رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

همه روزهایی را که نبوده ای می شمارند،
من روزهایی که به بازگشتت مانده...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاشیه نوشت:
هرگونه کپی برداری و نشر مطالب این وبلاگ
در راستای آشنایی با سیره و نشر افکار
امام موسی صدر(أعاده الله)
آزاد و موجب امتنان است!

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱۷ مطلب با موضوع «امام موسی صدر :: سیرۀ صدر» ثبت شده است

يا كاشِفَ كُلِّ مَكْروب
ای برطرف کننده ی هر اندوه


گزارش محرمانه ساواک از آخرین حضور امام موسی صدر در ایران و ملاقات با علما در چهاردهم آذر ماه 1350،

در منزل برادرشان-آیت الله سید رضا صدر؛

از دفاع ایشان از سرهنگ قذافی در برابر بدگویی ها خبر می دهد.

ایشان اظهار می دارند؛

«قذافی اگر چه در کارها عجول است و شلوغ کاری می کند، اما این از جوانی و بی تجربگی او است.

متدین و نمازخوان است.»

امام و کلنل

جلد اول کتاب «آن سفرکرده»؛ یاران امام به روایت ساواک-ص 280

۰ نظر ۳۶۷ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۳۰

 يَا مَالِكَ كُلِّ مَمْلُوكٍ
ای مالک و صاحب اختیار


عبای مشکی، لباده ای خاکستری، عمّامه ای تمیز پیچیده...کفش هایی مشکی...همیشه واکس زده!امام موسی صدر و کودکان

همیشه خوش لباس بود... و هست!

عبا و عمّامه همیشه بر آن قامت بلند برازنده بود... و هست!

اما عجیب است که با همۀ اصراری که در خوش لباس بودن دارد، هیچ وسواسی در تمیز نگاه داشتن و آلوده نشدن عبایش نیست!

بی محابا، از تپه ها بالا می رفت! در مزارع می گشت، در کنار کشاورز پیر می نشست!

بی دغدغه، در میانِ خرابه های حاصل از بمب های بی رحم...کنارِ زخمی ها و آوارگان...

روی خاک می نشست و دل هایشان را به سلامی ...گرم می کرد!

کودکانِ یتیم را در آغوش می کشید...می بوسید... می بویید... اشک هایشان را پاک می کرد...

برایشان دعا می کرد...

دل نگران نبود از این که لباسِ تمیز و مرتبش آلوده شود یا کفش هایش خاکی!

وقت نماز هم...همان عبای مشکین، حکم سجّاده را داشت برایش! کجا و در چه حالت؟! فرقی نداشت!

بی هیچ اضطرابی کفش هایش را در می آورد و مشغول نماز می شد!

حتی، گاهی، میهمانی را آن چنان عزیز می داشت، که عبایش را روی زمین پهن می کرد و او را بر عبایش می نشاند!

حیف از آن عبای تمیز و اتو کشیده نبود؟

گفتم: جای سید ما بالاتر از روی خاک نشستن است...

می گوید: «ما فرزندان ابوترابیم!»

--------------------------------------------------------------------------------------
خاطره سید حسین موسوی-ابو هشام-عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان: در گفتگو با گروه روایت فتح

۰ نظر ۴۰۳ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۲

يَا رَازِقَ كُلِّ مَرْزُوقٍ
ای روزی دهِ هر روزی مند


دلنگرانی هایی که داشتم بی جا نبود.

سید موسی صدر، رهبر و بنیانگذار مقاومت در لبنان بود و دشمنان بسیاری داشت،

غرب و صهیونیست، تاب دیدن این نهضت را نداشتند.

تا این که امام صدر در سفری به لندن آمد و فرصت و خلوتی پیش آمد... تا این احساس خطر را با ایشان در میان بگذارم و سفارش فراوان کنم که در حفاظت از جان خود، کوتاهی و سهل انگاری نکنند؛

هشدار... پشت هشدار که؛

«آقا موسی!

خیلی مراقب خودتان باشید...

این ها اگر خودشان هم نتوانند مستقیم بر علیه شما کاری کنند، آن قدر گماشته و مأمور دارند که می توانند سرِ شما را زیر آب کنند!»

خندید و گفت:

«نگران من نباشید! ما ذوالحیاتین هستیم...

زیرِ آب هم نفس خواهیم کشید..»

------------------------------------------------------------------------------------------------
اقتباسی از خاطرۀ حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی خراسانی؛ مدیر وقت جامعه اسلامی لندن
جلد دوم از کتاب «عزت شیعه» اثر دکتر محسن کمالیان/علی اکبر رنجبر کرمانی به نقل از کتاب «خاطرات در غربت»
نجوا-نوشت:
شیعۀ حقیقی اگر اهل این وادی است، باید ذوالحیاتین باشد؛
مثل امام موسی صدر
نفس کشیدن زیر آب را بلد باشد...
۰ نظر ۴۰۰ بازدید موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۲۸

باسمِکَ یَا واسِع
به نام تو؛ ای مهرگسترنده!


«برادران! بدانید که اهالی دیر الأحمر و قاع و شلیفا مانند فرزندان من

و مانند اهالی عرسال و عین و یمونه و هرمل و دارالواسعة هستند.امام موسی صدر

از همۀ شما انتظار می‌رود که امروز گامی تاریخی بردارید و همۀ امور کوچک را و حتی هر امری را

جز مصلحت بزرگ ملی و حفظ حقوق همسایه کنار بگذارید تا شاید خداوند اوضاع این کشور را سامان بخشد و به ما رحم کند.

من به شما می‌گویم هر تیری که به سوی دیر الأحمر یا قاع یا شلیفا شلیک شود؛

به سوی

خانۀ من،

به قلب من،

 و فرزندانم

شلیک شده است.

و هر کس به کاهش تنش و خاموش کردن آتش کمک کند،

به دور کردن آتش از من و خانه و محراب و منبر من کمک کرده است.

من این سخنان را کاملاً جدی و از سر حقیقت می‌گویم و در آن مبالغه نمی کنم.»

-------------------------------------------------------------------------
آخرین جملات بیانیه امام موسی صدر از مسجد صفا-عاملیه بیروت


عنوان*مصرعی از غزل زیبای "قارئة الفنجان" از "نزار قبانی":

جَلَسَت والخوفُ بعينيها

تتأمـــَّلُ فنجاني المقلوب

قالت: «يا ولدي! لا تَحزَن!

فالحُبُّ عَليكَ هوَ المكتوب

يا ولدي! قد ماتَ شهيداً

من ماتَ على دينِ المحبوب...»

همچنین بخوانید:

اعتصاب‌ غذای امام موسی صدر به روایت شهید چمران از کتاب "لبنان به روایت امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران"

۱ نظر ۴۸۹ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۱۷:۵۹

باسمِکَ يَا سَامِعُ
به نام تو؛ ای شنونده!


عکس ها شاید خیلی اندک...

شاید خیلی رنگ پریده و بی رمق از گذر زمان...

شاید بسیار قدیمی...

اما یک حرف هایی را همیشه فریاد می زنند...

 فریاد می زنند؛

برآشفتگی، نامرتبی و رنگ پریدگی امامی را از رنج مردمی که در یک جنگ داخلی خانمان برانداز

برادرکشی به راه انداخته اند و خون عزیزانشان را می ریزند.

اعتصام پنج روزه در مسجد صفا

عبای خاکی نصفه و نیمه ای بر دوش کشیده!!

عمامه ای که بی دقت و با عجله پیچیده...

قامت خمیده...

رنگ رخسار پریده...

چشمهای گود رفته...

هر وقت این نشانه ها را

در عکس امامی که به آراستگی ظاهر و لباس خود مقید است... دیدید؛

شک نکنید که این تصویر در دوره جنگ داخلی لبنان گرفته شده!

اعتصام

این که از ظاهر باشد، دیگر ببینید

دو سال جنگ و کشتارِ بی امانِ قومی با دلش چه کرده است؟!

----------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت: غزل "سخن دل" از حضرت امام خمینی (ره)

۰ نظر ۳۶۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۹

باسمِکَ يَا نافِع
به نام تو؛ ای سود رساننده!


توصیه های امام موسی صدر به نخبگان یک جامعه

نسخه ای برای روزهای تلخ؛

محاصره

تحریم

جنگ

گرانی

فقر و محرومیت

؛ خشکسالی

و هر مشکلی که می تواند یک جامعه را دچار بحران کند؛

نوشدارویی برای تمام آزادگان جهان!

التغییر!



دریافت
عنوان: التغییر
حجم: 17.8 مگابایت
بخشی از سخنرانی امام موسی صدر به زبان عربی در مراسم چهلم دکتر علی شریعتی

سالن عاملیه
مدت زمان: 7 دقیقه 12 ثانیه

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برای شرح کامل مکتوب فارسی سخنرانی امام موسی صدر می توانید به کتاب ادیان در خدمت انسان؛ "مقاله مبارز کیست؟" مراجعه کنید.

صوت فارسی ضبط شده امام موسی صدر برای مخاطبان ایرانی در ادامه مطلب...

۱ نظر ۴۲۸ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۲۵

باسمِکَ یا مانِعُ
به نام تو ای بازدارنده


روایت شده که پس از بازگشت علی از جهاد، یکی از اصحاب به پیامبر(ص) اعتراض کرد که علی همیشه در نمازهایش سورۀ اخلاص را می خواند.

 پیامبر(ص) در این باره از علی سؤال کرد.

علی (ع) گفت: «من این سوره را دوست دارم.»

 پیامبر(ص) فرمود: «خدا نیز تو را دوست دارد.»

ولی چرا علی (ع) این سوره را دوست دارد؟

 چرا گفته اند این سوره یک سوم قرآن است و علی (ع) تا این حد به این سوره اهمیت می داد؟

معجزه بهار

۰ نظر ۵۰۲ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۱۶

یا ذَالآلآءِ وَ النـَّعمآء
ای صاحب کاملترین برکات و نعمت ها


امام موسی صدر و جلال الدین فارسیفقط همین چند جمله را ... از کتاب عزت شیعه این جا نوشته ام...
نه برای این که بفهمیم جلال الدین فارسی کیست؟ و این همه دشمنی اش از برای چیست؟
فقط برای این که حقیقت وجود امام موسی صدر را بهتر بشناسیم....
بدانیم امام موسای صدر کیست؟ و این همه لطف و رحمتش برای چیست؟

"جلال الدین فارسی وقتی به اینجا آمد، در یک جریانی دستگیر و به امن تحویل شد. بعد از دو سه روز، دیدیم که امام موسی صدر از بیروت آمده و می‌گوید:

«یکی از دوستان ما این‌جا گرفتار شده است، من آمده ام او را آزاد کنم.»

ابووائل گفت؛ امام موسی صدر به ضمانت خودش جلال الدین فارسی را آزاد کرد و رفت."

از خاطرات استاد سید مهدی حائری به نقل از ابووائل از مسئولان وقت اطلاعات سوریه؛ کتاب عزت شیعه، دفتر دوم. دکتر محسن کمالیان
-------------------------------------------------------------------------------------------

#سبک_زندگی: دوستان را کجا کنی محروم؟ تو که بر دشمنان نظر داری.
اقیانوس آرام امام موسی صدر را به عفو و گذشت بشناسیم...
که نه برای دشمن، لااقل با دوستانمان بخشنده تر و مهربان تر رفتار کنیم...

لینک ها مرتبط:

حکم بازگرداندن جلال الدین فارسی به ایران چگونه باطل شد؟

«الان هم اگر یک خار در پای جلال برود، آرام نخواهم بود.»

۰ نظر ۴۳۳ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۰۵

یَا ذَا الْمَنِّ وَ الْعَطَاءِ

ای صاحب بخشش و عطا


صدر-واژۀ هفتم

کوچۀ آقایون- در طول تاریخ کوچه های بسیاری در قم به این نام خوانده می‌شدند. این کوچه که به کوچه حرم نیز مشهور است، نام کوچه ای است در نزدیکی حرم حضرت معصومه (علیها سلام) در شهر مقدس قم.
خانۀ چهار عالم برجسته، آقایان؛ سید صدرالدّین صدر، سید محمّد حجّت کوه کمره ای، سیّد محمّد تقی خوانساری و سید محمّد باقر علوی، در این کوچه قرار داشت ... این کوچه در دوران زعامت حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (از سوی حاج عباسقلی تبریزی از بازرگانان معروف و معتبر، به نمایندگی از جمعی از متدیّنین و خیّرین-احتمالا به صورت وقفی) به حوزۀ علمیّۀ قم واگذار شد، تا در اختیار اساتیدِ معتبر حوزه قرار گیرد، از همان زمان، مردم قم، این کوچه را به نام "کوچۀ آقایون" شناختند.*  کوچه ای که شاهد دویدن ها، قد کشیدن ها و بالیدن های امام سید موسی صدر بود.

Aqayan Alley- Syeds Alley-Historically many Alleys in The city of Qom Called as this name, means  “Aqayan Alley”. But this Alley in the holy city of Qom-Iran, near the Shrine of Hazrat Masumeh (PBUH Hi), where 4 distinguished scholars of Religious School of Qom: Syed Sadreddin Alsadr , Syed Mohammad Hojjat, Syed Mohammad Taqi  Khansari, Syed Mohammad Baqer Alavi,  lived in. The houses of this alley was endowed by a number of Merchants for residence of Islamic school teachers.

This Alley observed Syed Mousa Sadr growth: his runs, his glories, and his improvements.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*پینوشت: بنابر اطلاعات مدیر وبسایت امام صدر نیوز _ این احتمال وجود دارد که بازرگان یاد شده، مرحوم عباسقلی اسلامبولچی تبریزی پدر مرحوم مهندس بازرگان باشند که در آرامگاه آن سوی رودخانه‌ی قم (آرامگاه بیات) و سر کوی حرم نما دفن هستند.

مطالب مرتبط:
برای اطلاعات بیشتر از کوچه آقایان و ارتباط آن با زندگی امام موسی صدر می توانید کتاب "من و آقا موسی" خاطرات مرحوم آیت الله جلیلی را مطالعه بفرمایید.

۰ نظر ۵۸۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۸


یا ذالمَجــــــــــدِ والســَّناء
ای صاحب بزرگواری و والایی


خانه ای که در آن یاد خدا باشد، نام او در آن زمزمه شود... خانۀ خدا ست!

مسجد یا کلیسا! چه فرقی می کند؟
آن ها ولی نمی خواستند یاد خدا در هیچ خانه ای زمزمه شود!

نه مسجدی که قرار بود امام با کمک شیعیان آن را بسازد و نه کلیسایی که قرن ها محل عبادت بندگان بود!

کلیسای مار-مارون را به آتش کشیدند و روی تخته سیاه مدرسه اش نوشتند : "لا إله الّا الله" !!!
در حالی که نه خدا را می شناختند، نه بندگان خدا را .... و نه راه خانۀ خدا را درست بلد بودند.

کلیسای مارمارون-لبنان

آن ها فقط  شکستن و تخریب و به آتش کشیدن را بلد بودند

برایشان فرقی نمی کرد که مسجدی که آن همه امام و شیعیان محروم برای برپایی اش به آب و آتش زده بودند و خون دل خورده بودند...

با یک شعله ی تفرقه و اختلاف... نیمه ساخته رها شود....

برایشان فرقی نمی کرد؛ که آتش، خانه خدا را بسوزاند، یا دامن بی گناهی را بگیرد

آتش کینه و دشمنی بر پا کند .... خون مظلومی را بریزد .... اشک محرومی را جاری کند یا ....

قلب مهربان امامی را شعله ور کند.

امام  سر به زیر ....
کشیش سر به زیر ....
همه شهر، سر به زیر....
روحانی مسیحی، به پهنای صورت اشک می ریخت ... شاید در این فکر بود که همۀ تلاشی که برای تقریب اسلام و مسیحیت؛ دوستی مسلمانان و مسیحیان این دیار، کرده بودند... با یک شعله، خاکستر شد و از بین رفت!

افطار

اما امام موسی صدر این حادثه را به یک فرصت تبدیل کرد:

«مسلمان و مسیحی!

هر که هر چه قدر می تواند کمک کند!

هر چه جمع شد نصف می کنیم؛ نیمی برای ساختن مسجد، نیمی برای بازسازی کلیسا!»

قفل سکوت کشیش به لبخندی معنادار باز شد.... زیر لب زمزمه کرد:

«این انسان امتداد روح مسیح است!»

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بازخوانی خاطره ای از: آگوست باخوس، حقوقدان، شهردار سابق سدبوشریه

۰ نظر ۵۶۳ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۱

 یا قاضی المنایا


آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود ...

سه روایت خصوصی...

۰ نظر ۴۵۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۰

یا کاشف البلایا


تازه از سفر شوروی باز گشته بود ...
رفته بود برای دیدار با اقلیت مسلمان آن جا،
اقلیتی که در آن عصر سیاه کمونیستی ، به سختی روزگار می گذراندند...
و مگر می شد در گوشه ای از این دنیا مسلمانی باشد و او به فکرش نباشد؟
مگر می شد او را مجاب کرد که در ایران ... لبنان ...عراق ... یا هر کشور مسلمان دیگری بماند و به فکر مسلمانان ممالک غیر اسلامی نباشد؟

شاید با خودش می گفت: «اصلاً مگر تبلیغ بدون سفر می شود؟
مگر یک  روحانی، می تواند نسبت به دنیا بی تفاوت باشد؟»

امام موسی صدر در سفر به روسیه

وقتی وارد مجلس شد،
مرجع  لبنانی بر بالای منبر بود...
او را که دید، خطاب سخنش را به سوی او تغییر داد_ با عتاب:

«اسلام، از کسانی که ادعای مسلمانی دارند، ولی از بلاد کفر و شرک و الحاد، دیدن می کنند به شدت بیزار است!...»

اما او نشسته بود ... و سر به زیر ... با لبخندی کم رنگ بر لب فقط گوش می کرد.

بالاخره سخنان علامه به پایان رسید و از منبر پایین آمد
منبری که سخنران بعدی اش خود او بود ...

برخاست...
اما، نه به سمت منبر...
به سمت علامه رفت ... او را در آغوش کشید و شانه اش را بوسید...

علامه شوکه شد!
 مردم به شوق آمدند!
علامه یکه خورد!

 نمی دانست با او و آن همه مهرش چه کند؟

خودش می گفت... همان جا... در آغوش بزرگواریش، نجوا کرده:

«با کاری که انجام دادی، همه آن حرف ها به خودم بازگشت!»

همین برخورد کافی بود، تا روحانی شیعه لبنانی شیفته اش شود ...
شیفته اخلاقی که یادگار پیامبر(ص) بود...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*نوشت: «خانواده صدر عجیبند. آنها آدم را دچار این
سوءتفاهم می‌کنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا می‌تواند باشد...»

توصیفات حبیبه جعفریان - نویسنده «هفت روایت خصوصی»

۱ نظر ۶۱۷ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۷:۲۳

یا مَن قامتِ السّمواتُ بأمره


صدرـواژۀ ششم

خلیج مطلق- ابتکار سیاسی امام موسی صدر در نام گذاری خلیج فارس با عنوان "خلیج مطلق" در مصاحبه ها و سخنرانی های بین المللی، برای پایان دادن به اختلافات میان ایران و عرب!

Independent Gulf: Diplomatic invention of Imam Mousa Sadr to solve political conflict between Iran & Arabs about the name of "Persian Gulf".
He used: "Mutlaq Gulf"- "Independent Gulf"- instead of any other names in his international lectures and interviews.

شارع الخلیج الفارسی

ماجرا از یک سوء تفاهم ساده –و شاید عامدانه- شروع شد؛ ....

۹ نظر ۹۸۰ بازدید موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۰

یا مَن تواضَعَ کلّ ُشَئ ٍ لِـعَظَمَتِـه


روحانی بلند بالای مسلمان، از دالان کلیسا گذشت ... از میان جمعیت حاضر عبور کرد و در محراب... در جایگاه وعظِ خطابه ایستاد و نگاهی عمیق به حاضران کرد؛ سکوت سنگین كليسای كبوشين به صفير پيامبرواره ای مسيحايی  شکست:

«نحمدك اللّهم و نشكرك،

ربّنا،

إله إبراهيم و إسماعيل،

إله موسى و عيسى و محمّد،

ربّ المستضعفين و إله الخلق أجمعين...

الحمد لله الذي يؤمّن الخائفين، و ينجّي الصّالحين، و يرفع المستضعفين، و يضع المستكبرين،

و يهلك ملوكاً و يستخلف آخرين...

و الحمد لله قاصم الجبارين، مبير الظّالمين، مدرك الهاربين، نكال الطّاغين، صريخ المستصرخين...»

سالگرد خطابه کبوشین

۱ نظر ۶۷۷ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۱

باسمک یا رضوان


طلبۀ جوان، از زیر ساباط قدیمی گذشت...خرامان خرامان گذر را رد کرد و ابتدای کوچۀ آقایون ایستاد... با نگاه خاکستری ژرفی به رقصِ پرچم های سیاه خیره شد و به فکر فرو رفت... سوز سرد بهمن ، زودتر از هر سال، در کوچه های کاهگلی، وزیدن گرفته بود... باد در کوچه غوغا کرد ... در عبای موسی پیچید و حتی به اندازۀ یک آه کشیدن، به او مهلت نداد....سید موسی به خود لرزید...سرش را در گریبان قبا فرو برد،عمامۀ مشکی اش را روی سرش مرتب کرد، عبای پشمینش را محکمتر گرفت تا بازیچۀ دست باد نشود و با گام های استوار راه خانه را در پیش گرفت...

یاس های کبود

۱ نظر ۶۶۲ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۹

یا خیر الرّازقین


دختر جوان در تردید میان ماندن و رفتن، صحن حرم را بالا و پایین کرد، چند بار حوض کاشی فیروزه ای حرم را دور زد، یکبار تا زیر سایه پیشخان رفت و معصومانه گنبد طلایی را نگاه کرد و دلش لرزید ... دوباره برگشت و کنار حوض نشست، دستی بر آب خنک حوض کشید و موج های روشن را جا به جا کرد. از کنار حوض، نگاه ِنگران و مرددش با هشتی ورودی گره خورد. چادر مشکی اش را روی سرش مرتب کرد و به عزم رفتن؛ دوباره به سمت گنبد برگشت و برای چندمین بار، دست بر سینه به بانو سلام داد ... باد تندتر از همیشه می وزید ...چادرش را محکم تر چسبید تا بازیچۀ دست تندبادی که دور حرم می گشت، نشود.

در اولین گام های بازگشت، زیر بازی نور و سایۀ فخر و مدین های هشتی، نگاهش در عبای مشکی بلند آیت الله صدر گره خورد؛ سر به زیر و محجوب، سلام کرد و آیت الله هم به تبسم و مهر همیشگی اش، به گوشۀ چادر ِخاکی دختر، سلام داد.

قلب صدر

هنوز آنی از عبور دختر جوان نگذشته بود؛ هنوز چشمان درخشان آیت الله صدر، به گنبد طلایی بانو نرسیده بود، هنوز لب های خشک پیرمرد به سلام بر أخت الرّضا باز نشده بود، که صدای هیاهویی در نزدیکی حرم، طوفانی در دلش به پا کرد و او را هراسان به درآیگاه حرم کشید:

و مأموران شهربانی به دنبال دختر دویدند...مثل گله گرگی در شکار غزال...
 و آیت الله پاتند کرد تا مگر به فرماندار برسد...
و فرماندار چادر را آن چنان از سر دختر کشید تا نفس آیت الله به شماره بیفتد...
و دختر با چادر خاکی اش بر زمین افتاد و ....
و ...گوشۀ عبای خاکی آیت الله کم مانده بود که او را هم از هراس این صحنه بر زمین بزند...
 و فرماندار، چادرِمشکی دختر را زیر چکمه هایش گرفت ...
و قلب ِ صدر ِ بزرگ انگار که زیر پای فرماندار مانده باشد؛ تیر کشید ...

و چادر مشکی خاکی، پاره شد ...
قلب صدرِ بزرگ هم در قفس صدری اش پاره شد ... دستانش لرزید...
و آیت الله -به توبیخ و سرزنش- با همۀ بغضی که در گلو داشت؛
 با همۀ نفسی که در سینه داشت، بر سر فرماندار شهر! فریاد کشید...
-----------------------------------------------------------------
روزها گذشت...
عصر ظلم و بیدادِ پهلوی اول گذشت ...
ولی قلب سید صدرالدین صدر ... قلبی که می بایست...می ماند و می تپید تا عماد استوار خیمه اسلام باشد ...
تا تکیه گاه محکم محرومان و مستضعفان باشد...
قلبی شد که : «... سال ها می سوخت و می ساخت...
قلبی که پیوسته خون می خورد و لب فرو می بست ...قلبی که می گداخت و دم نمی زد.»
قلبی که آن روز تیر کشید، فقط از آن ِسید صدرالدین صدر نبود ...
«قلبی بود که در زمان توانایی، دست جامعه روحانیت بود .... هر چه بود به سوی آن می کشید و هر چه زیان بود، از آن می راند...

قلبی بود که جان صدها هزار تن را در مواقع سختی و گرانی و تنگی حفظ کرد...»1

قلب بزرگ صدر... بعد از آن حادثه تا پایان عمر... با دردی جانکاه عجین شد!

به خاطر یک چادر مشکی خاکی...
----------------------------------------------------------------------------------------
و من...شاید... باید صبر می کردم ... تا دی ماه ...
ولی نمی شود صبر کرد... باید الآن می نوشتم ... همین امشب
برای تویی که چادر مشکی ات را زیر هُرم آفتاب داغ تابستان محکم تر از همیشه گرفته ای تا دست آویز تندبادهای زمانه نشود!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت: بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست ... باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست!
غزلی از محمد سلمانی؛ سرایندۀ تب نیلوفری
پی نوشت1: توصیفات آیت الله سید رضا صدر (ره)

منبع نوشت: بازآفرینی روایتی از کتاب "صدرِدین"-اثر دکتر محسن کمالیان

۱ نظر ۶۰۶ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۰

یا غافِرَ الخـَطیئات


صدر-واژۀ اول

آیت الله العظمی و مجاهد بزرگ
حاج آقا سید حسین طباطبائی قمی أعلی الله مقامه
-

 جدّ مادری امام موسی صدر، اولّین استاد و معلّم امام موسی صدر، پرچمدار مبارزه با کشف حجاب در دورۀ سیاه رضا خان.

آیت الله العظمی و مجاهد بزرگ حاج آقا سید حسین طباطبائی قمی أعلی الله مقامه

سال 1314 ه.ش. ، 1935 م. در زمانی که یک سال از ورود امام موسی صدر به مدرسه حیات برای تحصیل می گذشت، اجرای طرح کشف حجاب رضاخان در فضایی آکنده از ترس و وحشت عمومی آغاز شد.

حاج آقا حسین طباطبائی قمی ، در اعتراض به این حرکت ضد اسلامی، از مشهد به سمت شهر ری حرکت کردند و تحصن ایشان در اول ربیع الثّانی 1354 ه.ق.، 1314 ه.ش. ، 1935 م. در باغ سراج الملک شهرری آغاز شد. سخن ایشان  که فرمودند : «چنان‌چه برای جلوگیری از «کشف حجاب» ده هزار نفر که یکی از آن‌ها من باشم کشته شود، جایز است.» ؛ زمینه بیداری و خیزش مردمی را در تهران فراهم کرد. پس از تحصن ایشان، مردم تهران در قالب دسته های عزاداری (که البته آن روزها ممنوع بود.) برای پیوستن به ایشان قیام کردند. علمای حوزه های علمیه در نجف، قم و مشهد نیز حمایت خود را از ایشان اعلام کردند. اما پس از محاصرۀ کامل باغ توسط نیروهای نظامی و ممانعت از ورود مردم و علما به باغ سراج الملک، ایشان دستگیر شدند. 14 ربیع الثانی 1354 ه.ق. قیام مردم مشهد در اعتراض به دستگیری ایشان منجر به فاجعۀ کشتار در مسجد گوهرشاد شد و حکومت چاره ای ندید، جز آن که ایشان را به نجف اشرف تبعید کند. تبعید ایشان به نجف، تربیت شاگردان و علمای بزرگ و احیای حوزۀ علمیّه کربلا؛ بعد ها، شرایط را به نحوی فراهم ساخت، که امام موسی صدر برای تکمیل دروس حوزوی راهی نجف شوند.

اطلاعات بیشتر از زندگی پر فراز و نشیب این عالم مجاهد را می توانید در لینک های زیر بیابید:

ویکی فقه_ آیة الله سید حسین طباطبائی قمی

دانشنامۀ اسلامی_حاج سید حسین طباطبائی قمی

وقایع سفر آیت‌الله العظمی حاج‌آقا حسین قمی به ایران

---------------------------------------------------------------------

Ayatullah Sayyid Husein Tabataba'i Qomi-

He was grandfather of Imam Mousa Sadr, The First Teacher of Him, And  The Great Resistance Leader toward  the banning of the hijab in Iran In 1935.

Ayatullah Sayyid Husein Tabataba'i Qomi deported from Iran to Najaf-Iraq In 1935, 1 year after Imam Mousa Sadr came to Hayat Primary School.

----------------------------------------------------------------------------------------------

گلایه نوشت: امروز با وجود این که سالروز فاجعۀ خونین گوهرشاد در رسانه های ایران، نشریات و شبکه های اجتماعی مجازی بازتاب خوبی داشت، من یادی از رهبران گمنام این نهضت نشنیده و نخواندم!!!

دعانوشت:
پروردگارا! خون ها و خون دل هایی که به پای حیا و عفت و حجاب ریخته شده کم نیستند... آن چه در راه تو و پای درخت اسلام ریخته شود بی ثمر نمی ماند....ما را وارثان چادرهای خاکی قرار ده!

۲ نظر ۶۹۴ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۳