و رحمتِ آرامش و امنیّت را بر وطن ما ارزانی داشت!

ما را از بلای خانمان سوزِ جنگ... و قحط سالی، در امان نگاه داشت!
حاکمیتمان را از آنِ دانایان و مؤمنان قرار داد!
دشمنانمان را نا امید ساخت! دوستانمان را شاد کرد!

باشد که شکرِ این نعمت را به جای آوریم...

بندگی اش را گردن نهیم! تا از بندِ بندگی هر آن چه غیر اوست آزاد و رها باشیم!

سرزمین ما ایران

۵ نظر ۵۸۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۴۷

یا واهِبَ الهـَدایا


امام موسی صدر

اولین نشانه های بهار، بادهای تند و پرهیاهو هستند؛ بادهایی که با همه ی بادها فرق می کنند، بادهایی که با بادهای خشن و پرسوز پاییز؛ که برگ ها را می ریزند و شاخه ها را می‌شکنند و طوفان به راه می‌اندازند، متفاوتند.
بادهایی که مثل باد زمستان، سوز سرمای استخوان سوز ندارند. بادهایی که حتی با باد صبا، باد کوهستان، بادهای ساحلی ملایم هم فرق می کنند.

بادهای بهار، زمین را زیر و رو می کنند، گرد و غبارهای حیاط و باغ و باغچه ... پشت بام و خانه و محله را با خودشان می برند... خارهای خشک صحرا را از جا در می آورند....
و به جای آن ابرها را در آسمان به حرکت وامیدارند... بازی نور و سایه به راه می اندازند... رگبارهای باشکوه ... رعدهای عظیم و تحسین برانگیز.... رنگین کمان... جوانه های شاداب و نورسیده.... گلبرگ-بارانِ شکوفه های گیلاس...

و در نهایت بهار...

بادهای بهار، مژده ی نو شدن و تازه شدن می دهند.... عطر اقاقی ها و شب بو ها و محبوب شب ها را طوری در شهر، پخش می کنند...تا گل ها، فقط از آنِ یک درخت، فقط از آنِ یک دیوار، یک خانه، یک کوچه، یک محله نباشد... که همه ی عالم، از آن استشمام کنند... تا همه از بهـــــــــــــار سهمی ببرند.

****

از قدیم الأیام... در حوزه ی علمیه...رسم بر این نبود، که استاد، به دنبال طلبه باشد!
 آداب و سنت همیشه بر این بوده و هست... که طلبه باید طالب علم باشد! او باید به دنبال استاد باشد... او باید احوالپرس استاد باشد...طلبه است، که به دنبال استاد و بهره بردن از علم و اخلاق و سیره ی او، استاد را پای منبر و در کلاس درس و در نماز جماعت همراهی می کند و به او اقتدا می کند.
در حوزه ی علمیه، رسم بر این نبوده و نیست که علمای بزرگ، حجره به حجره و ایوان به ایوان... در مَدرَس قدم بزنند و به طلبه های جوان سر بزند... از حالشان، بپرسند... تا چه رسد به این که در احوال و کردارشان، دقیق شوند یا به حجره ای وارد شوند و با شاگردی گفتگو کنند!

اما ... صبح یک روز...

۱ نظر ۵۸۹ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۵

یا مُنتَهی الرَّجایا


بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله رب العالمین والصلوة علی قائد الخلق و الرّسول الأمین محمّد و آله الأطهار

مصابیح الهدی وسفن النجاة

یکی از اصولی که در سیرۀ پاک محمدی به آن برمی خوریم، اصلِ حرکتِ پیوسته و ثمربخشیِ پیوسته است.

 پیامبر (ص) این اصل را چنین تبیین فرمودند:

«اگر زمان مرگ انسان مؤمنی فرا رسد و در دست خود نهالی داشته باشد، پیش از آنکه بمیرد، آن را می کارد.»
 این حدیث پیامبر دربارۀ مرد مؤمنی است که رسالت او در زندگی، کشاورزی و درخت کاری است. این مؤمن وقتی که در باغش در حال کار است و نهالی در دست دارد، مرگش فرا می رسد. آن‌گونه که پیامبر (ص) می گوید، این مؤمن در برابر مرگ تسلیم نمی شود، بلکه آخرین لحظۀ باقی‌مانده از زندگی خود را نیز غنیمت می شمارد. او جوهرۀ همین یک لحظه را بیرون می کشد و آن را به حیات دائمیِ تازه‌ای تبدیل می کند. او زمان را در جایی که حقیقت زمان را جاودانه سازد، متوقف می کند.

درخت آزادی
در گفتۀ پیشوای ما این مؤمن، نهالی را که در دست دارد، می کارد و حیاتی نو را بنیان می گذارد. با رشد نهال آن حیات نیز بالنده می شود و سایه سار آن درختِ دارای شاخه ها و برگ ها و میوه های گوارا، آسایش را برای خستگان فراهم می آورد و هوایی پاک و غذایی کافی به انسان و به کسانی که «شما روزی‌دهندۀ آنان نیستید» تقدیم می کند. بدین ترتیب، حیاتی که آن مؤمنِ درختکار پدید آورده، در تولید بشری نمود پیدا می کند؛ تولیدی که از آسایش و غذا ابزاری برای دهش و بخشندگی فراهم می آورد و این چنین است که درختِ پاکِ ما از خاک سر بر می آورد تا به آسمان برسد و لحظه ای گذرا از عمر انسانِ محمدی به جاودانگی تبدیل می شود. 

این لحظه نمونه‌ای از آن عمری است که حضرت محمد (ص) برای امت خویش می خواهد: حرکتی پیوسته از گهواره تا گور؛ هر لحظه‌ای چشمه‌ای است؛ هر آنی کلیدی است برای جاودانگی. حیاتی معجزه گر؛ هر دمی فرصتی است برای محقق ساختن آرمان بی پایانی که آرام نمی گیرد و نمی ایستد و سیری ناپذیر است. 

۱ نظر ۷۱۴ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۴۶

یا کاشف البلایا


تازه از سفر شوروی باز گشته بود ...
رفته بود برای دیدار با اقلیت مسلمان آن جا،
اقلیتی که در آن عصر سیاه کمونیستی ، به سختی روزگار می گذراندند...
و مگر می شد در گوشه ای از این دنیا مسلمانی باشد و او به فکرش نباشد؟
مگر می شد او را مجاب کرد که در ایران ... لبنان ...عراق ... یا هر کشور مسلمان دیگری بماند و به فکر مسلمانان ممالک غیر اسلامی نباشد؟

شاید با خودش می گفت: «اصلاً مگر تبلیغ بدون سفر می شود؟
مگر یک  روحانی، می تواند نسبت به دنیا بی تفاوت باشد؟»

امام موسی صدر در سفر به روسیه

وقتی وارد مجلس شد،
مرجع  لبنانی بر بالای منبر بود...
او را که دید، خطاب سخنش را به سوی او تغییر داد_ با عتاب:

«اسلام، از کسانی که ادعای مسلمانی دارند، ولی از بلاد کفر و شرک و الحاد، دیدن می کنند به شدت بیزار است!...»

اما او نشسته بود ... و سر به زیر ... با لبخندی کم رنگ بر لب فقط گوش می کرد.

بالاخره سخنان علامه به پایان رسید و از منبر پایین آمد
منبری که سخنران بعدی اش خود او بود ...

برخاست...
اما، نه به سمت منبر...
به سمت علامه رفت ... او را در آغوش کشید و شانه اش را بوسید...

علامه شوکه شد!
 مردم به شوق آمدند!
علامه یکه خورد!

 نمی دانست با او و آن همه مهرش چه کند؟

خودش می گفت... همان جا... در آغوش بزرگواریش، نجوا کرده:

«با کاری که انجام دادی، همه آن حرف ها به خودم بازگشت!»

همین برخورد کافی بود، تا روحانی شیعه لبنانی شیفته اش شود ...
شیفته اخلاقی که یادگار پیامبر(ص) بود...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*نوشت: «خانواده صدر عجیبند. آنها آدم را دچار این
سوءتفاهم می‌کنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا می‌تواند باشد...»

توصیفات حبیبه جعفریان - نویسنده «هفت روایت خصوصی»

۱ نظر ۶۱۸ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۷:۲۳

یا من لا یعتـدی علی أهل ِ مملـکـته
به نام آن که بر اهل مملکتش ستم نمی کند!


عاشق، مجنون است ... نمی تواند عشقش را کتمان کند...
عاشق صید است ... نمی تواند از دام صیاد فرار کند...
قبل ترها خیال می کردم معشوق، صیاد است...اما این روزها فهمیده ام که این عشق است که صیاد است...
و معشوق...اگر امام موسی صدر باشد...نمی خواهد که هیچ صیدی در بند صیاد، گرفتار شود...
چون به بند کشیدن و در دام گرفتار کردن، سنت اجدادی خاندان صدر نیست...
صدرها یادگرفته اند که مثل اجداد و نیاکانشان، آزاد کنند!
برای همین هم، همیشه ضامن اند؛
ضامن می شوند...صید را نزد صیاد ضمانت می کنند.... و او را از دام عشق آزاد می کنند....
اما اگر این صید بخواهد تا ابد در دام این صیاد بماند چه؟

عاشق...مجنون است...همیشه دنبال بهانه می گردد که عشقش را فریاد کند....

و شاعرِ عاشقِ مسیحی ... به دنبال بهانه ای بود تا عشقش را فریاد کند...
چون می دانست که آتش عشق... «جز زبانه کشیدن و برآمدن نمی داند...»*
چهل و هفت سال پیش...جرج جرداق ... شاعر مسیحی....دست به قلم برد و نامه ای نوشت...
نامه ای که در الصیاد بیروت منتشر شد، تا صدای فریاد عشقش ... به گوش همه عالم برسد

و... من... تازه بعد از خواندن نامه تبدارش بود... که این را فهمیدم....
... فهمیدم که؛ او تنها عاشق امام علی ع نبود...

امام موسی صدر
و امروز... که...
چهل و هفت سال و سه روز از تشکیل مجلس اعلای شیعیان لبنان گذشته است...
صندلی ریاست این مجلس ... سی و هشت سال است که هنوز در انتظار آمدن امام موسی صدر....خالی مانده است...چون جای خالی او را .... با هیچ تبصره و آیین نامه ای... با هیچ قانون و لایحه ای نمی توان پر کرد...
--------------------------------------------------------------------------------------------------
امروز ...حدود ده سال است ....که... قلم هایی مردد و لرزان

بر ماسه های این بیابان های بی آب و علف...
از جای خالی او می نویسند ... نام او را می خوانند و می نویسند...
بی آن که مثل آن شاعر مسیحی ؛ «سیمای باشکوه و زیبای انسانی اش را از نزدیک دیده باشند
یا  اخلاق والا و دل مهربانش را درک کرده باشند...روی گشاده اش را به روی مردم دیده باشند
بی آن که هُرم ِگرمای عشق و محبت و خـُلق‌ کریم اش ما را در بر گرفته باشد...»
نه عشق... نه عاشق
نه صید...نه دام...نه صیاد

هیــــچکدام...
ما فقط منتظریم....همین!
منتظریم تا یک ضامن معتبرِ بلند قامت... از راه دور برسد
و بگوید که چه باشیم بهتر است؟ صید؟ دام؟ صیاد؟ آزاد؟
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
نامهتبریک جرج جرداق به امام موسی صدر را هر سال باید چندین و چند بار خواند...
چندین بار خواند و باز هم نفهمید، که چطور می شود؟

چه چیز می تواند... تا این حد یک شاعر مسیحی را شیعه ی امام شیعیان کند، که در خاتمه نامه اش... حسین بن علی علیه السلام – امام شیعیان- را امام الأعظم بنامد و از او بنویسد که:

الإمام الأعظم حسین (ع) قال:

«ذو الهمه یأبى إلا علواً، کالشعله من النار یخفیها صاحبها وتأبى إلا إرتفاعاً.»
«صاحب همت ‌عالی از همه چیز سرباز می زند جز سربلندی، چونان‌ شعله ای از‌ آتش ‌که ‌صاحب اش پنهان اش ‌می‌کند، ولی ‌جز برآمدن‌ و زبانه کشیدن ‌نتواند.»
----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط :

مجلس اعلای شیعیان لبنان چگونه تشکیل شد؟

نامه تبریک جرج جرداق به امام موسی صدر و ترجمه آن

۱۱ نظر ۱۰۲۰ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۶

یا من إستقرّت الأرضونَ بإذنه


«ایمان دارم که می توان تاریخ لبنان را به دو دورۀ کاملاً مجزا تقسیم کرد؛ دوران قبل از موسی  صدر و دوران موسی صدر!»

جمله ای از اسقف اعظم اتریش، کاردینال فرانس کوینگ

 ----------------------------------------------------------------------------------------------------

یادم آمد نزار قبانی (با کمی تغییر البته؛) ) می گوید:موسی مسیح: مردی در مه!

قبل أن تُصبح حبيبي

كانَ هناكَ أكثرُ من تقويمٍ لحساب الزَمَنْ.

كان للهُنُود تقويمُهُمْ،

وللصينيِّنَ تقويمُهُم،

وللفُرْسِ تقويمُهُمْ،

وللمصريِّينَ تقويمُهُم،

بعدَ أن صرتَ حبيبي

صارَ الناس يَقُولون:

السنةُ الألفُ قبل عَيْنَيْه

والقرنُ العاشر بعد عَيْنَيْه

به یاد وبلاگی قدیمی
از حلقه وبلاگی یاران صدر:
کسی که از امام موسی صدر می نوشت!

پیش از آن که تو عشق من باشی...بیش از یک تقویم برای گاهشماری وجود داشت:
برای هندوان تقویمی بود، برای چینیان تقویمی بود، برای پارسیان تقویمی بود و برای مصریان تقویمی بود...
بعد از آن که تو یار من شدی؛ چنان شد که مردم گفتند:

هزار سال پیش از چشمانش!

و قرن دهم پس از چشمانش!

---------------------------------------------------------------------------------------------
وامی از استاد سید مهدی شجاعی:
ای که زمین به اذن تو برپای و استوار است... آنچنان زمین گیرمان مکن که توان برخاستن نداشته باشیم!

۳ نظر ۱۰۶۷ بازدید موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۹

یا مَن قامتِ السّمواتُ بأمره


صدرـواژۀ ششم

خلیج مطلق- ابتکار سیاسی امام موسی صدر در نام گذاری خلیج فارس با عنوان "خلیج مطلق" در مصاحبه ها و سخنرانی های بین المللی، برای پایان دادن به اختلافات میان ایران و عرب!

Independent Gulf: Diplomatic invention of Imam Mousa Sadr to solve political conflict between Iran & Arabs about the name of "Persian Gulf".
He used: "Mutlaq Gulf"- "Independent Gulf"- instead of any other names in his international lectures and interviews.

شارع الخلیج الفارسی

ماجرا از یک سوء تفاهم ساده –و شاید عامدانه- شروع شد؛ ....

۹ نظر ۹۸۱ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۰

یا من تـَشـَقـــَّقـَتِ الجـبالُ من مَخافـته


دخترک...كی رفته ای ز دل؟ كه تمنا كنم تو را
برای بار چهلم چشم هایش را بست!

برای این که مطمئن شود جایی را نمی بیند؛
 دست هایش را هم روی چشم هایش گذاشت...

 شروع کرد به شمردن: ده ... بیست .... سی ..... سی و دو ....

سی وسه.... سی و چهار... سی و پنج ...سی و شش ... سی و هفت ...

و.. همین طور که می شمرد...
با خودش فکر کرد: «من که تا چهل بیشتر نمی دانم!؟»

-------------------------------------------------------------------------------------------------
بازنوشته ای از هذیان های سال های نه چندان دورِ یک وبلاگ نویسِ تب دار ...

برداشتی آزاد از فیلمِ کوتاهِ "پدر و دختر"

اثرِ انیمیشن ساز معروفِ هلندی، "  Michaël Dudok de Wit"...

۲ نظر ۵۸۲ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۷

یا مَن انقادَ کُلُ شَئ ٍمن خشیتـه


بگذار همۀ دنیا،

 وقایع و حوادث ِ این عالم را....

با خط کش و اشل های حقیر دنیایی شان.... اندازه بزنند...

بگذار منطق های مستدلشان را به رخ بکشند...

فلسفه ببفاند...

بگذار این جمله ها را ... اتفاقی و تصادفی بینگارند...

بگذار در دنیای کوچکی که برای خود ساخته اند، به تجربه های عینی و علم استقرا دل خوش کنند...

اما

من

 یقین دارم:

 اگر طومار ِحزب بعث عراق، در نهم نیسان 2003، با همۀ اعمال ننگین و ضد انسانی اش..

ظلم ها و خونریزی ها و رعب و وحشت ها... در هم پیچیده شد،

خون ِ مظلومیت ِخاندان ِ صدر...دامنش را گرفته بود.

مقارنۀ شهادتِ سید محمدباقر صدر و خواهرش ...با سقوط صدــــدام اتفاقی نیست!

تا همۀ ستمکارانِ عالم بدانند: با مرگ...نمی توان فریادِ حق طلبان و آزادگان جهان را خاموش کرد!

به قول حضرت امام:

مردن تهلکه نیست.......

مردن حیات است......

--------------------------------------------------------------------------------------------------

پنداشت او...

 قــــلم...

در دستهای مرتعشش...

باری، عصای حضرت موساست.

می گفت:

« اگر رها كنمش اژدها شود…

ماران و مورهای ِ

این ساحران ِرانده و وامانده را

فرو بلعد...»

 

می گفت:

«از هیبت ِ قلم

فرعون اگر به تخت نلرزد

دیگر جهان ما به چه ارزد ؟»

از: حمیـــد مصدق

۰ نظر ۶۳۵ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۳۶

یا من خضعَ کلُ شئ ٍ لهـیبته


خانم الف. حاء. عزیز
سلام!

بنت الهدی صدر

۰ نظر ۸۱۳ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۲۰

یا من ذلَّ کلُّ شئ لعزّته


بعضی از آدم ها انگار که همۀ عمرشان سوار تابند...روی تاب به دنیا می آیند...بعد روزگار...هــِی بالا و پایینشان می کند... و با هر تابی قلبشان را هم بیشتر بالا و پایین می کند...
بعضی از آدم ها هیچ وقت...هیچ جا، روی زمین بند نیستند...یعنی پابند ِاین زمین نیستند!...

درست مثل تولد و مرگ یک پروانه!

سید احمد خمینی

۱ نظر ۷۵۶ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۲۹

یا مَن استـَسلـَمَ کـُلّ ُ شَئ ٍ لـِقُدرَتِه


بیست و دوم فبریه 1975

حارس فرحات – روزنامه نگار لبنانی روزنامۀ الجمهوریه

چنین گزارش داد:

کلیسا...

خانه ای از خانه های خداوند است!

در ِ همۀ خانه های خدا...

به روی همۀ مؤمنان خدا...

باز است!

مسجد باشد یا کلیسا!

كاتدرائية مار لويس للآباء الكبوشيين في باب ادريس – وسط بيروت 

زیرِ سایه درخت سدر و بر فراز تپه‌های جاوید، ناقوس‌ها به صدا در می‌آید و صدای آن با بانگ اذان درمی‌آمیزد تا خداوند را ستایش کند و لبنان را استوار سازد.

در لبنان امامی به کلیسا رفته است!

امام صدر وارد کلیسای جامع لوئیس در منطقه باب ادریس شد و نماز گزارد...

۰ نظر ۱۱۵۱ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۶

یا مَن تواضَعَ کلّ ُشَئ ٍ لِـعَظَمَتِـه


روحانی بلند بالای مسلمان، از دالان کلیسا گذشت ... از میان جمعیت حاضر عبور کرد و در محراب... در جایگاه وعظِ خطابه ایستاد و نگاهی عمیق به حاضران کرد؛ سکوت سنگین كليسای كبوشين به صفير پيامبرواره ای مسيحايی  شکست:

«نحمدك اللّهم و نشكرك،

ربّنا،

إله إبراهيم و إسماعيل،

إله موسى و عيسى و محمّد،

ربّ المستضعفين و إله الخلق أجمعين...

الحمد لله الذي يؤمّن الخائفين، و ينجّي الصّالحين، و يرفع المستضعفين، و يضع المستكبرين،

و يهلك ملوكاً و يستخلف آخرين...

و الحمد لله قاصم الجبارين، مبير الظّالمين، مدرك الهاربين، نكال الطّاغين، صريخ المستصرخين...»

سالگرد خطابه کبوشین

۱ نظر ۶۸۰ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۱

بإسمِکَ یا ذالمنِّ والبَیان


صدر- واژۀ پنجم

کبوشین- کاپوچین Capuchin

در معنای این واژه، باید نوشته می شد؛ نام کلیسایی در لبنان که در چنین روزی امام موسی صدر در آن خطابه خواند.

اما فراتر از آن، نمی توان ننوشت، نمی توان چشم بست و سکوت کرد که:
کاپوچینو نام نوعی شیر قهوه نیست!
کاپوچینو نام نوعی کیک یا شکلات نیست!
کاپوچین نام نوعی نژادِ ... نیست!
کاپوچین نام نوعی دخمه در هزار توی تاریخ نیست!

ساده صحبت کنیم...

۱ نظر ۱۰۵۵ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۲

باسمک یا مستعان


یادش بخیـــــــــر!

آن روزها....

           که ما....

                    همه....

خرابات نشین یک آستان بودیم...

جماران

منتهای قلّۀ قاف عشقمان.... به پایین همین پله ها خلاصه می شد...
در زیر سایۀ آن ایوان....
از پایین همین پله ها... دستمان از سدرة المنتهای بهشت میوه می چید...

یادش بخیـــــــــــــــر!

"من" نبود... "تو" نبود...
اصلاً انگار یکدیگر را نمی دیدیم!
آخر...آن که چشم به لاجورد آسمان دوخته، و در پی زیارت تلألؤ خورشید است،دل کنده از زمین و زمان!

با همۀ بلند پریدن ها ...
هیچکس دیگران را از بالا نگاه نمی کرد...
اگر عقاب تیز پروازی، سر به زیر بود،
 یا از شرم حضور آفتاب، چشم به زمین دوخته بود،
یا در پی گرفتن دست افتاده ای... در راه مانده ای... جا مانده ای...!


آه ای رفیق سال های دور!
برادر سابق!
کاش می دانستی! این "من و تو"ی لعنتی، چقدر راحت میان "ما" فاصله انداخت!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
آرزو نوشت: کاش زمستان هر سال، در جشن بهار، به جای میدان آزادی، در همین خانه کوچک جمع می شدیم! بی دغدغه این که هوا، بس ناجوانمردانه سرد است....جمعیت زیاد است ....حسینیه کوچک است ...جایمان تنگ است.... کفش هایمان گم می شود ...
 دلخوش می کردیم به معجزه های بی دلیل.
کاش نشانی، آن خانه هنوز یادمان باشد!

نجوا نوشت: ما به فرعونی ترین قصر آمدیم........ما به بی موساترین عصر آمدیم....
ای خدا آواز ده خورشید را........بین ما تقسیم کن توحید را! (احمد عزیزی)

۰ نظر ۶۸۶ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۰

باسمک یا سبحان


مقالۀ «ندای پیامبران» به قلم امام موسی صدر تنها دو روز پیش از ناپدید شدن امام در لیبی در روزنامۀ لوموند فرانسه به چاپ رسیدــــ مقاله ای که آشکارا خط مشی امام موسی صدر را در حمایت از انقلاب ایران نمایان می کرد و شبهه ای برای ربایندگان امام باقی نمی گذاشت!

امام در این مقاله نوشته اند:
«نهضت مردم ایران با تمامی حرکت های مشابه خود در جهان تفاوت دارد؛ زیرا چشم انداز جدیدی فراروی تمدن بشری قرار داده است...
نهضت مردم ایران به رغم گستردگی آن و به رغم اتهاماتی که رژیم بر آن وارد می کند، از گرایش ها، تبارها، اهداف و اخلاقیات اصیل و والایی برخوردار است.»
امام موسی صدر با تأکید بر این که انقلاب اسلامی ایران، اصیل، خوداتکا و خودباور است و به هیچ یک از جریانات شرقی و غربی وابسته نیست متذکر شده اند:
«... هیچ یک از نیروهای چپ و راست، به این اعتبار که نماینده یکی از دو قطب جهان هستند، کمترین تأثیری بر این نهضت ندارند...»
ایشان تفاوت مهم این انقلاب را با انقلاب های مشابه "غیر مسلحانه بودن و گستردگی آن" می دانند:
« این ملت به رغم این که سلاحی در دست ندارد، با خون خود، قهرمانانه مبارزه می کند و قدرتی شکست ناپذیر ایجاد می کند.»
«انقلابیون ایران به هیچ طبقه خاص اجتماعی منحصر نیستند، بلکه از همه ایران برخاسته اند: دانشجویان، کارگران، تحصیلکردگان، روحانیان و… همه و همه در این انقلاب حضور دارند. ملت ایران با همه نسل های مختلف خود در این نهضت شرکت جسته است. بازار، مدارس، مساجد، شهرها و حتی کوچک ترین روستاها در این نهضت مشارکت دارند.»
امام صدر با تمجید از حضرت امام خمینی می نویسند:
«خاستگاه این حرکت و ایمان و آرمان آن همان اهداف بیکران انسان، اخلاقی و انقلابی است. موجی که امروز ایران را در مینوردد، بیش از هر چیز ندای پیامبران را در اذهان انسان ها تداعی می کند.»

ایشان در مقالۀ "ندای پیامبران" روش های بدوی و ارتجاعی حکومت شاهنشاهی را در سرکوب و سلب آزادی ملت ایران محکوم می کنند و وجدان آزادگان جهان را به سوی ظلم و خونریزی های بی امان شاه متوجه می سازند:
«قتل عام هایی که هم اکنون در ایران جریان دارد و رژیم تلاش دارد بر آن ها سرپوش گذارد، هشداری به انسان معاصر، به وجدان و به احساس مسؤولیت اوست. شایسته است که انسان ها تصویر واقعی این کشتارها و سرکوبگری ها را به جهانیان عرضه بدارند و ضمن چنین خدمتی، بیزاری خود را از این اعمال نمایان سازند.»

-------------------------------------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:

- روایت انقلاب اسلامی به قلم امام موسی صدر
- پیش بینی امام موسی صدر هفت سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از زبان حسنین هیکل:
امام موسی صدر برای مبارزان ایران، گذرنامه های مستعار می گرفت...می گفت: " این انقلاب بی‌گمان شاه را ـ اگر سرِ عقل نیاید ـ سرنگون خواهد کرد..."
- دستور شاه برای توزیع جزوه و سیاه نمایی علیه امام موسی صدر
- تشکیل کمیسیون مبارزه با امام موسی صدر در ساواک به پیشنهاد منصور قدر سفیر شاه در لبنان
- اعتراف ساواک به تحرکات انقلابی امام موسی صدر پس از ربودن ایشان
-اعتراض ساواک به انتشار مصاحبه امام موسی صدر در روزنامۀ رستاخیز

 

۲ نظر ۷۱۶ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۰

باسمک یا غفران


می فرمایند:
«ما به سوگند خود بر دفاع از مظلوم ــ هر که باشد ‌ـ در برابر ستمگر ـ‌هر اندازه قدرت داشته باشد‌ـ پایبندیم.»

پس از حادثه 15خرداد 1342، و دستگیری امام خمینی(ره)، امام موسی صدر تماس‌هایی با علمای بزرگ برقرار کردند و در محافل مختلف بین المللی موضوع بازداشت ایشان را مطرح کردند:
امام صدر در سفری پنج روزه به دعوت واتیکان، موضوع دستگیری امام خمینی در ایران و مواضع علما و حکومت ایران را در مراسم تاجگذاری پاپ ژان پل ششم برای مقامات واتیکان تشریح کردند. 

پس از آن، امام صدر سفر خود را به سوییس، فرانسه، بلژیک، اسپانیا، الجزایر و مراکش ادامه دادند...در این سفرها با شخصیت های مهم تماس گرفتند و روزنامه های مهم جهان و فعالان اجتماعی ژنو ،هامبورگ ، پاریس ، بُن و دیگر مناطق را از موضوع دستگیری امام خمینی آگاه کردند.
پس از آن بود که ساواک امضای سید موسی صدر را پای تلگراف علمای نجف برای آزادی امام خمینی(ره) دید و دانست که پرونده سید موسی صدر، پرونده ای عادی و معمولی نیست.
این تلاش ها تا آنجا ادامه یافت که آیت‌الله خویی، مرجع بزرگ شیعیان جهان، در این خصوص فرمودند: «سفر سید موسی [صدر] نقش اساسی در آزادی سید خمینی داشت.»

هشت سال بعد، امام‌ موسی‌ صدر، در زمستان 1350 بر اساس‌ تقاضای‌ مراجع‌ وقت، دربارۀ‌ برخی‌ زندانیان‌ سیاسی‌ با شاه‌ گفتگو نمودند، که‌ در نتیجه آن، بعضی‌ از مبارزان از جمله‌ حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین‌ هاشمی‌ رفسنجانی، از زندان‌ آزاد شدند.

امام و انقلاب

۰ نظر ۸۵۰ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۷

باسمک یا رضوان


طلبۀ جوان، از زیر ساباط قدیمی گذشت...خرامان خرامان گذر را رد کرد و ابتدای کوچۀ آقایون ایستاد... با نگاه خاکستری ژرفی به رقصِ پرچم های سیاه خیره شد و به فکر فرو رفت... سوز سرد بهمن ، زودتر از هر سال، در کوچه های کاهگلی، وزیدن گرفته بود... باد در کوچه غوغا کرد ... در عبای موسی پیچید و حتی به اندازۀ یک آه کشیدن، به او مهلت نداد....سید موسی به خود لرزید...سرش را در گریبان قبا فرو برد،عمامۀ مشکی اش را روی سرش مرتب کرد، عبای پشمینش را محکمتر گرفت تا بازیچۀ دست باد نشود و با گام های استوار راه خانه را در پیش گرفت...

یاس های کبود

۱ نظر ۶۶۴ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۹

باسمک یا سلطان


گویا این جراحت عظیم تشیع، خیال آرام و قرار گرفتن ندارد، بر هر زخمی که مرهم می گذاریم، بر هر دردی که صبر پیشه می کنیم، از زخمی دیگر، عمیق تر و پردردتر! خون به آسمان می پاشد، رنجی به رنج های مسلمین می افزاید:
یمن و عراق و بحرین، سوریه و فلسطین، پاکستان و هند و میانمار، کشمیر و پاراچنار ...
و بعد از فاجعه منا...این بار زخم هایمان به کشتار بی امان شیعیان در نیجریه خونین تر شد....
و یادم آورد که؛ چقدر امام موسی صدر به شیعیان و مهاجران محروم نیجریه دلبسته اند!

و لا یوم کیومک یا اباعبدالله!

و من اینجا ..روز شهادت امام جوان و مظلوم شیعه، پشت رایانه نشسته ام و لاطائلات به هم می بافم...
و به امروزی فکر می کنم که شهید سمیر القنطار ِدرزی در شهادت از ما بچه شیعه های دوازده امامی سبقت گرفت و خدایی شد!...
که اگر بنا باشد فردایی که سالروز امامت امام الغایب است، چشمانمان به جمال بی مثالشان روشن شود، من ِ سرتا پا گناهِ بی کفایت شرمسار، که حتی یک خراش کوچک از این همه زخم، سهمم نشده با چه رویی مقابلشان بایستم و در چشمانشان نگاه کنم و بگویم: من هم شیعه ام!

تقویم ورق می خورد و تاریخ سرخ تشیع تکرار می شود...و ما درمانده و عاجز، با دستان خالی و کوله باری سنگین از گناه،  تنها نظاره گر این فجایع ایم....
سکوت در برابر ظلم عظیمی که در این سی و هشت سال بر عزت شیعه رفت،
حالا کار را به جایی رسانده که دشمنان اسلام، این بار نه پنهانی و در خفا، که وقیحانه ...
پر مدعا و طلبکارانه، رهبرانمان را از جای جای جهان می ربایند و زخمی و خونین! به زنجیر اسارت می کشند و به هیچ بنی بشری هم پاسخگو نیستند...
یک روز شیخ باقر النمر، یک روز شیخ علی سلمان...و این بار نوبت به شیخ ابراهیم زکزاکی و قتل عام شیعیان مظلوم نیجریه رسیده

این شب ها در فکر «أمّن یجیب» های غریبانه ام....به اشک هایی که در غربت ریخته می شود...

به این که اگر این روزهای پر خون ما اضطرار نیست...پس اضطرار چیست؟
کارد به استخوان رسیدن چیست؟ «متی نصر الله» هایمان چرا به آسمان نمی رسد؟ کجا است فغان «أین الحسن و أین الحسین» هایمان؟ کو اشک هایمان؟ ناله هایمان؟

که اگر امروز حضرت بقیة الله الأعظم(أرواحنا فداه)، تنهاتر و غریبتر از همیشه، بی یار و یاورتر از همیشه، در اضطرار این روزهای تلخ، "في العـَین قذی و في الحـَلق شجا" در چاه ظلمانی این عالم، اشک فرو میریزند و بغض فرو می دهند، گنه از ماست!

------------------------------------------------------------------------------------------
سلام حضرت باران! در میان اشک هایی که به آسمان بیکران پل زده...
برای این کویرِ سوختۀ تفتیدۀ ترک خوردۀ بی نصیب از رحمت، هم
 دعایی کنید! آسمان خاکستری شهرمان بی باران است!

۰ نظر ۷۵۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۹

باسمک یا حنّان


صدرواژۀ چهارم

النزهة_  شاید حتی مردم لبنان هم آن روز را به خاطر نداشته باشند...این که چه روزی؟ چه زمانی؟ در چه مکانی؟ برای اولین بارصدای امام المحرومین را شنیدند...و امام در مورد چه مطلبی با مردم سخن گفت؟

سه شنبه اول آذر 1339؛ بیست و دوم نوامبر 1960، جشن سالگرد استقلال لبنان...در حضور حلیم فیاض، فرماندار وقت شهر صور
مردم لبنان برای اولین بار ...در برنامۀ رادیویی النزهة، صدای گرم و روشنی بخش روحانی جوان سی و دو ساله ای را شنیدند که حرف های تازه داشت و از «میهن دوستی و ایمان» سخن می گفت.

Annoz'ha_ The name of a Radio program in Lebanon, in which the people of Lebanon listened to the Speech of the Imam Mousa Sadr, for the first time, on the occasion of Independence Day of Lebanon.

 In this day, Imam Sadr make a lecture about "Love Homeland and Faith"

-------------------------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت: با یک روز تأخیر...

وامی از شاعر دلتنگ و صاحب پس لرزه های غزل؛ سید مهدی نژاد هاشمی-
 بر تیره شبم نزهت مهتاب نیامد...بر عاشق تنها غم سیلاب نیامد

۱ نظر ۶۸۰ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۰

یا من عنده أمّ الکتاب


صدر-واژۀ سوم

آیاتِ ثلاث: عنوانی است که در سال های 1315 تا 1323 ه. ش. به سه تن از مراجع تقلیدِ شیعه؛ آیاتِ عظام؛ سید صدر الدّین صدر، سیّد محمّد حجّت کوه کمره ای، و سیّد محمّد تقی خوانساری داده شد.
پس از در گذشتِ آیة الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزۀ علمیّۀ قم در سال 1315 ه.ش. تواضع  و فروتنی خاضعانۀ سه تن از علمای تراز اول، سبب شد که هیچ کدام به طور رسمی ریاست حوزۀ علمیّه، و زعامت جامعۀ شیعه را بر عهده نگیرند.
حاصل این آزاد اندیشی، که چراغ آن را آیة الله سید صدر الدّین صدر روشن کرده بودند؛ اتّحاد، صمیمیت و همکاری کم سابقه ای در تاریخ روحانیّتِ تشیّع  بود. این همفکری و یکرنگی علماء، تحولّات فکری و اجتماعی مهمّی در حوزه و طلّابِ علوم دینی ایجاد کرد. اهمّیت این همبستگی و کار جمعی، زمانی مشخص می شود، که بدانیم این دورۀ هشت ساله، در اوج اقداماتِ ضد دینیِ پهلوی اول، و تضعیف روحانیّت بود. حاصلِ تلاش مستمر و پی گیرِ آیاتِ ثلاث، برای تقویت حوزۀ علمیّه و نهاد روحانیت، در دوره های بعد، نه فقط در ایران، بلکه در خیزش فکری نجف و لبنان هم تاثیر فراوان داشت.

آن روزها، سیّد موسی صدرِ هشت ساله از دستخط های پدر، همدلی و کار جمعی و اتّحاد را مشق می کرد. سال هایی که در اندیشه های او برای ساختن لبنانی متحد و به دور از اختلاف و آشوب، بی تأثیر نبود!

سال 1323ه.ش. با هجرت آیة الله سیّد حسین طباطبایی بروجردی، مرجعیّت جهانِ تشیّع و ریاست حوزۀ علمیّۀ قــــــــــم، به ایشان تنفیذ شد.

Ayat Thalath-Triple Verses- Three of the Shia clerics, Grand Ayatollahs: Syed Sadreddin Alsadr, Syed Mohammad Hojjat, Syed Mohammad Taqi Khansari. After demise of Ayatollah Hayeri Yazdi, they took over Management the Qom Religious School with each other in 1936 to 1944.
Their unity and co-management s caused evolution and progression of Qom Religious School.

مطالب مرتبط:

مراجع ثلاث در ویکی شیعه

ارتباط حضرت امام خمینی (ره) با آیات ثلاث

امام موسی صدر در کنار پدرشان آیت الله سید صدرالدین صدر(ره)

۰ نظر ۶۹۴ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۳

یا مَن عنــده حـُسن الثــــّواب


«ما نخستین عزاداران و ماتم زدگان بر امام حسین سلام الله علیه هستیم. نخستین کسانی هستیم که قدردان فداکاری های اوییم.
از این رو باید خدمت کنیم....نه برای جبران و غرامت! او فداکاری نکرده تا چیزی در قبال آن از ما بخواهد!

خدمت ما به امام حسین سلام الله علیه تأکیدی است بر پیروزی او در جهاد.
ما وقتی اهداف امام حسین سلام الله علیه را محقق می کنیم...در حقیقت بر پیروزی حسین سلام الله علیه می افزاییم.»

یعنی این که؛ ما هم جزئی از قیام عاشورا هستیم!....جزئی از هدف!...

«امام حسین سلام الله علیه برای چه کشته شد؟ برای دین!

 پس هر چه دین ما، عمیق تر و بیشتر شود، حسین سلام الله علیه پیروزتر بوده است!

 اگر در جهان یک درجه از دین وجود داشته باشد، امام حسین سلام الله علیه صد درجه پیروز شده است...

 و اگر صد درجه ایمان وجود داشته باشد، پیروزی او به مراتب بیشتر بوده است.»

-------------------------------------------------------------------------------------------------------
به سوی خط حسینی- سخنرانی امام موسی صدر در جمع اعضای جنبش أمل
کتاب سفر شهادت-چاپ اول ص 61

امام و کربلا

روضه نوشت: قعر زمین تا اوج آسمان! ... فرق است ...
میانِ نمازگزاردن در مساجد ملعونه تا مساجد مبارکۀ کوفه!
آهای روضه خوان! در مقاتل دنبال چه می گردی؟ گریستن بر مظلومیت حسین سلام الله علیه  که بهانه نمی خواهد! فقط کافی است روایت کنی:
« محمد بن یحیى عن الحسن بن على بن عبدالله‏ عن عبیس بن هشام عن سالم عن أبی جعفر علیه‏ السلام قال:
جُدِّدَتْ أَرْبَعَةُ مَسَاجِدَ بِالْکُوفَةِ فَرَحا لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه‏ السلام: مَسْجِدُالأَشْعَثِ وَ مَسْجِدُ جَرِیرٍ وَ مَسْجِدُ سِمَاکٍ وَ مَسْجِدُ شَبْثِ بنِ رِبْعٍى.»

« امام باقر علیه‏ السلام می فرمایند: به شادی قتل امام حسین علیه‏ السلام چهار مسجد در کوفه تجدید بنا شد: مسجد أشعث، مسجد جَریر، مسجد سِماک و مسجد شبث ابن ‏ربعى.»
الکافى، ج ٣ ، ص ٤٩٠ ، ح ٢ / التهذیب، ج ٣ ، ص ٢٥٠ ، ح ٧ و فى السند عن سلیمان بن هاشم بدل عبیس، سند شیخ طوسى به محمد بن یحیى ص ٧٣ / وسائل‏ الشیعة، ج ٥ ، ص ٢٥٠ ، ح ٦٤٦٣ / بحارالأنوار، ج ٤٥ ، ص ١٨٩ .

آه...که چه داغی نهادند...کوفیان .... بر دل اسلام!
گریستن بر همین دو خط....همۀ عالمِ اسلام را بس است!

به قول صاحب مکشوف- مادر آیه: حیف از حسین....حیــ ـــ  ــ ـف از حـــسین!...حیف از حسین!

۰ نظر ۶۵۵ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۵۴

یا من هو شديد العقاب


«اندوهی که هر انسان آزاده ای از واقعه عاشورا در دلش احساس می کند، نشانۀ ایمان است...»

«از این رو است که امام (ع) تأکید می کنند: " که پیروان ما کسانی هستند که از اندوه ما اندوهگینند و به سبب شادی ما شادند."

ما این روزها، سخت، احساس غم و اندوه می کنیم، بیش از زمانی که عزیز یا دوست یا خویشاوندی را از دست داده باشیم...

انسان وقتی دوست یا نزدیکی را از دست می دهد، ناراحت می شود، چرا که پناه و تکیه گاه، عزت یا سرپرست یا پشتیبان خود را از دست داده است.»

 

امام موسی صدر می گویند که امام حسین(ع) برای ما و برای هر کسی که احساس غم می کند، همۀ این ها هست:

"پناه، تکیه گاه، عزت، سرپرست، پشتیبان..." و در یک کلام... پدر!... شاید فراتر از یک پدر!

 

«پدر بودن حسین(ع) برای من، فراتر از پدر بودن پدرم است برای من....

خدمت هیچ کس،... چون حسین(ع) نیست.

ما،هر سال...صبح و عصر و شام... همه وقت، مجلس عزا بر پا می کنیم تا نشان دهیم، اندوه حسین(ع) برای ما، فراتر از هر اندوه دیگری است.

«حسین(ع) پیش از آن که شهید دیگران باشد، شهید ما ست. ما ناراحتیم... چون چیزی که متعلق به ما بود را از دست داده ایم.

ما پدر، دوست، تکیه گاه، سرپرست... همه چیز خود را از دست داده ایم...»

«آیا مبالغه می کنم؟ نه!

 می گویم برای ما؟! بله!

ممکن است کسی به خاطر مال ما کشته شود. ممکن است کسی به خاطر عزت و آبروی ما کشته شود. ولی حسین(ع) برای همۀ این ها... به خاطر من و شما کشته شد. این احساس عمیق اندوه....احساس عمیق قدردانی است!

چون ما در درونمان احساس می کنیم مدیون حسین(ع) هستیم.

او منـّتی بر ما دارد که با هیچ دِینی برابری نمی کند و ما توان جبران نداریم.»

---------------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از کتاب سفر شهادت؛ مقالات و سخنرانی های امام موسی صدر حول واقعه عاشورا

عنوان نوشت: چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ...خواب پدری که پسرش گم شده باشد؛

از صاحب وبلاگ سنگچین: سعید بیابانکی

 عاشوراتلنگر نوشت:

قعرِ زمین تا زمین فرق است میان کوفیان و شامیان.

کوفیان می دانند در برابر که ایستاده اند ، بر روی چه کسی شمشیر کشیده اند، سر چه کسانی را بر نیزه کرده اند و چه کسی را به زنجیر کشیده اند و به اسیری گرفته اند...
ولی... شامیان خیال می کنند یک خارجیِ طغیانگرِ از دین برگشته را سر جایش نشانده اند و به دینشان خدمت کرده اند...آنچنان در جهل مرکّب خود، از غارت "آل الله"! مست اند که خود را "خيل الله" می نامند!!!
جهلی که پشت هر انسان حق مدار آزاده ای را از هراس سقوط به این چاه ظلمانی می لرزاند...

ما اهل کوفه نیستیم... خدا کند اهل شام هم نباشیم!

۲ نظر ۶۸۸ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۱

یا من هو سریع الحساب


به یاد می آورم که روزی همراه با جمعی از برادران فلسطینی مان در مصر بودیم، بر سر سفره نشسته بودیم که یکی از جوانان در بین غذا خوردن برخاست.جهاد با دستان خالی

و گفت: «خداحافظ!»

و حاضران پاسخ دادند: «به سلامت!»

هیچ صدای ناله یا خداحافظی بلند نشد، نه از زنان و نه از مردان.

از آنان پرسیدم: «به کجا می رود؟»

گفتند: «به جبهه!»

تعجب کردم. هیچ بدرقه ای نمی کنید؟

گفتند: «نسل هایمان را بهای آزادی قدس قرار داده ایم و آن کسی که نسلش را و خودش را در راه آزادی امّتش وقف کرده باشد، پیروز می گردد.»

این همان معیاری است که حسین به ما می آموزد!

حسین(ع) می گوید که یزید هر چه بزرگ باشد و سپاهش هر چه عظیم باشد و هر اندازه عوام فریبی اش گسترده و دامنه دار باشد و هر میزان که افکارش جهنّمی و وسیع باشد، فداکاری را در میدان بیاور تا همچون دسته های ملخ پراکنده شوند و از تو فرار کنند.
----------------------------------------------------------------------------------------------

* سفر شهادت...سخنرانی امام موسی صدر- اول شباط 1974-
مرهم نوشت:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ...»
بلكه حق را بر باطل فرو می کوبیم، پس آن را در هم می ‏شكند و به ناگاه نابود می ‏گردد.

سورۀ مبارکه انبیاء –آیۀ شریفۀ 18

در ادامه:

متن وصیت نامه شهید هفده ساله فلسطینی-محمد فتحی فرحات

۰ نظر ۸۳۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۱۸

یا من هو شدید المِحال


امام موسی صدر می فرمایند:

«ما به همان اندازه که دین داریم متعلق به حسین(علیه السلام) هستیم و به همان اندازه حسین(علیه السلام) به ما تعلق دارد...»

می خواهیم باز هم به سخنرانی های امام مراجعه کنیم و درک کنیم که معنای این جمله چیست؟

امام موسی صدر، معتقدند که امام حسین(سلام بر او) و واقعۀ عاشورا متعلق به همۀ انسان ها و بشریت است. به همۀ انسان هایی که به دنبال آزادی و آزادگی حقیقی هستند. انسان هایی که به حقانیت راهشان ایمان دارند و به دنبال الگویی ناب می گردند تا از او پیروی کنند.

اما بیش از این:  «سفر دشوار و فداکاری بزرگ حسین(ع) در راه دین است. هر کس دین دارد، حسین(ع) برای او، برای خدمت به او، در راه او کشته شده است... پس شهادت حسین(ع)، برای انسان مؤمن است، هرچه ایمان انسان مؤمن بیشتر باشد، اختصاص حسین(ع) به او بیشتر می شود...حسین(ع) متعلق به ما ست، زیرا او برای ما، برای دین ما، خط ما و رفتار ما کشته شده است.»

به عبارت ساده تر، امام حسین(ع) و واقعۀ عاشورا متعلق به ما ست، چون این ما –شیعیان- هستیم که امروز (حداقل) ظاهراً و (إن شاء الله) باطناً مثل حسین(ع) نماز می خوانیم، مثل حسین(ع) روزه می گیریم، مثل حسین(ع) رفتار می کنیم... مثل حسین(ع) مدارا می کنیم، مثل حسین(ع) مقاومت می کنیم.

و امام موسی صدر می گویند این یک معادله دو طرفه است؛ امام حسین(ع) در راه دین کشته شدند پس ما اگر دین داشته باشیم حسین(ع) متعلق به ما ست و ما هر چقدر بیشتر شبیه حسین(ع) باشیم، بیشتر متعلق به امام هستیم.

این تعلق داشتن ضمن افتخار و عزتی که برای ما دارد، وظایفی را بر دوش شیعه می گذارد ...
إن شاء الله تصمیم داریم در محرم امسال این وظایف را از نگاه امام موسی صدر بررسی کنیم...

---------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از کتاب سفر شهادت
شیرخوارگان حسینیسخنی با تو:

ای که گرفتی به دوش بار غم و بار عشق...

وقتی شیرخواره ات را سبز می پوشانی و روی دست می گیری و به مجمع جهانی علی اصغر(ع)می بری، یادت باشد! زمین تا آسمان فرق است میان مادرانی که کودکانشان را بیمه حسین(ع) می کنند و مادرانی که کودکانشان را سرباز و فدایی حسین(ع) می کنند!...

۳ نظر ۸۰۷ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۰

یا منشئ السحابِ الثقال


امسال با سکوت غم انگیز عید و رنج مسلمانان، تبریک، به نحو اسفباری ما را و عید ما را به تلخند گرفت!
همه دلخوشی ام این است که:  از این "کلّ عام" چند صباحی بیشتر باقی نمانده ....و  گمان نمی کنم منعی برای دعای " و أنتم من اهل الخیر" برای مسلمین و مسلمات وجود داشته باشد، که عید و غیر عید ندارد.
به راستی که چقدر فاصله غم و شادی ها، اشک و لبخند های این امت اندک است.
تنها به سادگی جا به جایی چند کلمه،

و جایگزینی چند واژه که به ناگاه «تبارک الله أیامکم» را مبدل کند به «عظّم الله أجورکم»

ایمان می آوریم که جز لفظ جلاله "الله" باقی نمی ماند:
«وَیبقَی وَجهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرام.»

و فدیناه بذبح عظیم

ترجمه خطابه نماز عید قربان امام، بنا بود عیدیِ عید اضحی باشد.
غافل از این که فارغ از عید...این خطابه هم زخم است و هم مرهم...
هم نوشدارو است و هم نیشتر
که از امام موسی صدر، انتظاری هم جز این نیست: هر که زخمش بیش دردش بیشتر!

باید به سبب این سه روزی که بر ما به عزا مقدر شده، از ثبت خطابه امام چشم پوشی می کردم،
اما حقیقت این است که در این خطبه نشانی از شادمانی عید نیست! نمی دانم کدام عید؟ در کدام سال؟و چرا این همه غم؟ این همه رنج؟ این همه اندوه؟

کدام اضطرار امام را به ایراد چنین خطبه ای فراخوانده است؟
این قدر می دانم این خطبه امام موسی صدر، حرف هایی برای همه ما دارد، که بسیار با احوال این روزها و ایام تلخ ما سازگار است!
تلنگری است به همه ما...مایی که خیلی وقت ها خودمان را از دیگران جدا بافته می پنداریم و در دلمان به رنج دیگران...ذلت و ناکامی دیگران...هر کسی که هستند و هر جا که هستند...به قیمت عزیز شدن خودمان راضی می شویم!

حادثه ای که رخ داده بی شک اندوه بار و غم انگیز است ... از آن روزهایی که انسان با خودش فکر می کند که این بار امانت بنا نبود تا این حد...ناجوانمردانه! سنگین باشد...
این امتحان سخت...بنا نبود قربانی بگیرد
حالا ما مانده ایم و این همه درد...افسوس و حسرت کاری از پیش نمی برد...
تا بدانیم امتحان های بزرگتری از امتحان ابراهیم در پیش است: برادری ها و غمخواری ها اینجاست که خودنمایی می کند.

و کیست که نداند حادثه امروز دشمنان اسلام را که به خون مسلمین تشنه اند، چگونه شاد و مسرور ساخته و از مرگ مسلمانان و رنج دیگران و ننگ برادران چه مستانه قهقهه سر میدهند؟
«ولله عاقبة الأمور»...«والعاقبة للمتقین»

و پس از استرجاع ... و عرض تسلیت به ساحة امام زمان (روحی فداه)
ذکر همه شیعیان جز این نیست: «لا یوم کیومک یا أبا عبد الله»

۴ نظر ۹۳۵ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۱:۰۴

یا من هو الکبیرُ المتعال


می‌‏گویند عید شده است. پس مقدم آن را گرامی بداریم و از آن سخن بگوییم و دربارۀ جایگاه و مفاهیم آن بنویسیم و ابعاد و اهداف آن را به مردم یادآور شویم.

شگفتا! عید کی ساکت بوده است تا به کسی نیاز داشته باشد که از طرف آن سخن بگوید؟

عید الأضحی
عیدی که با صدای زنگش گوش جهانیان را پر و دل انسان‏ های غمگین را آکنده از سرور می‌‏کند؛
عامل تحرک ‏بخش بزرگی که کاروان انسانیت را به سرمنزل برادری، محبت و فداکاری سوق می‌‏دهد؛

این نشانۀ الهی:
بر زخم دردمندان مرهم می‌‏گذارد،
با خستگان و درماندگان همدردی می‌‏کند
و دل انسان ‏های درگیر با هم را به هم نزدیک می‌کند.

این پنددهندۀ سرشار از زندگی؛

به کسانی که در خودپرستی خویش غرق شده و در درون خود فرو رفته‏ اند، هزاران هزار پند و اندرز می‌‏دهد.

۰ نظر ۶۴۳ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۱:۵۷

یا من له المُلک و الجلال


هر سال روز عرفه که می شود، زمین، عرفات می شود برای ما آدم ها...

هر سال بالهایمان جدا می شود...هبوط می کنیم...
گم می شویم... سرگشته می شویم...
حیران می شویم... گریان می شویم...

عرفات

هر سال آن حاضر پیدا را به چشم می بینیم و صدایش را می شنویم و نمی شناسیم...

هر سال تو می بخشی... در می گذری... پیدایم می کنی....نشانم می دهی...
لباس های آلودۀ سیاهمان را می گیری و لباس نوی سپید بر تنمان می کنی...

هر سال من بیشتر می فهمم نادانی هایم را...کودکی هایم را...گستاخی هایم را...

بیشتر بغض می کنم.... بیشتر غریب می شوم روی این کره خاکی
... و ... بیشتر دل می کَنم از بود و نبودها

من ....گمگشته...من سرگشته... من حیران... من نادان... من عاصی...

اما همین "میم و نون" بی مقداری که به نگاه تو "من" شده...

همین که روز عرفه با جلوۀ تو "من"ـی برایش نمی ماند و نیست می شود...
هر سال دارد هم نوا با حسین بن علی(ع) نام تو را به نام یوسفی گمگشته صدا می زند که:


یا مُقَیِــِّضَ الرَّکب ِ لِـیوسُفَ فِى البَلَدِ القَفرِ ...
ای برانگیزانندۀ کاروانیان برای نجات یوسف از بیابان!

بغض می کند که:

و مُخرِجَهُ منَ الجُبّ...ای خارج کنندۀ او از چاه....

اشک می ریزد که:
یارادَّهُ عَلى یَعقوب بعد ان ِ ابیَضـَّت عیناهُ منَ الحُزنِ فهوَ کَظیمٌ...
ای بازگردانندۀ او به یعقوب...

هر سال دارد التماست می کند:
یا کاشفَ الضـُّـرّ ِ وَالْبَلْوى عَن أیــّوبَ...
ای بر طرف کنندۀ غم و اندوه و ابتلاء از ایوب!

یا مَن أخرجَ یونـُسَ من بَطنِ الحـوت...

ای خارج کننده یونس از شکم ماهی....

هر سال دلش دارد فریاد می زند:

یا مُطلِقَ المُکَبــِّلِ الأسیر!

و تو کسی نیستی که کوچکترین زمزمۀ نیازی را بی جواب بگذاری!

اشک هایش را بشنو!

۰ نظر ۷۰۲ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۰۵:۰۰

یا من له العزة والجمال


... قافلۀ حسینی به مکه رسید و تا روز هشتم ذی الحجه در مکه ماند. در روز هشتم، یعنی یوم الترویه، امام حسین(علیه السلام) مکه را ترک کرد. چرا امام حسین(علیه السلام) در این زمان از مکه خارج شد؟

این اقدام امام اسبابی ظاهری و اسبابی پنهانی داشت. سبب ظاهری این بود که یزید گروهی را که زیر لباس احرام سلاح حمل می‏کردند، فرستاده بود تا هر کجا حسین(علیه السلام) را یافتند، خون او را بریزند، حتی اگر در خانه خدا باشد.

امام حسین(علیه السلام)، به رغم عظمت و ارزش و جایگاهی که نزد خداوند دارد، وسیله ای برای بزرگداشت و تکریم شعایر الهی و خانۀ خداست. از این‌ رو، حسین(علیه السلام) راضی نمی‏ شد که خونش در خانۀ خدا ریخته شود، تا مبادا این کار در تاریخ مسلمانان سنت شود و جرئت چنین کارهایی را پیدا کنند. این بود که ترجیح داد از مکه خارج شود تا اگر توطئه ای رخ داد و او را ترور کردند، این حادثه در بیرون مکه رخ داده باشد.

اما جنبۀ معنوی و پشت پردۀ ماجرا این بود که در روز ترویه، حجاج یا در مکه جمع شده اند و یا از هر طرف به سوی مکه می آیند. امام حسین(علیه السلام) وقتی از مکه بیرون آمد، جادۀ غدیر را به سوی جحفه در پیش گرفت. این تنها جادۀ منتهی به مکه بود و در غدیر، راه حجاج از یکدیگر جدا می‏ شد، یعنی راه مدینه، یمن، شام، مصر، عراق و...

بنابراین، همۀ حجاج از این مسیر رو به مکه می‏ آمدند و امام حسین‏(علیه السلام) از همان مسیر از مکه بیرون می‏ رفت. حجاجی که در مکه بودند، بیرون رفتن امام را دیدند و حجاجی که در حال آمدن به مکه بودند نیز امام را در حال خروج دیدند. این امر بسیار جلب توجه می‏کرد. حتی اگر یک کودک نیز از مکه خارج می شد، نظر کاروان حجاج را که در حال ورود بودند، جلب می کرد، چه رسد به قافلۀ بزرگ امام حسین(علیه السلام)...مردم با تعجب به این کاروان نگاه می کردند و می گفتند: سبحان الله! در روز ترویه که همه در مکه هستند و فردا می خواهند به عرفات بروند، چرا این قافله از مکه خارج می شود؟ این قافله برای کیست؟ حس کنجکاوی، مردم را بر آن می داشت که از ماجرا با خبر شوند. این بود که از یکدیگر می پرسیدند: این قافلۀ کیست؟ قافلۀ حسین است. حسین پسر دختر رسول خداست و گذشته از آن، یکی از اصحاب پیامبر به شمار می‏ آید. آنان نمی توانستند این اقدام امام حسین(علیه السلام) را تفسیر و توجیه کنند و از علت خروج امام سؤال می کردند. اما پس از سؤال کردن، بلافاصله به این نتیجه می‏ رسیدند که یزید توطئه چینی کرده و برای کشتن حسین(علیه السلام) نقشه کشیده است و چون امام حسین(علیه السلام) راضی به این اقدام نبوده، عزم خروج از مکه کرده است.

کاروان کربلا

به این ترتیب، امام حسین حملۀ تبلیغاتی بسیار مؤثری برای بیدارسازی مردم ترتیب داد، زیرا با این اقدام خود برای همۀ مردم و همۀ مسلمانان ثابت کرد که این خلیفه، نه به کعبه احترام می گذارد و نه به خون مسلمانان، نه به حرم الهی و نه به ماه‏های حرام. امام حسین(علیه السلام) با این کار و به طور خاص با این اقدام خود ثابت کرد که یزید از خط اسلام خارج شده و از مسیر امانت خدا و امت منحرف شده‏ است و بدین ترتیب، با این اقدامِ امام حسین(علیه السلام)، همه چیز برای عالم روشن شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
سخنرانی امام موسی صدر از کتاب مسیرة الامام السید موسی الصدر، ج 11، ص 268ـ276 /عنوان اصلی: إستقبال أیام الحج /مترجم: احمد ناظم

۰ نظر ۶۱۵ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۱

یا خیر المحسنین


اما ده روز نخست ماه ذی‏ الحجه که قرآن کریم آن را «ایام معدودات» [سورۀ مبارکۀ بقره-آیۀ شریفۀ 203] نامیده است، از بزرگ ترین ایام الله و از باعظمت ترین روزهای سال است. روزه داری در این روزها بسیار مستحب است، به جز در روز عید که همه می دانید. برای این روزها ذکر و نماز خاصی در بین نماز مغرب و عشا وجود دارد؛ این ذکر ما را به یاد داستان حضرت موسی(ع) می اندازد که [برای عبادت] به کوه طور رفت و به قومش وعده داد که پس از سی روز بازگردد، ولی خداوند برای امتحان مردم این سی روز را به چهل روز تبدیل کرد:

«وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَـة.» [سورۀ مبارکۀ اعراف-آیۀ شریفۀ 142]

بدین ترتیب، موسی چهل روز از خانواده و قوم خود دور ماند و این غیبت بهانه ای برای سوءاستفاده و فرصت طلبی برخی منحرفان شد و آنان به منحرف کردن مردم پرداختند. وقتی موسی بازگشت، با صحنه ای ناخوشایند روبه رو شد که داستان آن را می دانید.

تصویر ماهواره ای مسجد الحرامما این ده روز را که ایام مبارکی است، محترم می شماریم و با روزه گرفتن و نماز و پاکی زبان و توجه قلبی نسبت به کسانی که به حج رفته اند، به خداوند سبحان توسل می جوییم و امیدواریم که از این راه ثوابی ببریم، زیرا همان گونه که می دانید «کسی که به عمل قومی راضی باشد، از آنان است.» ما توفیق حج پیدا نکردیم، ولی قصد آن را داریم که اگر خداوند به ما توانایی و استطاعت عطا کند، به حج مشرّف شویم. اگر این روزها را محترم بشماریم و خود را در حج روحی بدانیم، پاداش حج را خواهیم دید. همان‌گونه که حاجی از خانه و اهل خود بریده و لباس و راحتی و هوای خود را کنار گذاشته است، ما نیز با روزه ‏گرفتن و نگه داشتن زبان و ایستادگی در برابر خواسته ها و هوس ها و خودداری از رفتار آزادانه همچون هر جای دیگر، باید از این امور دل بکنیم و در نتیجه، از فضل و رحمت خدا و ثواب حج بهرمند شویم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سخنرانی امام موسی صدر از کتاب مسیرة الامام السید موسی الصدر، ج 11، ص 268ـ276 /عنوان اصلی: إستقبال أیام الحج /مترجم: احمد ناظم

*عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم....تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم: از مرحوم قیصر امین پور

ای بهترین نیکو کاران! ما را... دین و وطن ما را...آنچنان بساز که چون موسایمان بازگشت، شرمنده و سرافکنده نباشیم

مبادا بازندۀ این بازی قایم باشک، ما باشیم...که

نگاهبان دو دیده‌ست چشم دلداری                                            نگاه دار نظر، از رخ دگر یاری

هلا! مباد که چشمش به چشم تو نگرد!                                     درون چشم تو بیند خیال اغیاری

۰ نظر ۵۸۷ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۷

یا خیر المنزلین


او بزرگ، من کوچک...او بالا، من پایین... او نزدیک، من دور...او آسمان، من زمین... او دریا، من ماهی...

او خورشید، من شبنم...

او_ ایستاده بر بلندی های بلند مکّه، با آن لباس بلند سپید،

من_گمشده و غریب و نا آشنا، در این دنیای غریب و پر همهمه، در اضطراب و اضطرار پرتگاه های تاریک و هول انگیز

خانه دوست

و او درست مثل امامی راه آشنا،  دستم را می گیرد و از بلندی های کوه های سنگی و سخت، می کشد بالا. آن جایی که اولین بار پیامبری دل تنگ و دل شکسته، در دنیایی هزاران بار از دنیای من بی رحم تر، جاهلانه تر، آلوده تر سر بر ستاره باران آسمان مکه بلند کرده و اشک هایش، خداوند آسمان ها و زمین را صدا می زند...

۱ نظر ۶۸۳ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۶

یا خیر الذّاکرین


بازگرد‌ ای روزگار امام صدر!
بازگرد با روزگار روشنت، با فرش سبزت ... با شب درخشانت

بازگرد! که روزهای ما را سیاهی پوشانده و کشت های ما را ملخ‌ خورده!
 و شب ما دهشتناک و آکنده از ترس و کابوس شده...
بازگرد همچون خورشید تا کشته های ما را تغذیه کنی و بیماری را از پا درآوری و به جسم ما گرما ببخشی.امام موسی صدر
بازگرد با روزگار سپیدت و با همۀ آرزو‌ها و درد‌هایت که در پرتو آن ها می توانیم بر عقب ماندگی و نادانی پیروز شویم و هر غاصب و اشغالگری را شکست دهیم.
بازگرد با عمامۀ پیشوای محرومان که دانش و اندیشۀ نهفته در زیر آن، بامدادان و شامگاهان را گشود و فکر فرهیختگان و خرد خردمندان را به حیرت آورد.
بازگرد با عبای سید که بر جای جای آن نماز می گزاردیم و در برابر پروردگار جهانیان سجده می کردیم و این، مدیون فکر باز او نسبت به همۀ اندیشه ها در جهان و نسبت به همۀ ادیان و گروه های حاضر در عرصۀ لبنان بود.
بازگرد با مهرورزی ِامام صدر به همۀ دوستانش و دشمنانش و به همۀ ادیان و مذاهب.
بازگرد با «کلمۀ سواء» و سخن راستینی که آن پیشوایِ بهره مند از الهام، برای همۀ گروه های جامعۀ لبنان می گفت.
بازگرد با شعار «اسرائیل شر مطلق است» شعاری که برخاسته از ایمان به حقانیت مسئلۀ فلسطین و درک از مظلومیت فلسطین بود که سرزمینش غصب و حقوقش پایمال و خانه اش ویران و خون بی گناهانش بر خاک مقدس آن ریخته شده است.
بازگرد با شعار «ما راضی نیستیم که لبنان لبخند بزند در حالی که جنوب آن در اشغال دشمن است.» ... که وطن نباید تجزیه شود یا نباید بخشی از آن به سرِ افعی تبدیل شود، تا بخش دیگر را ببلعد.

بازگرد ‌ای خاطراتِ آن روزگار! چه زیبا بودی در آن گذشتۀ پربار... که از چشم و عقل و قلب آن رهبرِجلودار، می جوشید و چقدر ما امروز، در این غوغای حوادثی که لبنان و همۀ منطقۀ عربی را درنوردیده است، به آن گذشته نیازمندیم.

دشمن سلطه جو هنوز فلسطین و جولان و بخشی از لبنان را در اشغال خود دارد و آزادی و حرمت بیت‌المقدس را مباح می شمرد و به کشتار ملت فلسطین ادامه می دهد و هیچ کس در جهان عرب دم برنمی آورد و حتی برخی از آنان، با این غصب‌کنندۀ حقوق ملت ها روابط سیاسی و امنیتی و نظامی و اقتصادی دارند و میان مردم خود تفرقه می اندازند و نسبت به آتش فرقه گرایی که در سوریه و عراق و یمن و بحرین زبانه می‌کشد و به آنچه در مصر و لیبی و تونس می‌گذرد، بی توجه اند. هیچ صدایی بلند نمی شود تا به این اشغالگری و به فتنۀ تکفیریان و وهابیان، نه بگوید؛ در حالی که این فتنه می‌کشد و می‌سوزاند و عبادت‌گاه ها و بناهای کهن تاریخی را ویران می کند و با تعصب ورزی و عقب ماندگی و نادانی خود، تاریخ را از بین می برد و در این میان، فکر و نقشه را اسرائیل و آمریکا و سرمایه، با دینار و نفت و گاز تأمین می‌کنند. این‌ها انحراف از دین است و اسلام از آنچه اینان می‌کنند بیزار است.

ای امام صدر! چقدر ما به تو و به مواضع شجاعانۀ تو در برابر هر سلطان ستمگر و دشمن تجاوزکار، برای یاری عدالت و حق و آزادی نیاز داریم.
ای پایه گذار مقاومتی که دشمن را شکست داد و سرزمین را آزاد کرد و کرامت را نجات داد و تنها پرتو نور در شب ناامیدی عربی بود.
تو‌ ای نخستین و بزرگ ترین مقاوم! ‌ای پایه‌گذار عصر مقاومت! اکنون این شاگردان تو هستند که به دست خود و در روزگار خود پروراندی و در وجود آنان بذر ایمان و حق پاشیدی. اینان شعارهای تو را سر می دهند و همه، از رهبران و مسئولان و اعضا، دنیا را از تاریخی درخشان، همراه با پیروزی ها و نشانه های رهایی، می آکنند:


دریافت

تو این‌گونه بودی‌ ای امام صدر:
پیشوا و آموزگار و قانون‌گذار؛ پدیدآورندۀ نسل هایی که پس از تو آمدند و از دستاورد تو و از تجربۀ تو بهره گرفتند و توانستند سپاهیان مقاومت را در مسیری سخت و ناهموار، رهبری کنند و سرزمین را آزاد کنند و فتحی را رقم زنند که برای همۀ امت در این عصر ناممکن بود، زیرا این امت، اصولی پوچ در پیش گرفته و برای مقابله با دشمن، خانه هایی سست تر از خانۀ عنکبوت ساخته...
سرور من! وضعی که اکنون ما در منطقه در آن به سر می‌بریم، سخت نیازمند حکمت و خردورزی و شرح صدر و زبان شیرین و وفاداری و عقیدۀ خالصانه و آموزه های بزرگوارانۀ توست. همۀ این اوصاف در وجود تو برای نجات میهن و امنیت ملت و وحدت امت و ساختن کشوری بود، که جنگ و فرقه‌گرایی، آن را قطعه قطعه کرده و گرگ های محلی و منطقه ای و بین‌المللی بر سر آن به جان یکدیگر افتاده بودند. برخی نیز سر از سوراخ خود بیرون آورده بودند تا به این سرزمین گزندی برسانند و بر ضد مقاومت آن، توطئه بچینند و شر و کینۀ خود را بر سر سلاح مقاومت فرو ریزند، چراکه از این ملت دفاع کرد و در برابر دشمنی که گفته می‌شد شکست ناپذیر است و عرب را، چون مترسکی به وحشت انداخته بود، توازن در ترس و بازدارندگی ایجاد کرد. این‌ها اصولی ایمانی است که پیروز شد و آموزه هایی اسلامی است که مردانی بزرگ ساخته است؛ مردانی خدایی که باکی ندارند که مرگ بر آنان فرو آید یا آنان بر مرگ فرو آیند.

آنان حقیقتاً مردان بدر و خیبر و دنباله‌رو یاران حسین (ع) و علی اکبر (ع) هستند.

همین اصول است که همواره ما را به یاد تو می‌اندازد...
 تا زمانی که شب و روز می‌چرخد و گردبادها وطن را درمی نوردد، تو را در قلب و خاطرۀ ما نگه می دارد.

سرورم! در حالی که از درد به خود می پیچم، کلمات را به هم می‌فشارم تا از حروف آن، گل و شکوفه سر زند، چراکه از سیرۀ خوش‌بوی تو در چمنزار شهادت و کارآمدی و فداکاری، سیراب می شود.

ما تردید داشتیم که لحظه‌ای به نبودن یا دوری تو فکر کنیم، ولی امروز با حقیقت جاودانگی تو روبه‌رو هستیم. تو این حقیقت را وقتی رقم زدی که تو را از نزد ما و از میدان جهادت ربودند و ما در درد و رنج باقی ماندیم. ما همچون کسی که بر سرنوشت خویش بیمناک است و همچون کسی که در گذرگاهی ناشناخته قدم می‌گذارد، گریانیم.

ما از لحظۀ فراق تو هراس داریم، زیرا به تصاویر تو و حضور تو در خورشیدِ روز‌هایمان و در سرخی غروبمان و ماه شب هایمان عادت کرده‌ایم؛ عادت کرده‌ایم که عمامۀ تو را در وسط نبرد‌ها و کنفرانس‌ها ببینیم.

چشم تو روشن باد! که ملت تو خواری نمی‌پذیرد و سازش نمی‌کند، بلکه در هر بیشه ای به دنبال عزت و افتخار است.
ما در مسیر تو و در پرتو مکتب تو حرکت می‌کنیم و تا پای جان استوار ایستاده‌ایم. ما کسانی هستیم که با لبخند در برابر ناامیدی ایستادیم و در دل بلا‌ها، معجزه آفریدیم. این‌‌ همان پایداری است که تو به ما آموختی و‌‌ همان آزادی و پیروزی است که به ما وعده دادی.

دفتر جنبش أمل در تهران
عادل عون

------------------------------------------------------------------------------------------
یادداشت ابویاسر -عادل عون- نمایندۀ جنبش أمل در تهران

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی امام موسی صدر

عنوان نوشت: شادباش ای عشق خوش سودای ما! ای طبیب جمله علت های ما!
ای دوای نخوت و ناموس ما! ای تو افلاطون و جالینوس ما!...

عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خرّ موسی صاعقا

۰ نظر ۷۵۰ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۸

یا خیر الحامدین


صدر-واژه دوم

محلّه چهارمردان-

محلّه ای قدیمی در شهر مقدس قم، که امام موسی صدر در سال 1307 هجری شمسی در آن دیده به جهان گشود.

فاصله تا حرم مطهر حضرت معصومه (س): حدود 3 کیلومتر-9 دقیقه

Chaharmardan Neighborhood- An old neighborhood, In the Holy city of Qom, In Iran, In which Imam Mousa Sadr was born, in 1928.

محله چهارمردانحرم حضرت معصومه (س)حرم فعلی حضرت فاطمه معصومه (س)

۲ نظر ۱۰۵۰ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۰

یا خیر الرّازقین


دختر جوان در تردید میان ماندن و رفتن، صحن حرم را بالا و پایین کرد، چند بار حوض کاشی فیروزه ای حرم را دور زد، یکبار تا زیر سایه پیشخان رفت و معصومانه گنبد طلایی را نگاه کرد و دلش لرزید ... دوباره برگشت و کنار حوض نشست، دستی بر آب خنک حوض کشید و موج های روشن را جا به جا کرد. از کنار حوض، نگاه ِنگران و مرددش با هشتی ورودی گره خورد. چادر مشکی اش را روی سرش مرتب کرد و به عزم رفتن؛ دوباره به سمت گنبد برگشت و برای چندمین بار، دست بر سینه به بانو سلام داد ... باد تندتر از همیشه می وزید ...چادرش را محکم تر چسبید تا بازیچۀ دست تندبادی که دور حرم می گشت، نشود.

در اولین گام های بازگشت، زیر بازی نور و سایۀ فخر و مدین های هشتی، نگاهش در عبای مشکی بلند آیت الله صدر گره خورد؛ سر به زیر و محجوب، سلام کرد و آیت الله هم به تبسم و مهر همیشگی اش، به گوشۀ چادر ِخاکی دختر، سلام داد.

قلب صدر

هنوز آنی از عبور دختر جوان نگذشته بود؛ هنوز چشمان درخشان آیت الله صدر، به گنبد طلایی بانو نرسیده بود، هنوز لب های خشک پیرمرد به سلام بر أخت الرّضا باز نشده بود، که صدای هیاهویی در نزدیکی حرم، طوفانی در دلش به پا کرد و او را هراسان به درآیگاه حرم کشید:

و مأموران شهربانی به دنبال دختر دویدند...مثل گله گرگی در شکار غزال...
 و آیت الله پاتند کرد تا مگر به فرماندار برسد...
و فرماندار چادر را آن چنان از سر دختر کشید تا نفس آیت الله به شماره بیفتد...
و دختر با چادر خاکی اش بر زمین افتاد و ....
و ...گوشۀ عبای خاکی آیت الله کم مانده بود که او را هم از هراس این صحنه بر زمین بزند...
 و فرماندار، چادرِمشکی دختر را زیر چکمه هایش گرفت ...
و قلب ِ صدر ِ بزرگ انگار که زیر پای فرماندار مانده باشد؛ تیر کشید ...

و چادر مشکی خاکی، پاره شد ...
قلب صدرِ بزرگ هم در قفس صدری اش پاره شد ... دستانش لرزید...
و آیت الله -به توبیخ و سرزنش- با همۀ بغضی که در گلو داشت؛
 با همۀ نفسی که در سینه داشت، بر سر فرماندار شهر! فریاد کشید...
-----------------------------------------------------------------
روزها گذشت...
عصر ظلم و بیدادِ پهلوی اول گذشت ...
ولی قلب سید صدرالدین صدر ... قلبی که می بایست...می ماند و می تپید تا عماد استوار خیمه اسلام باشد ...
تا تکیه گاه محکم محرومان و مستضعفان باشد...
قلبی شد که : «... سال ها می سوخت و می ساخت...
قلبی که پیوسته خون می خورد و لب فرو می بست ...قلبی که می گداخت و دم نمی زد.»
قلبی که آن روز تیر کشید، فقط از آن ِسید صدرالدین صدر نبود ...
«قلبی بود که در زمان توانایی، دست جامعه روحانیت بود .... هر چه بود به سوی آن می کشید و هر چه زیان بود، از آن می راند...

قلبی بود که جان صدها هزار تن را در مواقع سختی و گرانی و تنگی حفظ کرد...»1

قلب بزرگ صدر... بعد از آن حادثه تا پایان عمر... با دردی جانکاه عجین شد!

به خاطر یک چادر مشکی خاکی...
----------------------------------------------------------------------------------------
و من...شاید... باید صبر می کردم ... تا دی ماه ...
ولی نمی شود صبر کرد... باید الآن می نوشتم ... همین امشب
برای تویی که چادر مشکی ات را زیر هُرم آفتاب داغ تابستان محکم تر از همیشه گرفته ای تا دست آویز تندبادهای زمانه نشود!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت: بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست ... باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست!
غزلی از محمد سلمانی؛ سرایندۀ تب نیلوفری
پی نوشت1: توصیفات آیت الله سید رضا صدر (ره)

منبع نوشت: بازآفرینی روایتی از کتاب "صدرِدین"-اثر دکتر محسن کمالیان

۱ نظر ۶۰۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۰

یا خیر الحاکمین


علت این سرپوش گذاشتن سی و چند سالۀ جهان بر این جنایت مسلّم قذافی چیست؟

این سوال در کانون حوادثی قرار دارد که منطقه و دنیا شاهد آن است: 

- زیرا او در سرزمین محرومان – با تشکیل حرکة المحرومین- از آنان و سرزمینشان دفاع کرد؛ 

- زیرا او پیشگام وحدت و مروج همزیستی و مخالف فرقه گرایی و تکیه بر افتخارات فرقه ای بود. 

- زیرا او در مسجد‌ها و کلیسا‌ها برای مردم سخن می گفت و وقتی آنان را به خیابان فراخواند، قیام کردند. او زبان عبادت خداوند و عامل پیوند میان فرزندان یک میهن بود. 

- چون او نپذیرفت که در سنگر فتنه انگیزان باشد! او نخواست با حزب گرایی های کوته بینانه آتش اختلاف را میان مردم شعله ور کند و از این آتش تنور سیاست مداران را گرم سازد!

- او همه را به مخالفت با آنچه از خارج از لبنان دیکته می شد تا مردمِ یک میهن به روی همدیگر اسلحه بکشند، فرا می خواند.

- او می گفت: «فعالیت سیاسی و اجتماعی من بخشی از رسالت دینی و اسلامی من است.»

«پس در چنین اندیشه ای نمی توان مقدسات دینی را فدای بازی های کثیف سیاسی کرد!»

امام موسی صدر- زیرا او با اسکان دادن فلسطینیان در جنوب لبنان مخالفت می‌کرد. تا زمینه بازگشت فلسطینیان به سرزمین هایشان از دست نرود!

-‌ زیرا او یکی از بنیانگذاران انقلاب اسلامی ایران بود و از رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی در سطوح جهانی حمایت می کرد.

-‌ زیرا او منطق انورسادات دربارۀ حل مشکل فلسطین از طریق سازش و نزدیک سازی مسائل عربی و اسلامی را نپذیرفت. 

- زیرا او می خواست سد روانی میان مردم جنوب لبنان و دشمن صهیونیستی را حفظ کند؛
او در شرایطی بس پیچیده و در سایه برهم خوردن موازنه قدرت در برابر دشمن صهیونیستی مقاومت را به راه انداخت تا همگان چه در سطح رسمی و چه در سطح مردمی نقش خود را به عهده بگیرند. 

-‌ زیرا او می گفت: «شرافت قدس جز این نمی ‌پذیرد که به دست مومنانی شرافتمند آزاد شود.» 

- زیرا او هرگونه دیکته شدن از داخل و خارج را رد می‌کرد و می گفت: «هیچ کس نمی تواند برای من نقش تعیین کند. نقش من از سوی خدا و میهن تعیین شده است.» 

دشمنان این قامت استوار را دور کردند تا بتوانند به اهداف خود در زمینه سازش با اسراییل و شعله ور کردن جنگ داخلی در لبنان برسند، در حالی که امام صدر می گفت: «بهترین شکلِ جنگ با اسراییل، پایان دادن به جنگ داخلی در لبنان است.»

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع نوشت: مقاله خلیل حمدان، عضو هیئت رئیسه جنبش أمل- سال 1392-هتل انقلاب تهران

و خداوند بهترین حکم کنندگان است!

۰ نظر ۵۸۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۴

یا خیر الفاتحین


کسی نمی تواند منکر باشد که مردم لیبی در زمان قذافی از نظر معیشتی مثل بسیاری از کشورهای عربی، در رفاه بودند: قذافی چشم و گوش و قلب مردم سرزمینش را گرفت و در ازای آن آب و برق مجانی داد...بهره بانکی صفر درصد...پرداخت 60 هزار دلار هزینه مسکن برای زوج‌های جوان، آموزش و پرورش رایگان، بنزین بسیار ارزان و... امتیازات اقتصادی بی شماری که در جهان کم نظیر است!
اما این معامله؛معامله خوبی نبود....

امام موسی صدردر قبال این رفاه و آسایش، قذافی مردم لیبی را طوری تربیت کرد، که از اوضاع و احوال جهان اطراف خود بی اطلاع بودند، یا آن طوری خبر داشتند که قذافی می خواست....مردم موظف بودند کتاب سبز قذافی را مثل یک کتاب مقدس بدانند و بخوانند! بسیاری از مردم بادیه نشین لیبی، حتی نام امام موسی صدر را نشنیده بودند، تا بخواهند برای آزادی او تلاش کنند. نخبگان لیبیایی حق خروج و پناهندگی به سایر کشورها را نداشتند، و گاهاً پیش آمده بود که افرادی پیش از چنین اقدامی توسط نیروهای ویژه قذافی، به جرم خیانت به لیبی، بازداشت، اعدام یا در کشور مقصد ترور شده بودند!
زندان های رژیم لیبی در تمام این سال ها پر بود از آزادگانی که با اتهام مخالفت با افکار پوسیده و عقاید نامفهوم قذافی بازداشت شده بودند. زندانیانی که ناگهان ناپدید شده بودند! و سال ها کسی از آن ها خبر نداشت!
در کنار این ها، سخنان بی ربط رفتارهای عجیب و دور از نزاکت قذافی در مجامع بین المللی، آبرویی برای مردم لیبی باقی نگذاشت: این که رئیس یا نمایندۀ کشوری به وسعت لیبی ناگهان به مجالس و نشست ها وارد شود، ناگهان وسط سخنرانی دیگر رؤسا بپرد و حرف آن ها را قطع کند. هر وقت احساس خودکم بینی کند، بلند شود و خود را امیرالمؤمنین و امام المسلمین و شاه شاهان بخواند! یا کشور مقابل را با بدترین اهانت ها و توهین ها، در برابر دوربین ها به تمسخر بکشد. سیگار برگش را روشن کند و اجلاس سران عرب را با دودی غلیظ، تیره و تار کند. یا هر وقت دلش بخواهد چرت بزند! یا جلسه را ترک کند!
عبای عربی گرانقیمتش را به طرز مضحکی روی لباس نظامی اش به تن کند، حرف های بی سر و ته و نامربوط بزند یا این که در سخنرانی رسمی در برابر دیدگان همۀ کشورهای متمدن جهان، منشور سازمان ملل را به سمت هیئت رئیسه پرت کند! دیکتاتوری که همۀ کشورهای جهان از ترس عکس العمل های غیرقابل پیش بینی یا ثروت فراوانش دست-بوس و مطیع و فرمانبردارش باشند، ولی در دل مرگ و نابودی اش را بخواهند!
مخلوق بی فکر و خودباخته ای، که حق میزبانی و میهمانی را نداند و نجیب ترین و شریف ترین متفکران عصر حاضر را سی و چند سال، بدون هیچ اتهامی به بند بکشد و جهانی را به آشوب و فتنه بکشاند.
حقیقتاً....آیا آن رفاه و آسایش، ارزش این سطح وسیع از بی آبرویی و غفلت و جهل ....این اسارت چهل ساله را داشت؟
طبعاً پاسخ منفی است!
 و من این روزها...

حداقل این هفته که هفتۀ دولت است...
در این تردیدم که آیا می شود میان زندگی در رفاه و آسایش در زندانی به وسعت لیبی و زندگی در ایرانِ تحریم شدۀ آزاد و متمدن، انتخاب کرد؟

دکتر سید حسن قاضی زاده هاشمی-وزیر بهداشتبه راستی زندگی در سرزمین آزاد و مقاومی که سی و هفت سال با همۀ تحریم ها و جنگ ها و سختی ها.... با همۀ کمبودها و عقب نگه داشته شدن ها، اما با عزت و آبرو و افتخار....
ایستاده و برای واژه به واژه از حق اش
ذره ذره از خاکش
 قطره قطره خون داده و تکه تکه استخوان شکسته
چه قدر شکر دارد؟!

------------------------------------

پی نوشت:

در ایران، روز دولت، روز شهادت دولتمردانی است، که هرچند دولتشان چند ماهی بیشتر پایدار نبود، ولی نامشان، هنوز هم بعد از سی و چهار سال بر قلب محرومان ِ این سرزمین حک شده
در ایران روز دولت را نمی شود تبریک گفت، ولی می شود به همه دولتمردان این سال ها؛سال های سخت...خسته نباشید گفت.
همۀ آنانی که شب های تار و تیره، چشمشان نخفت تا ما آسوده چشم بر هم بگذاریم...پایشان از رفتن نماند تا ما اندکی بیشتر بیاساییم...مردانی که در جنگ و تحریم و تهدید سوختند ولی سرزمینمان را آباد ساختند

مردانی که پشت تریبون ها، فرهنگ و تمدن ایران را به رخ جهان کشیدند و مایۀ افتخار و مباهات ایرانیان شدند.

مردانی که با همۀ دردهایشان، با همۀ خستگی هایشان، پایداری کردند و ایستادند
مصاعب را صبورانه بر دوش کشیدند و مصائب را به جان خریدند؛ تا دشمن را...هر که هست...هر جا که هست...پشت سنگر یا پشت میز مذاکره...به زانو در آورند.

۲ نظر ۵۰۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۲

« یا خَیر الغافرین»


نمازهای غریبانه

                     وقت نماز ،
                                 پهلوی او جا گرفته ایم؛
                                                             باشد گهِ ســــلام ، نگاهی به ما کند...

 

نماز امام

و او به ما یاد داده که می شود طورِ دیگری نگاه کرد:

به دنیا، به هستی، به اشیاء، به حوادث...به آدم ها ....به عکس ها
می شود دید؛ زمین سنگلاخ و ناهموار را...کفش های جفت کرده ...عبای خاکی

و ما چشم هایمان را...دیدگانمان را...حرف هایمان را ...اندیشه هایمان را

مدیون او هستیم.

۰ نظر ۹۷۷ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۹

یا دافِع البَلیّات


کودک که باشی...

کوچک که باشی...

دنیای بزرگ را بزرگتر از آن چه که هست می بینی...

درخت ها را... حیاط را... خانه را...آدم ها را...

کودک که باشی...بزرگتر داشتن برایت نعمت است...آرزویی بزرگ....دعایی مستجاب
مثل گلِ کوچک ضعیفی که در سایه سارِ وسعتِ سروی روییده باشد؛ امید بسته به مهربانی های آن سرو...دلخوش است به بزرگتری های آن سرو بلند قامتِ بزرگ

باید کودک باشی...کودکی کرده باشی...تا درک کنی، اسارت یک پدر...در بند کردن یک پدر...یعنی:

حق آزادییعنی دربند کردن یک دنیا... اسارت یک رؤیا... یعنی زمستان... یعنی سرما...
یعنی خراب شدن کاخ آرزوها... خرد شدن یک اسطوره... شکست یک قهرمان در برابر چشمان معصوم و منتظر.
چشمانی که نمی داند زندان چیست؟ نمی فهمد زندانی کیست؟

کودک که باشی...پدر برایت...تنها...آن مردِ کتابِ اوّل ابتدایی نیست که؛
می آید... در باران...بر اَسب ... باداس...پدر فقط آب نمی دهد...بابا فقط نان نمی دهد...
بابا برایت قهرمانِ همه دوران است...اسطوره شکست ناپذیر!


پردۀ اول- و من به پیکرهای تکیده و چهره های رنگ باخته ای می اندیشم که برای تحقق آرزوهای کودکانشان پایمردانه اعتصام می کنند و لب به غذا نمی زنند...
اعتصاب غذا برای آزادی...
و آزادی جز به آزادی پاس داشته نمی شود!

پردۀ دوّم- اسیر، اسیر است... به جا یا نا به جا... به حق یا به نا حق...ای بسا کسانی که خود برای خود زندان ساخته اند... زندان هوس...زندان مال... زندان نام... زندان نفس... زندان دنیا... زندان شهرت... زندان غرور... زندان اعتیاد...
و تو ... در اسارتِ هر چه باشی و زندانیِ هر که باشی... قهرمان افسانه ای کودکت را در پیش چشمانش خنجر زده ای.

امام و ملیحهپردۀ سوّم- پدر، گاهی، پدرِ یک کودک است... گاهی پدرِ چندین کودک... گاهی پدرِ یک مدرسه... گاهی پدرِ یک شهر

گاهی پدرِ یک ملّت...
و وای از آن روزی که پدرِ یک امّت... آن که برایت پدری کرده... خون دل خورده... نه فقط نان که برایت جان گذاشته...آن هم نه یک سال و دو سال... سی سال...
و امروز در اسارت باشد... نه یک ماه و دو ماه... سی و هفت سال!
و تو ناتوان از آزادی اش... چشم به راه... دل سپرده باشی به آمدنش!

اباصالحپردۀ آخر-سلام بابای مهربان این عصر و زمانه!
خدا نکند که من برایت بند باشم پدر! خدا نکند برایت زندان باشم!
خدا نکند زندانی که برای خود ساخته ام، غم و رنجت باشد در این دیارِ غربت!
خدا نخواهد زنجیرهایی که به پایم بسته است؛

که به پایم بسته ام
سنگ راهت شود و راه طولانی ات را، طولانی تر کند!
پدر مهربان همۀ صالحان دنیا! قهرمان حقیقی همۀ دوران ها!
برای باز شدن این همه زنجیر... برای آزادیمان... برای آزادیشان... برایمان دعا کنید!
----------------------------------------------------------------------
پی نوشت: ...ما را به سخت جانی خود این گمان نبود..


بشنویم و ببینیم:

 أرید أبی
حجم: 3.21 مگابایت

به خاطر آزادی
حجم: 10.2 مگابایت

۰ نظر ۱۱۳۴ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۲۶

یا عالِمَ الخفیات


بسم الله الرّحمن الرّحیم
 بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ
 صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ...
دعای حضرت سید الشهداء در روز عاشوراء-مفاتیح الجنان

گاهی وقت ها، برخی خبرها، آن قدر زهردار و مرگ آورند که آرزو می کنی، ای کاش دروغ باشند!

گاهی روزها، بعضی پست ها،آن قدر تلخ و کشنده اند که آرزو می کنی، کاش طوری بشود که هرگز تکرارشان نکنی!
اما نمی شود!
جنایات اسرائیلنمی شود فراموش کنی که یک سال پیش...جنگ غزه....با جنایت فجیع شهرک نشینان ِ پست و درنده خوی اسرائیلی ، با ربودن و زنده زنده سوزاندن یک نوجوان مظلوم و بی دفاع فلسطینی، آغاز شد!

و باز تابستان امسال...
این بار...رؤیاهای معصومانۀ علی ِ شیرخوارِ بی گناه، در میان شعله های کینۀ قومی وحشی، خاکستر شد.

هر چه دست و پا می زنی، نمی توانی از شرّ این خیال بی رحم، خلاص شوی که : تابستان، برای سگ های هارِ تشنۀ خون! فصل شکار است ....بهترین فرصت برای غارت و کشتن و سوختن و دریدن!

خاطرات تلخ رمضان گذشته...پست های اشک ریزانِ تار....
هرم گرما...گلوی خشک...چای قندپهلوی یخ کرده...و روزه ای که با تلخی ِبغض و شوری ِ اشک، افطار می شد:
«چشم هایت را که باز کنی می بینی ... از زمین تا آسمان هزار حجلۀ پر چراغ بسته اند برای علی اکبر(ع) و قاسم(ع)!
پنبه های بی غیرتی را که از گوش ات در آوری، می شنوی:
 صدای ضجه های علی اصغر(ع)، خواب را بر آسمانیان حرام کرده؛ "اصغرِ بغض پرستاران شده...اصغرِ در خواب بمباران شده...اصغر ِمخلوط آهن پاره ها...اصغر ِچسبیده بر دیواره ها....اصغر رؤیت ز دمپایی شده....اصغرِ از مو شناسایی شده...!"
گاهی وقت ها، چشم فروبستن و سر به زیر بودن را فراموش کن! گاهی وقت ها، غیرت و مردانگی در این است که سرت را بال بگیری، با چشم های از اشک، رنگ خون شده، زل بزنی در چشمان دروغ های عالم فریب و حقیقت را نعره بزنی!

حقیقت را باید بی حجاب و بی نقاب روی دست بگیری و در کوچه ها فریاد بزنی؛ خوب تماشا کن! این ها خاکسترِ پاره های تن اسلام است!»

و بعد دلهره و اضطرار، بر وجودت چنگ بزند که این بار زخم کدام جنگ در راه است؟ چند روز؟ چند خانه با چند هزار کودک بی پناه، به آتش کشیده خواهند شد؟

اما از لا به لای صفحات کتاب، سخنان امام موسی صدر از کابوس ها رهایت می کند؛

که در رثای حسین علیه السلام وارث انبیاء می گویند:

« او همه‌چیز را تقدیم کرد. اگر این واقعه را بـه سلسلۀ تاریخـی و سرمدی نبرد میان حق و باطل پیوند دهیم، خود را در این جبهۀ نبرد قرار داده ایم. 
امروز این نبرد میان فلسطینی ها و اسرائیل ‌است. این مسئله، نخست، تکلیف فلسطینی هاست و اگر آنان این کار را انجام ندهند، بر ما واجب عینی است که به‌پا خیزیم و این کار را بکنیم. درست است، اسرائیل نیرومند است، اما یزید نیز قدرت داشت. اسرائیل می‌کشد، می‌سوزاند و قتل‌عام می‌کند. آنچه را انجام می‌دهد، بر صفحات تلویزیون می بینیم. به یاد می آوریم که مسلم‌بن‌عقیل نیز در کاخ به قتل رسید، سرش را از تن جدا کردند و جسدش را از بلندی افکندند. پس اسرائیل در صف یزید است. همۀ ابعاد واقعۀ کربلا هم اکنون نیز وجود دارد. حسین بازنگشت و نگفت که آنان ظالم اند و به مرد و زن و مرده رحم نمی‌کنند. نگفت که آنان پس از کشتنم، سینه‌ام را پاره پاره می‌کنند. پس، بر ماست که در راه حق گام برداریم. چه سودی دارد که خوار بمانیم؟ او که پیشواست باید این همه را تحمل کند. بنابراین، نبرد ما با اسرائیل، ادامۀ نبرد امام حسین است.»
--------------------------------------------------------------------------------------------

روز شمار شکست اسرائیل: امروز دهم مرداد ماه 1394، اول  آب 2015، بیست روز مانده به چهل و ششمین سالروز به آتش کشیده شدن مسجد الاقصی،
با اقدام شهرک نشینان در به آتش کشیدن خانۀ فلسطینیان و  قتل کودک شیرخوارۀ فلسطینی،
اسرائیل یک قدم دیگر به نابودی نزدیک شد!

محرّم نوشت ماه شوّال:

الهی! با همۀ " وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ..." ها، با همۀ " إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ" ها، با همۀ " عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ" ها، همۀ " مسّتهُم البأساء والضّرّاء وزُلزِلوا"ها، همۀ "إنّ الله مع الصّابرین" ها، همۀ "نَحنُ أقربُ من حبلِ الوَرید" ها، با همۀ "أُدعونی أستجب لکم"ها... بر دلهای آن ها و چشم هایشان و بر چشم های ما و دلهایمان... رحمی کن! تا این اشک ها دنیا را خاکستر نکرده!...


امشب بیا دوباره استرجاع کنیم:  «إنّا لله و إنّا الیهِ راجعون»!

۱ نظر ۶۶۹ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۳۱

یا سامع الأصوات


و ما هر جمعه، این سورۀ مبارکه را که دو بار یهودیان را ظالم خطاب می کند، تلاوت می کنیم:

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ(5) قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(6) وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ(7)»

 سورۀ مبارکۀ جمعه_آیات 5 و 6

مثل کسانی که تورات به آنان داده شده و بدان عمل نمی کنند، مثل آن خر است که کتاب هایی را حمل می کند، بد مَثلی است، مَثَل مردمی "که آیات خدا را دروغ می شمرده اند! و خداوند ستمکاران را هدایت نمی کند!

بگو ای قوم یهود، هرگاه می پندارید که شما دوستان خداوند هستید، نه مردم دیگر، پس تمنّای مرگ کنید، اگر راست گویید! و آنان به سبب اعمالی که پیش از این مرتکب شده اند، هرگز تمنّای مرگ نخواهند کرد. و خداوند به ستمکاران داناتر است!"

پس علت اصلی جنگ پیامبران با برخی از یهود روشن می شود. پیکار ما نیز با آنان، جنگ گروهی انسان با انسانی دیگر، یا گروهی از مؤمنان نیست! بلکه با آنان می جنگیم چراکه به مصداق آیات قرآن، آنان به دستورات کتاب مقدس عمل نمی کنند! جنگ ما با آنان نبرد در برابر فساد و انحراف، ستم و اندیشه تبعیض نژادی است!

این است مصیبت ما!
مصیبت اینجا است که آنان خود را اولیاء و دوست خدا می دانند! و نه دیگران را!

آیات قرآن تأکید می کند:

«...وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ(61)»
سورۀ مبارکۀ بقره

مقرر شد بر آن ها خواری و بیچارگی.

این آیه ساختاری انشائی و امری دارد و از نوع جملات اخباری و حکایتی محسوب نمی شود. این آیه امری واجب و مسئولیت آور بر دوش ما می گذارد و اگر این مسئولیت را به انجام نرسانیم، بر ما نیز مُهر ذلّت و بیچارگی خواهد خورد!

مشروعیّت مبارزه ملت فلسطین، از دیدگاه دین بی نیاز از بحث است!

افراد این مبارزه همان کسانی هستند که راه انسانیت را هموار می سازند و درصدد صیانت از اخلاق و ارزش ها بر آمده اند.

اینان همان کسانی هستند که ارادۀ مسیح(ع) و محمّد(ص) را به اجرا درآورده اند!

اینان تحقق ارادۀ الهی اند در مفهوم آیۀ "وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ".

آری اینان کسانی هستند که ارادۀ آسمانی را لباس تحقق می پوشانند!

----------------------------------------------------------------------------------------
سخنرانی امام موسی صدر در جمع شخصیت های برجستۀ مقاومت فلسطین! روزنامۀ الحیاة
17/12/1968
طفل شهید

و چه ذلت و خواری و مسکنتی بالاتر از این، که طرف حسابت بشود طفل شیرخواره بی دفاع؟!

---------------------------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط:

*سرزمین های اشغالی در آماده باش

*جنایتی تکان دهنده در جنوب نابلس:شهرک نشینان کودک شیرخوار فلسطینی و خانواده اش را زنده زنده سوزاندند

*وخامت حال قربانیان جنایت هولناک شهرک نشینان در نابلس

*خون کودک شیرخوار فلسطینی: شعله آغاز انتفاضه ای جدید

۰ نظر ۵۴۲ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۳

یا قابل التـوبات


مهندس مهدی فیروزان-داماد و خواهرزاده امام موسی صدر- شرح می دهند:

دلایل عقلی، فقهی و حقوقی زنده بودن امام موسی صدر

می گوید:

فرضیه شهادت امام موسی صدر مردود است!

اعتقاد به حیات امام موسی صدر منشأ احساسی و عاطفی دارد یا حاصل فرآیندی منطقی و عقلانی است؟
 اگر بتوانیم پاسخی مستدل برای این سؤال پیدا کنیم و با تشریک مساعی و تبادل نظر منطقی به جمع بندی درستی برسیم، وظیفۀ ما در برابر اصل پیگیری قضیۀ ربوده شدن امام موسی صدر روشن می ‌شود.

در این نوشته سعی بر این است که فقط اخبار و اطلاعات معتبر و مستند را بررسی کنیم و از تعریف و گمانه زنی به شدّت پرهیز کنیم.
بیاییم در ابتدا ثوابت و حقایق قطعی و تردید ناپذیر و خدشه ناپذیر را فهرست کنیم: 

1. سفر امام موسی صدر و دو همراه ایشان به لیبی قطعی است:
 امام موسی صدر، در تاریخ سوم شهریور ۱۳۵۷ (۲۵ اوت ۱۹۸۷) با پرواز هواپیمای خطوط هوایی لبنان، در سلامت کامل و با اختیار خود وارد طرابلس غرب شده‌اند و مورد استقبال رسمی  قرار گرفتند؛ 

2. امام موسی صدر بر اساس دعوت رسمی دولت لیبی بوده است و این حقیقت خدشه ناپذیر و حتمی است؛ پس ایشان و همراهانشان مهمان رسمی دولت کشوری بودند که عضو سازمان ملل است و قوانین و کنوانسیون‌های بین‌المللی را می شناسد و بدان پایبند است. 

3. واقعیت خدشه ناپذیر دیگر این است که ادعای دولت قذافی مبنی بر خروج امام موسی صدر از لیبی در تاریخ نهم شهریور ۱۳۵۷، با پرواز آلیتالیا به شمارۀ ۸۸۱دروغ است. پس واقعیت این است که طبق بیانیۀ رسمی دادستانی کل ایتالیا در تاریخ ۱۳۵۸/۲/۲۹، امام و همراهانش خاک لیبی را ترک نکرده‌اند و در تاریخ و با پروازی که لیبی ادعا کرده است، به ایتالیا وارد نشده‌اند. 

4. واقعیت تردید ناپذیر دیگر آن است که طبق اظهارات قذافی در سال ۲۰۰۲ و اظهارات متعدد مقاماتِ پس از انقلاب لیبی، امام موسی صدر در لیبی گرفتار بوده‌اند و هرگز از لیبی خارج نشده‌اند

 5. واقعیت دیگری که پس از پیروزی انقلاب لیبی و سقوط قذافی کشف و روشن شده این است که اطلاعات آشکار و پنهان منتشر شده، هیچ کدام دال بر شهادت امام موسی صدر نبوده است. صحبت بر سر اطلاعات است نه تحلیل و تفسیر و گمانه زنی.
در مورد امور حقوقی و به‌ویژه حیات انسان نمی ‌توان به تحلیل و گمانه زنی اتکا و اعتماد کرد، تنها حجت ما برای قضاوت و نتیجه گیری صرفاً باید خبر و اطلاعات مستند قابل اعتماد، از مجاری قابل اعتماد و استدلال پذیر باشد و با تمسک به تحلیل و تخمین و حتی قیاس با موارد مشابه نمی ‌توان به عدم حیات کسی رأی داد.

بنابراین، با توجه به ثوابت و مسلّمات و اسناد و اخبار مسلّم،
 از دیدگاه عقلی، فقهی، حقوقی و منطقی هر اعتقادی جز اعتقاد به حیات امام موسی صدر اعتبار ندارد و پذیرفتنی نیست.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط:

شرح کامل مقالۀ مهندس مهدی فیروزان: دلایل عقلی، فقهی و حقوقی زنده بودن امام موسی صدر
مصاحبه مهندس مهدی فیروزان با خبرگزاری شفقنا : فرضیۀ شهادت امام موسی صدر مردود است.

عنوان نوشت: شعری از حسین متولّیان؛
 اگر باز گردی این بارمعجزه ات ید بیضا نیست ! آیۀ نور با خود می آوری ... موسای کاظم باشی یا موسای عمران ... فرقی نمی کند. سرنوشت تو اسارت نیست... سرنوشت تو شکافتن نیل حتی نیست...

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دعانوشت: عیب ما آدم ها تنها در بدشکلی ظاهر و نقص عضوها نیست. تنها در کج خلقی و بددیدن ها نیست! حتی تنها در رذایل و گناهان پیدا و آشکار هم نیست! عیب خیلی از ما آدم ها این است که فریادهای بلند حقیقت را نمی شنویم و بر صدای بدآهنگ گوساله های سامری دلخوش می کنیم! عیب ما این است که بر نشانه هایی که خداوند در برابر چشمانمان قرار داده چشم فرو می بندیم، اما آنچه را با چشم خود ندیده ایم به یقین و باور می رسانیم!
پس! ای آشکار کنندۀ نشانه ها و پوشانندۀ عیب ها! چشمان مؤمنانت را چنان با حقایق هستی آشنا کن که فریب توهم و ریا بر دل هایشان سایه نیندازد و در ظلمت گمراهی ها چنان راهنمایمان باش که گام هایمان به بیراهه نرود!
عیب های ما را به رحمت بی کرانت بپوشان! یا ستّار العیوب!

۰ نظر ۵۱۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۸

یا مُعطِیَ المسئلات


از من قول گرفته بود...

قرار بر این بود:

اگر در جایی مردم به استقبالش آمدند، خودرو را حداقل صد متر دورتر نگه دارم.
آن وقت خودش پیاده می شد و با پای پیاده به استقبالِ مردم می رفت.

امام موسی صدر

۰ نظر ۷۲۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۴

یا غافِرَ الخـَطیئات


صدر-واژۀ اول

آیت الله العظمی و مجاهد بزرگ
حاج آقا سید حسین طباطبائی قمی أعلی الله مقامه
-

 جدّ مادری امام موسی صدر، اولّین استاد و معلّم امام موسی صدر، پرچمدار مبارزه با کشف حجاب در دورۀ سیاه رضا خان.

آیت الله العظمی و مجاهد بزرگ حاج آقا سید حسین طباطبائی قمی أعلی الله مقامه

سال 1314 ه.ش. ، 1935 م. در زمانی که یک سال از ورود امام موسی صدر به مدرسه حیات برای تحصیل می گذشت، اجرای طرح کشف حجاب رضاخان در فضایی آکنده از ترس و وحشت عمومی آغاز شد.

حاج آقا حسین طباطبائی قمی ، در اعتراض به این حرکت ضد اسلامی، از مشهد به سمت شهر ری حرکت کردند و تحصن ایشان در اول ربیع الثّانی 1354 ه.ق.، 1314 ه.ش. ، 1935 م. در باغ سراج الملک شهرری آغاز شد. سخن ایشان  که فرمودند : «چنان‌چه برای جلوگیری از «کشف حجاب» ده هزار نفر که یکی از آن‌ها من باشم کشته شود، جایز است.» ؛ زمینه بیداری و خیزش مردمی را در تهران فراهم کرد. پس از تحصن ایشان، مردم تهران در قالب دسته های عزاداری (که البته آن روزها ممنوع بود.) برای پیوستن به ایشان قیام کردند. علمای حوزه های علمیه در نجف، قم و مشهد نیز حمایت خود را از ایشان اعلام کردند. اما پس از محاصرۀ کامل باغ توسط نیروهای نظامی و ممانعت از ورود مردم و علما به باغ سراج الملک، ایشان دستگیر شدند. 14 ربیع الثانی 1354 ه.ق. قیام مردم مشهد در اعتراض به دستگیری ایشان منجر به فاجعۀ کشتار در مسجد گوهرشاد شد و حکومت چاره ای ندید، جز آن که ایشان را به نجف اشرف تبعید کند. تبعید ایشان به نجف، تربیت شاگردان و علمای بزرگ و احیای حوزۀ علمیّه کربلا؛ بعد ها، شرایط را به نحوی فراهم ساخت، که امام موسی صدر برای تکمیل دروس حوزوی راهی نجف شوند.

اطلاعات بیشتر از زندگی پر فراز و نشیب این عالم مجاهد را می توانید در لینک های زیر بیابید:

ویکی فقه_ آیة الله سید حسین طباطبائی قمی

دانشنامۀ اسلامی_حاج سید حسین طباطبائی قمی

وقایع سفر آیت‌الله العظمی حاج‌آقا حسین قمی به ایران

---------------------------------------------------------------------

Ayatullah Sayyid Husein Tabataba'i Qomi-

He was grandfather of Imam Mousa Sadr, The First Teacher of Him, And  The Great Resistance Leader toward  the banning of the hijab in Iran In 1935.

Ayatullah Sayyid Husein Tabataba'i Qomi deported from Iran to Najaf-Iraq In 1935, 1 year after Imam Mousa Sadr came to Hayat Primary School.

----------------------------------------------------------------------------------------------

گلایه نوشت: امروز با وجود این که سالروز فاجعۀ خونین گوهرشاد در رسانه های ایران، نشریات و شبکه های اجتماعی مجازی بازتاب خوبی داشت، من یادی از رهبران گمنام این نهضت نشنیده و نخواندم!!!

دعانوشت:
پروردگارا! خون ها و خون دل هایی که به پای حیا و عفت و حجاب ریخته شده کم نیستند... آن چه در راه تو و پای درخت اسلام ریخته شود بی ثمر نمی ماند....ما را وارثان چادرهای خاکی قرار ده!

۲ نظر ۶۹۶ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۳

یا ولیّ الحسنات


وقتی مصیبتی بر مؤمنین وارد می شود، باید استرجاع کرد!
وقتی جانِ عالمی به لب می رسد، باید استرجاع کرد!
وقتی دوستان، دشمن می شوند و از پشت خنجر می زنند! باید استرجاع کرد!
وقتی نَفَس عالم از ظلم بند آمده، باید استرجاع کرد!
"فی البأساء و الضّراء" باید استرجاع کرد!

امشب بیا، ما هم استرجاع کنیم!
استرجاع کنیم، نه به خاطر ظلم بی امان داعش! نه به خاطر گناهان بزرگ فاحش!
نه به خاطر جوی خونی که در ممالک اسلامی به راه افتاده! نه به خاطر کوچه های پر خون دمشق!
نه به خاطر کودکان یتیمِ گرسنۀ آواره!
نه به خاطر خانه های بی سقف و سفره های خالی مردم غزه!
بیا استرجاع کنیم! نه به خاطر عقیق های از خون، سرخ یمانی!
نه به خاطر ایمانی که در یمان سر بریده شده!
نه ..... به خاطر سرهای بریده شده!
بیا استرجاع کنیم! نه به خاطر تحریم ناعادلانه ای که سی و هفت سال است، بر گلویمان نشسته!
نه به خاطر عهد و پیمان های شکسته! بغض های شکسته! قلب های شکسته!
نه حتی به خاطر 175 غواص شهید دست بسته!

گرچه همۀ این ها استرجاع دارد...
بیا صدایش بزنیم و استرجاع کنیم!
به خاطر چشم های بسته! و گوش های بسته! و لب های بسته!
به خاطر ضمیرها و وجدان های در تاریکی نشسته!
 بیا به یاد پیر جماران، استرجاع کنیم:

"إنّالله‏ و إنّا إلیه راجعون"
امام خمینی

۲ نظر ۸۱۳ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۸

 یا رافِع الدّرجات


راز محاربۀ یهود با پیامبران در بدعتها و تحریف ها نهفته بود!

پیامبران دربارۀ خطر یهود به مردم هشدار می دادند!

حضرت مسیح (ع) می فرمود: «قدس را به سگ ها و خوک ها وامگذارید!»

منظور آن حضرت از کلمۀ "قدس" تنها شهر "بیت المقدس" نبود!

بلکه همۀ معانی قدس بود.

همان حضرت هنگامی که بازرگانان را و طلاسازان را و فروشندگان را از هیکل بیرون می راند،
به آنان می فرمود: «این خانۀ پدر من، جایگاه عبادت است که شما آن را تبدیل به لانۀ دزدان کرده اید.»

اکنون من می پرسم: اگر مسیح (ع) امروز در میان ما زندگی می کرد، چه می فرمود؟ آیا همین سخن را تکرار نمی کرد؟

مسیح
او می فرمود: «این خانۀ پدر من، جایگاه عبادت است، که شما آن را به لانه ای برای توطئه و دسیسه و پایگاهی برای استعمار و مکانی برای فساد و نافرمانی خدا و امثال آن تبدیل کرده اید.»

بنابراین انگیزه ای که مسیح(ع) را به جنگ با برخی از یهود وامیداشت، این نبود که او همچون یکی از ابنای انسان با انسانی دیگر دشمنی داشته باشد، بلکه آن حضرت از بشری بیزاری می جست که بر اثر عقاید مغشوش و خطرناک خود به جرثومۀ فساد تبدیل شده بود!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
سخنرانی امام موسی صدر در جمع شخصیت های برجستۀ جهان اسلام-

روزنامۀ الحیاة مورخ 17/12/1968- 26 آذرماه 1347

رمضانیــّه: بِکَ عَرَفتک و أنتَ دَلَلتنی علیک و دَعَوتنی اِلیک...

خدایا من تو را با تو شناختم و تو مرا به سوی خودت راه نمودی و دعوت کردی! اگر تو نبودی، من از کجا تو را می شناختم؟

مرا در بیراهه ها و ظلمتکده ها، در حیرت ها و سرگشتگی ها تنها رها نکن!

۰ نظر ۵۱۸ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۳

یا مجیب الدّعوات


"در این مجلس مبارک... ماه روزه و برتری... ماه صبر و آزادگی... ماه لیلة القدر... ماه رقم خوردن سرنوشت...ماه فتح مکه...ماه پیروزی بدر کبری...

شما، ای جوانان عزیز فلسطینی! ای کسانی که پنجرۀ آرزوها را به روی قلب های ما گشوده اید! ای دستان خداوند در میان مردم! ای دروازه های ارادۀ خدا! بر برکات خداوند سیر کنید! امیدها به شما ست!

جهاد شما... بر پایۀ ایمان است... ایمان به خداوندِ آفرینندۀ هستی! و خداوندی که همه جا هست و خداوند یگانه... خدایی که از آن شما ست، در زندگی و مرگ! و مرگ برای شما زندگی جدیدی است!
علی ابن ابی طالب(ع)، نخستین فدایی اسلام، هنگامی که در جنگ فرزندش محمّد حنفیه را نصیحت می کند از ایمان به خدا این گونه تعبیر می کند: «پسرم، اگر کوه ها از جای بجنبند، تو پا برجا باش!» و ادامه می دهد:«جمجمه ات را به خدا وام ده!» و شما نیز جمجمه ها و آرزوها، احساساتتان را به خدا وام دهید و بدانید پیروزی برای شما از جانب خداوند محقق است!"

-----------------------------------------------------------------------------------

سخنرانی امام موسی صدر در جمع شخصیت های برجستۀ جهان اسلام
روزنامۀ الحیاة مورخ 17/12/1968- 26 آذرماه 1347

۰ نظر ۴۴۰ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۳

یا سیّد السّادات


... می گویم: «تو خوشبختی. علی خوشبخت است! منصور خوشبخت بود.
موســــی هم خوشبخت بود.»

 

سایه دوباره می خندد و می گوید: «دربارۀ موسی کاملاً حق با تو ست. کسی که خداوند در بیست سورۀ قرآن درباره اش حرف زده باشه و صـد و سی و شـش بار اسمش رو تلفظ کرده باشه، حتماً آدم خوش بختیه.
کسی که به قول خودت تنها انسانی است که صدایِ خدا رو شنیده، حتماً خوشبخته.»

...

احساس احمقانه ای دارم. دلم می خواهد شبی هم من و سایه در بیابانِ سرد و تاریک گم و گور شویم.
-----------------------------------------------------------------------------------------
فصل یازدهم از کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" اثر مصطفی مستور

نجوا نوشت: از همین احساسات احمقانه که من هم دارم! اگر دربیابان گم شوم.... آه که چه حالی دارد، وقتی به دنبال آتش می گردی، ناگهان خــــدا را بیابی! .... انگار این گم شدن ها و تنها شدن ها و پیدا کردن ها، سرنوشت همه موساها ست....
و موسی چه قــــــــــــــــدر خوشبخت است!

رمضانیـــّه: و إنّی أجـــِدُ سُبُل المَطالب إلیکَ مُشرعة.... و مناهِـل الرّجاء لدَیکِ مُترعة....

دارم می بینم خــــدا! می بینم راه های "درد دل کردن" پیش تو چقدر باز است! می بینم دیدگان امیدوار به تو چقدر پر اشکند! می بینم کمک خواستن از تو برای دل پر آرزوی من، چقدر آسان است! می بینم که دروازه های دعا برای فریادخواهان چقدر گشوده است!
و می دانم! می دانم که تو در جایگاه اجابتی تا امیدم را نا امید نکنی! تا پناه پریشانی های دلم باشی!

بیا و ببین! این دل پاره پاره دیگر توانی برای راکت ها و موشک های دشمنت ندارد!

۱ نظر ۵۹۱ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۸

بإسمِکَ یا حکیم


پنجم تمّوز 1975- روز یکشنبه ۲۶ جمادی‌الثانی ۱۳۹۵ یک مین ضد تانک در میان مجموعه ای هفتاد نفری از جوانان پرشور مدرسه صنعتی جبل عامل ،که زیر نظر یک مربی کارآزموده از مقاومت فلسطین مشغول آموزش برای کار با مین‌های ضد تانک بودند، در دهکده‌ای به نام «یمونه»، در منطقهٔ عین البنیّهٔ بعلبک منفجرشد.
پانزده نفر در همان لحظه به شهادت رسیدند.

نجیب سید علی خلف از رزمندگان امل، در حالی که  از ناحیه دو چشم، دست و پا به شدت مجروح شده بود و به دلیل خونریزی شدید، هیچ امیدی به زنده ماندن نداشت، با دستی مجروح و شکسته، با خون خود بر کاغذی که کنارش افتاده بود، چنین نوشت:

کونوا مؤمنین

نجیب

 روز بعد، امام موسی صدر ، این کاغذ را به دست گرفت و در کنفرانسی خبری، تولد جنبش أمل (أفواج المقاومة اللبنانیة) را اعلام کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءً عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم.» سورۀ مبارکۀ آل عمران، آیات شریفۀ ۱۶۹-۱۷۰

برادران بزرگوار!

در گیر و دار دردهای شدید و با افتخار، خبر شهادت گلچینی از جوانان لبنان را به هموطنان و به‌ویژه مردم استوار جنوب اعلام می‌کنم. به درستی که آنان «رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» سورۀ مبارکۀ احزاب، آیات شریفۀ ۲۳، ۳۳ ...بودند.

این دسته گل سرخ از گل‌های جوانمردی و فداکاری نخستین گروه از افواج مقاومت لبنان (امل) بودند که به ندای میهن زخم خوردهٔ خود که اسرائیل همواره و از هر سو و به هر وسیله به آن تجاوز می‌کند، پاسخ گفتند. 

آنان دعوت خدا و پیامبر را به آنچه مایهٔ حیات آنان و سبب کرامت امت است، اجابت کردند؛ دعوت به امری که من در مراسم عزاداری سیدالشهدا در روز عاشورای سال گذشته و نیز در مجتمع آموزشی عاملیه همهٔ لبنانیان را بدان فراخواندم، هنگامی که تجاوزهای اسرائیل به جنوب به شدت و قساوت رسید و دستگاه های مسئول در آن زمان به وظیفه خود در دفاع از کشور و مردم عمل نکردند.

سید احمد خمینی در میان جوانان جنبش أملاین جوانان می‌خواستند ثابت کنند وطن دوستی نه شعار است و نه کسب و کار و نه کالایی که بتوان با آن معامله کرد؛ بلکه وطن تجلی‌گاه ابعاد وجود انسان و مقوم شالودهٔ کرامت او و مجالی برای رسالت های اوست؛ و باید با فدا کردن جان خود از آن دفاع کنیم، هرچند از نظر قدرت و عدّه با دشمن برابر نباشیم. باید به سرعت برای دفاع آماده شویم. این جوانان، روش امام حسین را الگوی خود قرار دادند و به کاروان او پیوستند و خود را در راه حقیقت و عدالت فدا کردند.
آنان می‌خواستند ثابت کنند که جای اسلحه در جنوب است نه در بیروت و اطراف آن. آنان با جهاد خاموش خود و بدون هیچ گونه تبلیغاتی، راه جان‌فشانی برای میهن را گشودند و امور را به مجرای درست خود بازگرداندند.

آنان بر ضرورت نشانه رفتن تمام سلاح‌ها به سمت سینهٔ دشمن تأکید کردند و نشان دادند که تنها راه نجات از فتنهٔ و جنگ داخلی آن است که افراد مسلح به جنوب بروند و سنگر‌ها و سلاح های سبک و سنگین به مرز‌ها منتقل شود.
به همین سبب بود که اسرائیل از آنان انتقام گرفت و این افتخاری است برای آنان. تنها یک ساعت پس از انتشار خبر این حادثه، رادیو اسرائیل به قهقهه و شماتت و تحریک و بزرگنمایی حادثه و تشویق دست‌نشانده های خود و هواپیماهای اسرائیلی بر فراز محل حادثه دیوار صوتی را شکستند.

ولی این اقدامات هیچ‌گاه سبب دلسردی و عقب نشینی مجاهدان شریف نشد و آنان را در استمرار این راه به تردید نیفکند. آنان در لحظهٔ شهادت، با خون خود بر برگه‌ای نوشتند که: «مؤمنانی حسین گونه باشید.» مجروحانی که در بیمارستان بودند، اصرار داشتند که هر چه زود‌تر به اردوگاه برگردند تا به آموزش و تمرین ادامه دهند. بازماندگان شهدا نیز اعلام کردند که از آنچه خداوند برایشان مقدر کرده است خشنودند و آماده اند تا شهیدان بیشتری تقدیم میهن کنند و در این راه صبوری و بردباری پیشه سازند. انقلاب فلسطین نیز آنان را شهدای انقلاب خواند.

حکومت لبنان و همهٔ هم‌وطنان و در پیشاپیش آنان، علمای دین در زحله و بقاع نیز وظیفهٔ انسانی خود را انجام دادند و مجروحان را سریعاً انتقال دادند و از کمک های لازم دریغ نکردند. همچنان که قشرهای گستردهٔ ملت بزرگوار لبنان با وجود ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها، با قربانیان این فاجعه همدردی کردند. هنوز نیز جوانان بر ادامهٔ آموزش و تمرین نظامی و برپایی اردوگاه هایی دیگر در مکانهای دور از چشم دشمن پافشاری می‌کنند. 
من که دعوت به این کار کردم در برابر ارواح پاک این شهدا تعظیم می‌کنم و به سبب افتخاری که خداوند نصیب آنان ساخت به حالشان غبطه می‌خورم و از جوانان لبنان از هر منطقه و هر فرقه و به‌ویژه از قشر محروم می‌خواهم که در افواج مقاومت لبنان وارد شوند تا مربیان شریف امور نظامی نیز به آنان بپیوندند و از دیگران نیز درخواست می‌کنم برای آموزش نظامی آماده شوند تا در موقع نیاز به ندای میهن پاسخ گویند. 

من خطاب به همهٔ لبنانیان تأکید می‌کنم که همهٔ مصیبت های خون‌باری که برای کشور عزیز ما پیش آمد، نتیجهٔ انحراف از رفتار درست و فقدان دفاع رسمی و مردمی از جنوب است و راه چارهٔ آن در انتقال به مناطق مرزی و نیز ایجاد این باور در ذهن شهروندان است که هر کس به سهم خود، وظیفهٔ ملی خویش را انجام می‌دهد. 

من در این لحظه، تولد این جنبش ملی شریف را که با فدا کردن همهٔ دارایی های اعضای خود، عهده دار پاسداری از کرامت میهن و ایستادگی در برابر تجاوزهای اسرائیل خواهد بود، اعلام می‌کنم. جوانان مایل بودند اعلام تشکیل این جنبش به تأخیر بیفتد و یا اصلا اعلام نشود؛ چون می‌خواستند تا حرکتشان رشد کند و تکامل پیدا کند و در عمل خود را نشان دهد. ولی این حادثهٔ دردناک و نگرانی‌ها و ابهاماتی که در افکار عمومی پدید آورده آنان را بر آن داشت که از خود من بخواهند تا حقیقت امر را به اطلاع هم‌وطنان برسانم. مراسم بزرگداشتی برای این شهیدان، صبح جمعهٔ آینده در بیروت برگزار خواهد شد. 
در پایان سخنانم آیات زیر را خطاب به بعضی افراد تلاوت می‌کنم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءامَنواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الارْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّى لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِـی وَیُمِیتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَهٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ.» سورۀ مبارکۀ آل‌عمران آیات شریفۀ ۱۵۷-۱۵۶
«یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الامْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» سورۀ مبارکۀ آل‌عمران آیۀ شریفۀ 153
دستان خود را به سوی آسمان بلند می‌کنم و هم صدا با قهرمان کربلا، زینب دختر علی‌ (ع) می‌گویم:«خدایا این قربانی را از ما قبول فرما.» و از خداوند متعال می‌خواهم به بازماندگان شهدا صبر و جزای نیک عطا فرماید، همانا او بهترین سرپرست و بهترین یاور است. 

امام موسی صدر در برابر مسجد تخریب شدۀ کفرشوبا پس از حملات اسرائیلایشان بعد در مصاحبه فرمودند: «از ۱۰۱ نفری که مشغول آموزش کار با ضد تانک بودند، ۲۶ نفر شهید و ۴۳ نفر مجروح شده اند. (تعداد شهدا پس از آن به ۲۷ نفر و تعداد مجروحان به ۵۰ نفر افزایش یافت.)

آن طور که به من خبر داده اند، همۀ تمرین‌ها و آموزش های آنان مختص دفاع در برابر حملۀ تانک و نفربر است و در این زمینه از تخصص جبهۀ مقاومت فلسطین استفاده می‌کنند.

یعنی پس از ورود اسرائیلیان به کفرشوبا و طیبه.»
-------------------------------------------------------------------------
بعدها نجیب سید علی، گفت: «نوشتم مومن باشید! ننوشتم «أملی» باشید!  ننوشتم «صدری» باشید! تنها نوشتم «مومن» باشید. یعنی ایمان به خدا بر همه چیز تقدم دارد. و این نتیجه تربیت امام موسی صدر بود!
 امام صدر جوانان شیعه را این گونه تربیت کرده بود. انسانی که توسط امام موسی صدر تربیت می‌شد، «املی» و «صدری» نبود. مومن به خدا بود و این خیلی مهم است. من تصور می‌کنم که این جمله سندی گویا بر صحت و اصالت روش تربیتی امام صدر باشد. »

مطالب مرتبط:

- منشور جنبش أمل

- حرکت أمل به قلم شهید دکتر چمران

- اسامی شهدای حادثۀ عین البنیّه

- از اعتصاب تا أمل

- وقتی با صداقت سخن می گوییم، چه بسا به مذاق عده ای خوش نیاید

۵ نظر ۸۸۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۵

بسم الله


حرف اول: برای همه

مهر و محبت و عشق، خریدنی و فروختنی نیست! یعنی نمی شود که یک دفعه دلت بخواهد و کسی را دوست داشته باشی.

جبری و اختیاری نیست، یعنی نمی شود، اراده کنی و یک نفر را انتخاب کنی و از فردا او را دوست داشته باشی و یا از یک نفر دیگر به همین ترتیب متنفر باشی.

ولی خیلی از آدم ها، با رفتار و منش و اخلاقشان، کاری می کنند که تو مجبور می شوی دوستشان داشته باشی، حتی اگر روزی هزار بار با خودت گفته باشی: "هرگز دوستش نخواهم داشت!"

برای من، بیشتر آدم ها، نه خوب هستند و نه بد. نه دوست داشتنی اند و نه دوست نداشتنی. البته در این میانه چند استثناء هست: کودکان همیشه دوست داشتنی اند!

در عین حال در قاموس اسلام، برخی از آدم ها هستند که دوست داشتنشان واجب می شود و شما بخواهید یا نخواهید باید آن ها را دوست داشته باشید و البته دوست داشتنشان خیلی هم کار صعب و دشواری نیست:

«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشـّرُ اللهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »سوره مبارکۀ شوری آیه شریفه ٢٣

قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلّم: «ادبّوا أولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم، و حبّ أهل بیته، و قراءة القرآن» کنزالعمال، ج16، ص456، ح45409؛ فیض القدیر، ج1، ص225، ح331.

قال امیرالمومنین علی سلام الله علیه: «أحسن الحسنات حبّنا، و أسوأالسیئات بغضنا» غررالحکم، ج1، ص211، ح3363.

برخی از آدم ها هستند، که دوست داشتنشان واجب نیست، ولی احترام و اطاعت از ایشان واجب است،

قال رسول الله صلی الله علیه و آله  : «أکرِموا العلَماءَ فانّهم ورثةُ الانبیاءِ فَمَن أکرَمَهُم فَقد أکرَمَ اللهَ و رسولَهُ»- نهج الفصاحه، ح 450

رسول خدا صلی الله علیه و آله  فرمود: عالمان را گرامی بدارید که آنان وارث پیامبران‌اند، پس هر کس آنها را گرامی بدارد و اکرام کند، همانا خدا و رسولش را گرامی داشته است.

قال الامام علی سلام الله علیه: ‌مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَد وَقــَّرَ رَبَّهُ. شرح غررالحکم، ج 5، ص 351

امام علی سلام الله علیه فرمود: کسی که به عالمی احترام گذارد، همانا به خداوند احترام گذارده است.

 قال رسول الله صلی الله علیه و آله  : مَن‎ْ أکرَمَ عالِماً فَقَد أکرَمَنی وَ مَن أکرَمَنی فَقَد أکرَمَ اللهَ و مَنْ أکرَمَ الله فَمَصیرُهُ الی الجَنَّةِ.
جامع الاخبار، ص 111

و ... احادیث و روایات دیگر

علماء ، همۀ علما، اگر هم – به هر دلیلی- دوست داشتنی نباشند، اکرام و احترامشان بر ما واجب است.

حالا اگر این عالم، شخصیتی باشد که همه بر او اجماع داشته باشند، و او بر همه ولایت داشته باشد، این ایجاب بیشتر خودنمایی می کند و اطاعت از او تبدیل می شود به یک تکلیف! یک تکلیف برای تک تک اعضای جامعۀ اسلامی!

مخلص کلام در مورد ولایت فقیه همین است و بیشتر از این نیست:
اطاعت از ولایت فقیه تکلیف است! چه در این میانه مهر  و علاقه ای وجود داشته باشد و چه نداشته باشد.
--------------------------------------------------------------------------

حرف دوم: با یاران صدر

فارغ از دوست داشتن یا دوست نداشتنِ ولی فقیه، که البته اجباری در آن وجود ندارد، این احترام و اطاعت، برای مایی که –نمی شود گفت عاشق- به امام موسی صدر علاقه مندیم، ابعاد دیگری پیدا می کند.

هر چه باشد، ما پیرو امام موسی صدر هستیم و باید در کردار و گفتار  و رفتار، آیینۀ ایشان یا حداقل شبیه ایشان باشیم! و نشانی از سیرۀ صدر در وجود ما باشد!
(گیرم که عده ای جاهل ِ صدر نشناس، ما را ضدولایت فقیه، بدانند و بر علیه مان بیانیه صادر کنند، بی بصیرت و فتنه گرمان، بخوانند و یا در فضای مجازی به تهمت و توهین و  افترا و ناسزا روی آورند.)
من و شما خوب می دانیم که این بدرفتاری ها، و سوء برداشت ها، مربوط به دیروز و امروز نیست و ریشۀ تاریخی دارد، و البته راه مقابله با آن را هم از امام صدر فرا گرفته ایم.
یادم نمی آید جایی خوانده باشم، یا از نزدیکان امام دیده باشم که در برابر کج خلقی ها و کینه ها و تهمت ها، به معارضان، بی احترامی کرده باشند، تا چه رسد به این که مقابله به مثل کرده باشند، بلکه هر چه بوده، اکرام و بوده و محبت و سلام!
 اما باید با علم به این حساسیت ها، بدانیم که عمل و رفتار ما، خواسته یا ناخواسته، به حساب امام موسی صدری گذاشته می شود، که سی و هفت سال است، از وجودشان محروم مانده ایم!
و  این عدالت نیست!

و ما اگر به این پیش داوری ها و قضاوت ها، کمک کنیم و بر آن صحه بگذاریم، خودمان در این بی عدالتی شریکیم!
در حالی که ما از خاندان صدر آموخته ایم، که دیگران را قضاوت نکنیم، از ظاهر انسان ها در مورد باطنشان تصمیم نگیریم، گناه ناکرده را به پای کسی ننویسیم و در یک کلام عادل باشیم!
به ما یاد نداده اند، که به آدم ها بدبین باشیم، به ما یاد نداده اند، خط کش دستمان بگیریم و آدم ها را به خوب و بد، بی بصیرت و بابصیرت، مؤمن و ملحد، گناهکار و بی گناه، تقسیم کنیم!
در این سال ها، امام موسی، ما را تربیت کرده، تا همۀ آدم ها، همۀ مخلوقات را به حکم این که آفریدۀ خدا هستند و «الخلق عیال الله» دوست بداریم و به ایشان خدمت کنیم!
در این سال ها، همۀ دغدغۀ من،
 شده مراقبت از خودم، که مبادا حرفی بزنم، کاری بکنم، رفتاری از من سر بزند، که دور از شأن امام موسی صدر و اخلاق کریم ایشان باشد:

اگر در خیلی از اجتماعات شرکت نمی کنم، و بالعکس، اگر در خیلی از اجتماعات شرکت می کنم، اگر خیلی جاها، در برابر خیلی از آدم ها، سکوت می کنم، خیلی از حرف ها را بی پاسخ می گذارم، اگر در انتخابات، تمام تلاشم را می کنم، که فراجناحی تصمیم بگیرم، با همۀ علاقه ای که ممکن است به نامزدی خاص داشته باشم، از او حمایت نمی کنم، اگر به کاندیدای مستقلی! رأی می دهم که به هیچ جا و هیچ گروهی وابسته نیست. (با علم به این که می دانم رأی نمی آورد)
اگر آراسته و متین و محجوب می پوشم... اگر خیلی از حرف ها را می نویسم...فریاد می زنم...
و...
خیلی اگرهای دیگر...
همه و همه به این خاطر است که مبادا ناخواسته، به حکم این که، از امام موسی صدر می نویسم و به ایشان اقتدا می کنم، رفتار من، برداشتی از رفتار ایشان باشد!

با وجود این که خیلی از ما،
 شاید همگی ما،
سال ها پس از ربوده شدن امام موسی صدر متولد شده ایم، ایشان را از نزدیک ندیده ایم، طنین صدایشان را در فایل های صوتی شنیده ایم، سفارش ماندگارشان را  از پس پادکست ها شنیده ایم، اندیشه هایشان را از میان واژه ها و کلمات و کتاب ها فراگرفته ایم،
اما رفتار امام موسی صدر آن چنان بوده، آن قدری بوده، که بر دلمان بنشیند.
حرف ها و عمل ها، سیره و مسیره شان، آن قدری تازگی داشته که
ما جوانانِ استقلال طلب و فراری از هر نوع واپسزدگی و کهنگی را شیفتۀ خود کند!

کیست که نداند، ما با همۀ خامی و جوانیمان، دل بستۀ کدام آستانیم؟

من ابایی ندارم از این که اینجا، حالا، بنویسم:
امام موسی صدر، حکم یک پدر معنوی را برای ما دارد!


(وقتی نوشتم: "پدر معنوی"، اولین چیزی که به خاطرم آمد، مظلومیت آیت الله طالقانی بود، و آن روزهای تلخی که در برزخ توطئه مجاهدین گرفتار آمده بود...و من از میان انبوه خبرهای سال 59 دیدم: آنچه پشت پیرمرد را شکست، سال های طولانی زندان و شکنجه و تبعید نبود!
و من از لا به لای برگ های کاهی روزنامه های روزگاری که نبودم، صدای شکستن دلش را شنیدم!)

نمی خواهم امام موسی صدر را با مرحوم آیت الله طالقانی مقایسه کنم! هرگز!

من فقط از یک فرض محال حرف می زنم. از سیاهی شبی که هرگز نخواهد آمد!

ولی

دلم نمی خواهد، به زودی زود، وقتی امام موسی صدر، به سلامت و خیر بازگشتند، نزد ایشان از ما سعایت کنند که؛

"در غیبت شما، پیروان شما-فرزندان شما- فلان کار را کرده اند یا فلان رفتار از ایشان سر زده!"

مباد که خاطر نازنینشان را به واسطۀ ما برنجانند!

------------------------------------------------------------------------------

و

حرف آخر: دفاعیه

که شاید خیلی ها منتظر شنیدش هستند تا مثل دفعات قبل و قبل تر، سیاهه پر کنند و در وبلاگ هایشان بیانیه بدهند و محکومم کنند

این که:

من

[فقط من!

و نه هیچ کس دیگر]

شاید حضرت آیت الله خامنه ای را به اندازۀ امام موسی صدر...یک صدم امام موسی صدر هم دوست نداشته باشم...شاید اصلاً هیچ دلبستگی و علاقه ای نسبت به ایشان نداشته باشم

ممکن است خیلی از حرف هایی که ایشان می زنند، خیلی از اشاراتی که دارند، خیلی از سخنانی که صریح و بی پرده می گویند...به احساسات و استدلالات ناقص من:
به مذاقم خوش نیاید،

حتی ناراحتم کند، آزارم دهد، رنجیده شوم، دل شکسته شوم

اما با همۀ این ها

به عنوان یک شهروند جامعۀ اسلامی نسبت به رهبر جامعۀ اسلامی، به عنوان یک مقلد نسبت به مرجع، به عنوان یک عامی نسبت به یک عالم دینی....القائد الخامنئی
تمام تلاشم را کرده ام که به تکلیف عمل کنم، احترام ایشان را حفظ کنم، حرف ها و اوامر ایشان را درست گوش کنم و تا جایی که بر عهدۀ من است، درست اطاعت کنم و حق رهبری را ادا کنم:

جایی که دستور سکوت می دهند، سکوت کنم!
جایی که اذن به قیام می دهند، در صحنه باشم!
به کسی که ایشان دستور می دهند و عمل می کنند، احترام کنم!
جایی که فرمان مصالحه و سازش، حتی با دشمن! می دهند، مطیع و فرمانبر باشم!
جایی که امر به وحدت و اتحاد می دهند(با همۀ زخم هایی که می شود فریادش کرد) خلاف وحدت عمل نکنم!
پشت سر ایشان بایستم، نه در مقابل و نه جلوتر!


کاری که تجربه تاریخ، نشان داده، خیلی از کسانی که خود را ولایی می دانند و سنگ ولایت را به سینه می زنند، و از عشق و حب به ایشان دم می زنند،
آن هم در شرایط حساس، انجام نداده اند!
پشت رهبری را با بهانه های واهی خالی کرده اند و بی آن که خودشان بفهمند مقابل ولایت ایستاده اند و حتی جلوتر از آن کسی که "امام" می خوانندش، به نماز ایستاده اند

توجیهاتی مثل این که؛

"بالاخره رهبر هم معصوم نیستند و ممکن است دچار اشتباه شوند و غلط تصمیم بگیرند!"
"رهبر در دلشان احساس دیگری دارند و آن چه در سخن می گویند، مقصودش مطلب دیگری است(که ما می فهمیم و دیگران نمی فهمند!)"

"رهبری، چون مظلومند؟! خیلی از حرف ها را نمی زنند ولی ما باید آن حرف ها را بزنیم! ما باید از حق ولایت دفاع کنیم!"

و...
حرف هایی که به نظر من؛ بزرگترین مظلومیت رهبری است!

زخم هایی که خانگی است، و مثل همیشه چاره ای جز صبر بر آن نیست!

و السلام

أمل بنصر الله تعالی

و عودة الامام القائد بالخیر

۱ نظر ۵۸۵ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰

باسمِکَ یا علیم


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبی سلام الله علیه: «إنّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُور »
(بحارالأنوار، ج 75، ص 111)
فرمود: همانا در این قرآن چراغ های هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دل ها و سینه ها است.

قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبی سلام الله علیه:«إنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَیَسْتَبِقُونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إِلی مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.»
من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 511، ح 1479
فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را برای بندگان خود میدان مسابقه قرار داد. پس عدّه ای در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودی الهی از یکدیگر سبقت خواهند گرفت و گروهی از روی بی توجّهی و سهل انگاری خسارت و ضرر می نمایند.

قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبی سلام الله علیه: «مَنْ أکْثَرَ مُجالِسَة الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّیادَةِ فی نَفْسِهِ، وَکانَتْ لَهُ وَلایَةٌ لِما یَعْلَمُ، وَ إفادَةٌ لِما تَعَلَّمَ.»

إحقاق الحقّ، ج 11، ص 238
فرمود: هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه می یابد و بر معلوماتش افزوده می گردد و به سادگی می تواند دیگران را هدایت نماید.

 ------------------------------------------------------

امام موسی صدر-
معهد الدراسات الاسلامیه، واقع در صور؛ گرامیداشت ولادت امام حسن سلام الله علیه:

«از میان امامان، درحالی‌که همۀ ایشان نوری واحدند، اگر هر کدام از آن‌ها، در جایگاه امام حسن بودند، در عمل همان کار، و همان خط مشی را پی می‌گرفتند، که امام حسن سلام الله علیه نقشش، به عبارت دقیق‌تر، میان ائمه، نقش از خودگذشتگی و نقش سرباز گمنام است!»

-------------------------------------------------------------------------------------

باید چشم ها را بست و خیال کرد؛
یک صحن مرمرین ...حوض کاشی پر آب ... رواق های فیروزه ای ... یک گنبد سپید ....
توق و ماهرخش را خیال کرد...
در زیر آسمانه اش یک ضریح شیشه ای زیبا...
باید مناره ها را خیال کرد؛
مأذنه های "أشهد أنّ علیّاً ولیّ الله"....
فکری به حال شبستان کرد ... فکری برای جلوخان کرد:

باب السجّاد(ع)، باب الباقر(ع)، باب الصّادق(ع) و ایوان...

باید پرچم های یا حسن(ع) را خیال کرد؟!

---------------------------------------------------------------------------------------------

 قرص ماه رمضان که کامل می شود، برکت تو که بر سفره های افطار می ریزد،
کاممان که به یا حسن شیرین می شود،

کاش های، کاشی فیروزه ای دلمان هم رنگ دیگری می گیرد:

ای من هماره مسکین ِ آستان ِ تو! :
- کاش مسکین بودم و تو همسفره ام بودی.
- کاش غریب بودم و مهمان خانه تو می شدم.

- کاش هم پای تو می شدم و کاروان دلم را با تو به حج می فرستادم.

- کاش روغن فروش بودم و روغنم را با دعای تو عوض می کردم... چه فرزند صالحی شود، آن که تو برای هدایتش دعا کرده باشی...
و چه خوشبخت است پدری که مژدۀ چنین فرزندی را از لبان شما بشنود!

- کاش کنیز بودم و شاخه گلم را با آزادی عوض می کردم...چه سعادتمند است آن که آزاد شدۀ دست تو باشد!

در این گرمای بی امان ِ ظهر تابستان!

کاش ...

لااقل سایه بانت می شدم...
کاش به اندازۀ یک سایه بان، شیعه ات می شدم!

اصلاً کاش سایه می شدم! ؟....

تنها به اندازۀ همین چتر رها شده در بیابان!

نه! سایه ...سایه بان تو شدن فرق می کند!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دعانوشت: ای که بهترین ها را روزیمان کرده ای! "قال الحسن (ع)" هایمان را زیاد کن!

عنوان نوشت: بیتی برگزیده از غزل "سید محمد رضا شرافت" تا هنوز... و عشقی زلال

۱ نظر ۵۹۰ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۳

باسمِکَ یا قـدیم


گزارش روز اول:

روزنامۀ النّهار-28 حزیران 1975:
ساعت سۀ بعد از ظهر دیروز، امام صدر پس از برگزاری نماز جمعه، به همراه چهار نفر از معاونانش تحصن خود را در مسجد مجتمع آموزشی عاملیه در خیابان عمر بن خطاب آغاز کرد.

ایشان در تبیین این اقدام خود گفت: «طی روز و شب گذشته شکایت ها را دریافت می‌کردم و صدای گریۀ بیوگان و یتیمان را می‌شنیدم و با وجود آنکه همۀ تلاش خود را به کار بستم و خواب به چشمم نیامد، ‌بمباران فروکش نکرد و اوضاع همچنان بدتر می‌شود. از این رو ساعت دو بعد از ظهر امروز تصمیم گرفتم تحصن کنم و روزه بگیرم و در این میان توشه ام کتاب خدا و چند جرعه آب است. من اینجا خواهم ماند تا یا شهید شوم و یا کشور به حال طبیعی بازگردد. من با مادر و همسر و فرزندانم وداع کرده ام و آمده ام تا به درگاه خداوند دعا کنم که این سرزمین را نجات دهد.»

اعتصام

گزارشی از روزنامه های النهار- الأنوار- المحرّر:

فرمود: «هر کس با اسلحه به مسجد نزدیک شد، او را از اینجا دور کنید؛ زیرا این اقدام ما مسالمت آمیز است
آنان حرمت اسلحه را نگاه نداشته اند و نیاز ما را به آن ناموجّه جلوه داده اند و هم وطنان بی‌گناه را کشته اند.»

«آنها خاک وطن را آلوده کردند؛ پس به خانۀ خدا پناه آوردم تا از او یاری بجویم و در اینجا در حال اعتکاف خواهم ماند تا کشور بحران را پشت سر گذارد و صدای توپخانه ها خفه شود

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت:  انکار مکن طلعت پیشانی خود را/ پنهان مکن ای پیر مسلمانی خود را .... من از تو به ایمان تو مومن ترم ای مرد/کوتاه مکن سجده ی طولانی خود را: غزلی از علیرضا بدیع

مطالب مرتبط:

و این چنین، اعتصام امام موسی صدر آغاز شد!

نخستین روز اعتصام به روایت رسانه ها و جراید

۱ نظر ۷۰۵ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۹

باسمِکَ یا عَظیم


وقتی نامۀ امام شرف الدین به دستش رسید، پیشنهاد از اروپا داشت، می توانست برود ایتالیا.
 یقین خانواده و کودکانش هم در آسایش بودند.

ولی نرفت!

چمدانش را که می بست، گفت که می خواهد برود لبنان تا گرد و غبار عبای روحانیت را بتکاند!
نخواست که این کشتی شکستگان طوفانِ بلا را بی پناه و فانوس رها کند و خود به عالی ترین مقام ها برسد!

امام موسی صدروقتی رسید، اندوه بود و اندوه؛
 فقر و بی سوادی، جهل و بی فرهنگی، ظلم و تحقیر و تعصب بیداد می کرد!
از شیعه جز نام، چیزی نمانده بود، که بخواهد عزت و آبرویی داشته باشد.

لبّاده اش را مصمم تر بر دوش کشید، عمامه اش را محکم تر بست.
 به خاطر شما از همه چیزش گذشت. برای مرهم گذاشتن بر زخم هایتان روز و شبش را گذاشت و گذشت. به چشمانش خواب نیامد. عزت و آبرویش را گذاشت؛

عزت و شرافت خاندانی را به مخاطره افکند، که به قدمت تاریخ شیعه آبرو و عزت داشت....تا برای شما عزت و آبرو بخرد!

جهل و نادانی را با معهد، فساد و بیکاری را با مدرسۀ صنعتی و کارآفرینی، فقر را با خیرات، بی فرهنگی را با موعظه و خطابه و نصیحت چاره کرد.

با همه چیزتان ساخت، بزرگترین تهمت ها را به جان خرید. ناسزا گویی و بد گویی مخالفان را تاب آورد. اختلافات و تفرقه را تحمل کرد.
اما شما...
به جای آن که یارش باشید، بارش شدید،
به جای آن که در ساختن و آباد کردن دست کمکش را بیشتر بفشارید، آتش شدید و به خانمان خود هم رحم نکردید!

زخم هایش را دیدید و اشک هایش را چشیدید و دست برنداشتید!
به هر سو که نگاه کرد، خون دید و «خون از قلبش چکید»
برادرکشی و کودک کشی، جانش را به لب رساند: « مساکن مردم محرومی که حتی لقمۀ نانی نداشتند چه رسد به اسلحه، ویران می ‌شد و مردم بی‌گناه بر زمین می ‌افتادند.»
«هر کس در پی شکاری بود و تکیه‌گاهی برای خود داشت؛ اما میهن و فرزندان حقیقی و محروم آن هیچ تکیه‌گاهی نداشتند.» انتقام با وجودتان چنان کرده بود که فریادهایش را نمی شنیدید...
او به جز شما سرمایه ای نداشت! نه مال چارۀ دردتان بود و نه شرافت و آبرو.
پس جانش را به میان گذاشت:
«گفت وگو دیگر سودی ندارد و گوشها نمی شنود و وجدان ها نیازمند کسی است که آن ها را تکان دهد و ملامت کند. به این نتیجه رسیدم که کشور به چیزی قوی تر از اسلحه و قاطع تر از کلمه احتیاج دارد.

آن گاه خود را در راه مسجد برای اعتکاف یافتم.»
-------------------------------------------------------------------------------------------

و این چنین، اعتصام امام موسی صدر آغاز شد!

نخستین روز اعتصام به روایت رسانه ها و جراید

۰ نظر ۶۰۰ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۴

باسمِکَ یا مُقیم


میانۀ ظهر داغ تابستان...

این روزه دار ... با لبان خشکیده از عطش....در پی جرعه آبی است که سیرابش کند...
پای آبله ... سفر می کند...همۀ کویرهای زمین را...

عاشقانه هایش عاشقت می کند... اشک هایش آتش دلها را شعله ور تر می کند... بغض فروخورده اش بر سرت آوار می شود:

" و تو در برابر دیدگان منی! ...از کجا آغاز کنم صحبت از تو را؟ چگونه جلوه کنم، در حالی که هماره تو در نظرم جلوه گری؟ 

و... هیچ نوری درخشان تر از آن که ازافق های ناپیدا می تابد نیست !"

نبیه برّی
در غروب سی و هفتمین سال...قلم روزه دارش آب طلب می کند:

"حکایت سفر ما در زمان ...

 حکایت کتاب مقاومت ما،

 گنجینه اسرار ما،

 آب وضوی ما

... نماز و نیایش ما... خواهد ماند...

 تا آنکه موعد افطار حقیقی برای ما فرا رسد."

در سراب دوردست، ابوعمّار، اقیانوس نگاه پرندۀ باران را نشانه می رود، پژواک صدایش در سکوت کویر  می پیچد:

« إذا حضر الماء بطل التیمّم!»

...تا آب هست...تیمم باطل است!!!

وقتی حرکة المحرومین از داشتنت محروم است، وقتی جنبش أمل ، آمدنت را آرزو می کند،
چشمان دریایی اش در حسرت دیدارت، به التماس می افتد:
«امام را خیانت پیشگان... در نهانخانه چاهِ [یوسف] انداختند و پنداشتند که صحرا رازشان را می پوشاند و وزش باد، آثار جنایتشان را محو می کند.»

در همهمۀ بغض ها و اشک ها... فریادها و کابوس ها...تلألؤ صدای موسی هنگامه می کند:

«برادران! امام را با حیله ای هوشمندانه و ترفندی نظامی به عمق صحرا کشاندند؛ جایی که نه عابری می گذشت و نه شاهدی بود  و نه خبر رسانی. امام را به تدریج به قلب شن های روان کشاندند ... تا از او نام و نشانی باقی نماند!...»


ولی دریا رازهایش را می داند... در گوش ساحل نجوا می کند:
"آنها به دلیل جهل و حماقتشان فراموش کرده اند که

هیچ جوهری ماندگار تر از خون نیست!

و هیچ نوری درخشان تر از آن که ازافق های ناپیدا می تابد نیست!"

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

رمضانیه: و إنَّ الرّاحِلُ الیکَ قریب المَسافة...

آری مسافری که سمت تو می آید زود می رسد ...
تو پشت پرده ها پنهان نیستی، اعمال ما ست که میان ما و تو حجاب شده!
من هم مسافر می شوم و راه می افتم به سوی تو! در جستجوی تو!
نیازمندم و به تو توجه می کنم! بی پناهم و به تو پناهنده می شوم!
می دانم! استحقاقش را ندارم که به حرف هایم گوش کنی! شایستۀ این نیستم که مرا ببخشی!
اما بخشش و بزرگواریت ... راستی وعده هایت...مطمئنم می کند: هر چه باشد من تنها یک خدا دارم و بس! هر چه باشد؛ تو بنده ات را بیشتر می شناسی و می دانی که جز تو کسی را ندارد!

---------------------------------------------------------------------------------------------

موضوعات مرتبط:

- " همه جا در نظرم جلوه گری ": بخشی از سخنان نبیه بری در اجتماع مردم بقاع سال 1986، 1365

- صفحۀ اختصاصی فیس بوک نبیه بری نخست وزیر لبنان

- پاسخ نبیه بری به سؤالاتی دربارۀ پروندۀ ربودن امام موسی صدر

-أنت أمامی-تو پیش رویم هستی:
متنی زیبا و گیرا از مرحوم دکتر صادق طباطبائی-و معرفی نبیه بری به قلم ایشان

۰ نظر ۶۹۲ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۲

باسمک یا کَریم


همیشه به عشق هارون به موسی....

چمران به موسی...

غبطه خورده ام!

در این که چمران عاشق موسی است، شکی نیست! این که موسی مراد است و چمران مرید... این که موسی باران است و چمران کویر... اصلاً موسی کسی است که نمی شود عاشقش نشد! نمی شود برایش عاشقی نکرد!
موسی خود نیز ذاتاً عاشق است و به یک اشاره عصای ناپیدایش با دلت چنان می کند، که حتی خودت هم خودت را نمی شناسی!

اما نه... خوب که فکر کنی .... خاطرات چمران را که تورق کنی، می بینی که چمران، همیشه، در تمام عمر... در دارالفنون باشد یا البرز... در تهران باشد یا تگزاس... در برکلی باشد یا الجزایر یا مصر ... یا حتی در لبنان! به دنبال یک گمشده است! شاید... یک چراغ یک ستاره...که راه گمشده اش را به او نشان دهد... که به زندگی اش معنا دهد... که به وجودش ارزش دهد:

تابستان 1959- آمریکا: "...حوادث روزگار آدمی را پخته می کند و حتی گناهان مانند آتشی آدمی را می سوزاند..." [در درون چمران... کم کم زمزمه ای اعجاب آور در حال تبدیل شدن به فریاد است!]

چمران یک عشق گمشده دارد...عاشق هست، ولی محبوب و معشوقش را پیدا نمی کند!

اوایل بهار 1960 – آمریکا:  "... نزدیک به یک سال است که در آتشی سوزان می سوزم... کمتر شبی را به یاد دارم که بدون آب دیده به خواب رفته باشم، آه های آتشین، قلب و روح مرا خاکستر نکرده باشد! ... خدایا تا چند رنج ببرم؟... تا کی باید بسوزم؟... خدایا از تو صبر می خواهم! و به سوی تو می آیم. خدایا کمکم کن!....
خدایا نمی دانم هدفم از زندگی چیست؟ عالم و ما فیها مرا راضی نمی کند... درویشم... ولگردم... در وادی انسانیت سرگردانم... شاید از انسانیت خارج شده ام، چون احساس و آرزویی چون دیگران ندارم!"  [و ایالات متحدۀ پهناور آمریکا برای روح بزرگ چمران تنگ است!]

 چمراندکتر مصطفی چمران، فارغ التحصیل  مهندسی برق دانشگاه تگزاس، دکترای فیزیک پلاسما، از دانشگاه برکلی کالیفرنیا، تا تهِ تهِ دنیا رفته... تا آخرِ علوم روز دنیا پیشرفته ، اما دنیای رفاه زده و مدرن غرب از برآوردن نیازهایش... غم هایش... عشقش...وصالش...عاجز مانده... نیازی که فرسنگ ها آن سو تر در تلألؤ چشمان پرفروغ موسی برآورده می شود...چمران به دنبال عشقی است که او را به خدا برساند، به نور! و این به نور رسیدن ظرفی می خواهد، که بتوان اقیانوس نگاه موسی را در آن جای داد!
خوب که نگاه می کنم می بینم چمران از همان اول... همان اولِ اول عالم عاشق بوده و عاشقی کردن را بلد بوده:
10 می 1960- برکلی، کالیفرنیا: "هیـــچ نمی دانستم که در دنیا آتشی سوزان تر از آتش وجود دارد!!!

29 می 1960_کالیفرنیا: " ای خدای بزرگ! ای ایده آل غایی من! ای نهایت آرزوهای بشری! عاجزانه در مقابلت بر خاک می افتم، تو را سجده می کنم! می پرستم... سپاس می گویم! که فقط تو! آری فقط تو ای خدای بزرگ شایستۀ سپاس و ستایشی...
...و من هرگاه مفتون چیزی شده ام، در اعماق دل به تو عشق ورزیده ام..."

[ و خداوند... عاشق عشق های آتشین است...]

18 اکتبر 1960- چمران در اندوه غوطه ور شده: "ای غم، سلام آتشین من به تو!...  تو ای غم بیا و همدم همیشگی من باش! بیا که مصاحبت تو برایم کافی است! ... بیا و گره های مرا بگشا! بیا از جهان آزادم کن!... بیا که کشتی مواج تو در دل من جای دارد... بیا که دل من همچون آسمان به ابدیت و بی نهایت اتصال دارد...."
12 می 1961- تاب چمران بی تاب شده: "خدایا! خسته و وامانده ام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصله ام پایان یافته، ... ای خدای بزرگ معنی زندگی را نمی فهمم... از علم و دانش، از کار و کوشش،... از دوستان... از مدرسه... از زمین از آسمان خسته و سیر شده ام..."

[و خداوند صدای گریه های مصطفی را از میان شب های سیاهی که ساکنانش به همه چیز جز خدا فکر می کنند شنید!]

اول سپتامبر1961- مصطفی در آستانه ستاره شدن است!!! : "... من مسئولیت تام و تمام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم، رنج ها را بپذیرم... راه را برای دیگران روشن کنم... باید به سنگدلانی که علم را بهانه کرده اند تا به دیگران فخر بفروشند ثابت کنم که خاک پای من نخواهند شد، باید همۀ تیره دلانِ مغرور را به زانو درآورم و آن گاه، خود خاضع ترین و افتاده ترین باشم!"

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع نوشت :  دستنوشته های شهید چمران، از کتاب "خدا بود و دیگر هیـــــچ نبود!"

تلنگر نوشت: ... با تو می گویم!
آری... همۀ این سال ها... تا سال 1967 که موسی و چمران در نقطۀ عطف تاریخ به یکدیگر رسیدند، چمران عاشق بوده... یعنی چمران جامش را آن چنان بزرگ کرده که شایستۀ عظمت اقیانوسی چون موسی باشد...یعنی خدا عشق را... موسی را به بها می دهد، نه به بهانه! عاشق موسی بودن... لایق موسی شدن... ظرفی می خواهد به اندازه روح بزرگ چمران! بزرگ شو! بحر موسی در کوزۀ سفالین تو جا نمی شود!

۱ نظر ۵۷۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۲

باسمک یا رَحیم


"وصیت می کنم...

وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم. به معشوقم، به امام موسی صدر، کسی که او را مظهر علی می دانم، او را وارث حسین می خوانم. کسی که رمز طایفه شیعه و افتخار آن و نماینده 1400 سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالاخره شهادت است. آری به امام موسی وصیت می کنم...

تو ای محبوب من، دنیای جدیدی به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرت بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم. از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بذارم و ارزش های الهی را به همگان عرضه کنم تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم. تا مظهر عشق شوم، تا نور گردم، تا از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم. تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم. جز محبوب کسی را نبینم و جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم. تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهای مادی آزاد شوم...

پرترۀ امام

تو ای محبوب من! رمز طایفه ای و درد و رنج 1400 ساله را به دوش می کشی، اتهام، تهمت، هجوم، نفرین و ناسزای 1400 ساله را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته، دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری.

تو فداکاری می کنی و تو از همه چیز خود می گذری. تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسان ها می کنی و دشمنانت در عوض، دشنام می دهند و خیانت می کنند.

به تو تهمت های دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو میشورانند و تو ای امام! لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و چون کوه در مقابل طوفان حوادث، آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال قدم برمیداری، و از این نظر تو نماینده علی و وارث حسینی....

 

 

و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم....

 

...می دانم که در این دنیا، به عده زیادی محبت کرده ام و حتی عشق ورزیده ام ولی در جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان، زرنگی کرده و از محبت سوء استفاده می نمایند!
اما این بی خبران نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند...و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم...

...می دانم که تو هم، ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی، انسان ها را دوست می داری و به همه بی دریغ محبت می کنی و چه زیادند آن ها که از این محبت سوء استفاده می کنند و حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول می زنند...و تو این ها را می دانی، ولی در روش خود کوچک ترین تغییری نمی دهی...زیرا مقام تو بزرگ تر از آنست که تحت تاثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی، عشق تو فطری است، همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران بر چمن و شوره زار می باری و تحت انعکاس سنگدلان قرارنمی گیری...

درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و تاریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولان گاهش عظمت آسمان ها و أسماء مقدس خداست.

عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگ ترین و زیباترین مشخصه وجود توست و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است و مقدس ترین خصیصه ات در میزان الهی به حساب می آید."

مصطفی چمران-30 ژوئن 1976
29
خرداد سال 1355

------------------------------------------------------------------------------------------

هشدار-نوشت: این وصیت نامه مثل صاحبانش سرگذشت غریبی دارد!

این وصیت نامه در بحبوحۀ جنگ بی رحمانۀ داخلی لبنان، در حالی نوشته شد که قلب امام موسی از کشتارهای بی امان زنان و کودکان بی پناه خون بود...

این وصیت نامه زمانی نوشته شد که دکتر چمران، برای مرهم گذاشتن بر زخم های محبوبش از هیچ کاری دریغ نکرد...
این وصیت نامه هنگامی نوشته شد که دکتر چمران راهی شهرک نبعه بود تا شاید بتواند از فجایع پیش رو، بکاهد...

این وصیت نامه، زمانی پیدا شد که، چهار سال  از ربوده شدن امام موسی صدرِ محبوب ِ چمران، می گذشت
این وصیت نامه، زمانی پیدا شد که، دکتر چمران در عشق سوزانش سوخته بود...

این وصیت نامه زمانی پیدا شد که دفتر دکتر چمران در مدرسۀ صنعتی جبل عامل شهر صور، بعد از اصابت خمپاره های اسرائیل به مرکز، و اشغال کامل لبنان...تخریب شده بود...
این وصیت نامه در حالی پیدا شد که در میان انبوه پرونده ها و کاغذها ، و دستنوشته ها...گم بود...
 این وصیت نامه توسط دکتر محمد علی مهتدی پیدا شد...
و فقط خدا می داند چه بر او گذشت وقتی این دست نوشته را می خواند...
این وصیت نامه سال ها، در آرشیو بنیاد شهید چمران در ایران خاک خورد و هیچکس این عاشقانه ها را ندید

این وصیت نامه برای اولین بار در سال 1376 در مجلۀ نیستان توسط سید مهدی شجاعی-نویسندۀ مرد رؤیاها-منتشر شد.

اصل این وصیت نامه ارزش خواندن هزار باره دارد!

وصیت نامه ها غریبند!

قدر  وصیت نامه ها را بدانید!

-----------------------------------------------------------------------

پیشانیت سیاه مبادا به ننگ ها! ای ماه ای مراد تمام پلنگ ها! از علیرضا بدیع
 

۰ نظر ۵۷۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۶

باسمکَ یا رَحمن


حقیقت این هستی، این است که این دنیا و ما فیها.... این زمین و همه آنچه که در آن است متعلق به ما نیست. ما تنها یک مسافریم و این جهان برای ما در حکم یک کشتی است... یک کشتی که مال ما نیست... خانه ما، فرزند ما ... خودروی ما .... وبلاگ ما...حتی زندگی ما از آنِ کسی است که مالک همه چیز و همه کس، حتی خودِ ما ست!

این مالکیت ها، فریب است ... دلبستگی ها، بزرگترین دروغی است که بشر به خودش گفته.

گاهی وقت ها، برای فهمیدن این حقیقت ها.... برای شکستن این دروغ ها .... برای برملا شدن این فریب ها باید گذشت! باید همۀ این دلبستگی ها را رها کرد... باید دل کَند...

باید بارت را ببندی و از این خانه ای که به آن دل بسته ای... که چهار سال تمام برایش زحمت کشیده ای ، چشم در چشم محبوبت با او حرف زده ای و درد دل کرده ای، دل بکَنی و بروی... حتی لازم نیست خیلی هم دور شوی .... در همان کوچه .... همان محل.... با همان نشانی .... با یک تغییر کوچک در یک پلاک .... با یک حرف اضافه در نشانی ...

لازم نیست خیلی هم دور شوی ... تا بفهمی یک تغییر نشانی کوچک در یک وبلاگ ساده مجازی که بازدید کنندۀ چندانی هم ندارد، چطور شب و روزت را به هم می ریزد ... درس هایت را نیمه تمام می گذارد.... خواب را از چشمان می گیرد ....

و این تردید در ماندن و رفتن ....

بعد ... چقدر از خودت خجالت می کشی وقتی که می فهمی دلی که بنا نبود به هیچ کس و هیچ چیز بسته شود ... حالا بسته به یک وبلاگ مجازی شده ...
بفهمی که چقدر از عهدی که با امام بسته ای دوری.

با خودت تصور کنی و حس کنی ... این دل کندن ها با دل امام عزیزت چه کرده ؟
وقتی که از کوچه پس کوچه های قم دل کنده و عازم نجف شده .... وقتی که از عزیزترین کسانش دل کنده و راهی سرزمینی غریب شده .... وقتی که از ایران دل کنده و مسافر لبنان شده .... وقتی که از عزیزترین هایش دل کنده و عازم لیبی شده....
بعد با خودت بگویی؛ شاید او اصلاً چون تو دل بسته نبوده
و بعد خودت جواب خودت را بدهی که؛
مگر می شود انسان دلبسته نباشد و آن طور عاشقانه برای خانواده اش نامه بنویسد؟
مگر می شود انسان عاشق نباشد و آن طور شیدا، شعر بسراید؟ .... و بعد به هر بهانه ای با عزیزترین هایش نجوا کند که :
«چقدر دلم برای قم تنگ شده!».
«چقدر دلم برای مادر تنگ شده...»

نه... دل نبستن راه حل خوبی نیست....
مرد این میدان ، باید عاشقانه زندگی کند و صادقانه و خالصانه مهر بورزد و دوست بدارد و عاشقی کند .... و هنرمندانه از همۀ آن چیزهایی که دوست دارد دل بکند و آرام بگذرد.
و تو تا از چیزی ... حتی به کوچکی یک وبلاگ نگذشته باشی این حقیقت را در نمی یابی!

که اگر دل نبسته باشی.... اگر عاشق نباشی .... دیگر دل کنـدن ... گذشتن ... رها کردن معنا ندارد.

عقلت بهانه می گیرد که : پس این تلاش بی امان چه می شود؟ پیوندهایت چه می شود؟
اگر بروی گم می شوی! بی نشانه می شوی! هیچ کس تو را نمی شناسد!
هیچ کس پیدایت نمی کند!

و تو یاد گرفته ای که خیلی وقت ها .... خیلی جاها.... باید عقلت را در خانه بگذاری و درش را قفل کنی و دست دلت را بگیری و بزنی به جادۀ بی انتهایی که مقصد ندارد.

گاهی لازم است کارهایت را .... کارهای مهم و سرنوشت سازت را نیمه تمام رها کنی، و به آرزوها و آینده دل نبندی!

کتاب هایت را نیمه خوانده ببندی، دل آشوبۀ  کنکور ارشد، امتحان عربی، مدرک کارشناسی، مقاله های نیمه تمام، پروژه های نیمه کاره و... را بی خیال شوی

و یادت بیاید با امروز:

سیزده هزار و چهار صد و سی و هشت روز است

که چشم انتظار یک امام هشتاد و هفت ساله ای

و
بعد یادت بیاید که کارهای نیمه تمام زیادی هست که منتظرند امام موسی صدر از لیبی برگردند و تمامشان کنند!

گاهی لازم است این راه را تنها بروی، غریب و بی کس.... بی یار و یاور....

باید برای دیدن او "مهزیار" شد
یعنی

 گذشت از همگان "محض یار" ها

-------------------------------------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط:

- چمران عاشق امام موسی صدر بود

-انتخاب دشوار چمران: بازگشت به آمریکا یا ماندن در لبنان؟

 

پی نوشت: اشعار از علی اکبر لطیفیان و قیصر امین پور است! امیدوارم مرا عفو کنند! دل ما بی اختیار با شعر به عقل تلنگر می زند

۱ نظر ۷۲۹ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۵

بسم الله النّور


هر چه می نوشمت...
تشنه ترم،
ای عطش آور ترین آب!
ای تلخ ترین شیرینی!
ای
سبک ترین سنگینی!

تو غمناک ترین شادی زندگی ام هستی
تو شادی بخش ترین اندوه ِ هستی ام هستی

ای اتفاق سادۀ پیچیده!

چرا مرا نمی سوزانی ای سردترین شعلۀ هستی؟!

ای پرِ سنگینِ رها شده از گمنام ترین پرندۀ مهاجرِ هستی!

شهر پرنده ها کجاست؟

-----------------------------------------------------------------------------------
از کتاب : روی ماه ِ خداوند را ببوس

اثر مصطفی مستور
۰ نظر ۱۵۰۰ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۳