رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

همه روزهایی را که نبوده ای می شمارند،
من روزهایی که به بازگشتت مانده...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاشیه نوشت:
هرگونه کپی برداری و نشر مطالب این وبلاگ
در راستای آشنایی با سیره و نشر افکار
امام موسی صدر(أعاده الله)
آزاد و موجب امتنان است!

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱۰ مطلب با موضوع «امام موسی صدر :: صدر دین» ثبت شده است

باسمِکَ یا رافِع
به نام تو؛ ای بالابرنده!


می‌گویند قبل از تولد سید موسی؛ بی بی خواب عجیبی می‌بینند؛

می‌بینند که در یک شب تاریک، انگشتر عقیق از دستشان غلطید و افتاد...

انگشتر عقیق افتاد و در آن ظلمت گم شد...

آن وقت... بی بی در خواب....

خوابی که پر از تاریکی و ترس بود... ظلمتی که در آن چشم جایی را نمی دید...

روی زمینی که سرد و سخت بود...

آن قدر دست کشیدند تا انگشتر عقیقشان را پیدا کردند!

انگشتر عقیق را پیدا کردند؛ تا ماه حزیرانی که از بوی محبوب های شب پر بود، موسی متولد شود.

ولی افسوس...

انگشتر عقیق بی مثال بی بی، برای دست های کوچک و حقیر این دنیا، زیادی بزرگ بود...

 آن‌قدر بزرگ... که در یک ماه رمضان بی عید... در یک شب تاریک بی ماه...

افتاد...

و ما سال‌ها است که در این ظلمتکده ی سرد جان‌فرسا در خواب و بیداری؛ در کابوس و رؤیا ... بی آن که چشممان ... حتی یک بار عقیق بی مانند آن انگشتر را دیده باشد، دست بر زمین سخت و سنگلاخ می‌کشیم، با این امید که شاید روزی... روزی که شاید خیلی هم دیر نباشد... سرانگشتانمان به گوهر نایاب آن انگشتر بخورد و انگشتر عقیق بی بی را دوباره پیدا کنیم.

----------------------------------------------------------------

۰ نظر ۴۲۶ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۱۰

یَا ذَا الْمَنِّ وَ الْعَطَاءِ

ای صاحب بخشش و عطا


صدر-واژۀ هفتم

کوچۀ آقایون- در طول تاریخ کوچه های بسیاری در قم به این نام خوانده می‌شدند. این کوچه که به کوچه حرم نیز مشهور است، نام کوچه ای است در نزدیکی حرم حضرت معصومه (علیها سلام) در شهر مقدس قم.
خانۀ چهار عالم برجسته، آقایان؛ سید صدرالدّین صدر، سید محمّد حجّت کوه کمره ای، سیّد محمّد تقی خوانساری و سید محمّد باقر علوی، در این کوچه قرار داشت ... این کوچه در دوران زعامت حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (از سوی حاج عباسقلی تبریزی از بازرگانان معروف و معتبر، به نمایندگی از جمعی از متدیّنین و خیّرین-احتمالا به صورت وقفی) به حوزۀ علمیّۀ قم واگذار شد، تا در اختیار اساتیدِ معتبر حوزه قرار گیرد، از همان زمان، مردم قم، این کوچه را به نام "کوچۀ آقایون" شناختند.*  کوچه ای که شاهد دویدن ها، قد کشیدن ها و بالیدن های امام سید موسی صدر بود.

Aqayan Alley- Syeds Alley-Historically many Alleys in The city of Qom Called as this name, means  “Aqayan Alley”. But this Alley in the holy city of Qom-Iran, near the Shrine of Hazrat Masumeh (PBUH Hi), where 4 distinguished scholars of Religious School of Qom: Syed Sadreddin Alsadr , Syed Mohammad Hojjat, Syed Mohammad Taqi  Khansari, Syed Mohammad Baqer Alavi,  lived in. The houses of this alley was endowed by a number of Merchants for residence of Islamic school teachers.

This Alley observed Syed Mousa Sadr growth: his runs, his glories, and his improvements.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*پینوشت: بنابر اطلاعات مدیر وبسایت امام صدر نیوز _ این احتمال وجود دارد که بازرگان یاد شده، مرحوم عباسقلی اسلامبولچی تبریزی پدر مرحوم مهندس بازرگان باشند که در آرامگاه آن سوی رودخانه‌ی قم (آرامگاه بیات) و سر کوی حرم نما دفن هستند.

مطالب مرتبط:
برای اطلاعات بیشتر از کوچه آقایان و ارتباط آن با زندگی امام موسی صدر می توانید کتاب "من و آقا موسی" خاطرات مرحوم آیت الله جلیلی را مطالعه بفرمایید.

۰ نظر ۵۸۸ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۸

یا باعث البرایا


قم یا مشهد فرقی نمی کرد...

دهۀ اول محرم، در حیاط منزلشان خیمه ی روضه ی اباعبدالله ع برپا بود.امام موسی صدر

بعد از نماز مغرب و عشا ...

حضرت آیت الله...

با لباس مرتب و عبا و عمامه می‌ایستادند در آستانه ی در تا به استقبال میهمانان بروند.

وقتی منبر و روضه شروع می‌شد روی‌‌‌ همان پله ها می نشستند.

شب عاشورا و شب یازدهم در مشهد خودشان منبر می‌رفتند و روضه می خواندند.

روی پله سوم یا چهارم منبر می‌ایستادند ... عمامه‌ را زمین می‌گذاشتند... آستین‌هایشان را بالا می‌زدند و با حالت عزا و پریشانی، مصائب حضرت امام حسین (ع) را می‌گفتند و خودشان هم همراه عزاداران گریه می‌کردند....

بعد از روضه؛ باز ... می‌ایستادند در آستانه ی در تا افراد را مشایعت کنند.

این ها برداشتی از خاطره ی روضه خوانی های آیت الله سیدصدرالدین صدر به روایت طاهره خانم صدر -یکی از هفت خواهر امام- از خانه ای است که امام موسی صدر در آن رشد کرده و بالیده اند.

اشارتی کوچک از این که بدانیم: آب حیات روضه ی حسین علیه السلام با انسان ها چه می کند؟

مطالب مرتبط: پدر بودن حسین(ع)

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دعانوشت: ای برانگیزاننده مردمان! این آب حیات را از ما دریغ مدار.

۱ نظر ۵۱۰ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۲۱:۴۲

یا سامع الشّکایا


و ...

روایت خصوصی سوم

۰ نظر ۵۸۱ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۱۸

 یا قاضی المنایا


آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود ...

سه روایت خصوصی...

۰ نظر ۴۵۹ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۰

یا واهِبَ الهـَدایا


امام موسی صدر

اولین نشانه های بهار، بادهای تند و پرهیاهو هستند؛ بادهایی که با همه ی بادها فرق می کنند، بادهایی که با بادهای خشن و پرسوز پاییز؛ که برگ ها را می ریزند و شاخه ها را می‌شکنند و طوفان به راه می‌اندازند، متفاوتند.
بادهایی که مثل باد زمستان، سوز سرمای استخوان سوز ندارند. بادهایی که حتی با باد صبا، باد کوهستان، بادهای ساحلی ملایم هم فرق می کنند.

بادهای بهار، زمین را زیر و رو می کنند، گرد و غبارهای حیاط و باغ و باغچه ... پشت بام و خانه و محله را با خودشان می برند... خارهای خشک صحرا را از جا در می آورند....
و به جای آن ابرها را در آسمان به حرکت وامیدارند... بازی نور و سایه به راه می اندازند... رگبارهای باشکوه ... رعدهای عظیم و تحسین برانگیز.... رنگین کمان... جوانه های شاداب و نورسیده.... گلبرگ-بارانِ شکوفه های گیلاس...

و در نهایت بهار...

بادهای بهار، مژده ی نو شدن و تازه شدن می دهند.... عطر اقاقی ها و شب بو ها و محبوب شب ها را طوری در شهر، پخش می کنند...تا گل ها، فقط از آنِ یک درخت، فقط از آنِ یک دیوار، یک خانه، یک کوچه، یک محله نباشد... که همه ی عالم، از آن استشمام کنند... تا همه از بهـــــــــــــار سهمی ببرند.

****

از قدیم الأیام... در حوزه ی علمیه...رسم بر این نبود، که استاد، به دنبال طلبه باشد!
 آداب و سنت همیشه بر این بوده و هست... که طلبه باید طالب علم باشد! او باید به دنبال استاد باشد... او باید احوالپرس استاد باشد...طلبه است، که به دنبال استاد و بهره بردن از علم و اخلاق و سیره ی او، استاد را پای منبر و در کلاس درس و در نماز جماعت همراهی می کند و به او اقتدا می کند.
در حوزه ی علمیه، رسم بر این نبوده و نیست که علمای بزرگ، حجره به حجره و ایوان به ایوان... در مَدرَس قدم بزنند و به طلبه های جوان سر بزند... از حالشان، بپرسند... تا چه رسد به این که در احوال و کردارشان، دقیق شوند یا به حجره ای وارد شوند و با شاگردی گفتگو کنند!

اما ... صبح یک روز...

۱ نظر ۵۸۷ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۵

باسمک یا رضوان


طلبۀ جوان، از زیر ساباط قدیمی گذشت...خرامان خرامان گذر را رد کرد و ابتدای کوچۀ آقایون ایستاد... با نگاه خاکستری ژرفی به رقصِ پرچم های سیاه خیره شد و به فکر فرو رفت... سوز سرد بهمن ، زودتر از هر سال، در کوچه های کاهگلی، وزیدن گرفته بود... باد در کوچه غوغا کرد ... در عبای موسی پیچید و حتی به اندازۀ یک آه کشیدن، به او مهلت نداد....سید موسی به خود لرزید...سرش را در گریبان قبا فرو برد،عمامۀ مشکی اش را روی سرش مرتب کرد، عبای پشمینش را محکمتر گرفت تا بازیچۀ دست باد نشود و با گام های استوار راه خانه را در پیش گرفت...

یاس های کبود

۱ نظر ۶۶۲ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۹

یا من عنده أمّ الکتاب


صدر-واژۀ سوم

آیاتِ ثلاث: عنوانی است که در سال های 1315 تا 1323 ه. ش. به سه تن از مراجع تقلیدِ شیعه؛ آیاتِ عظام؛ سید صدر الدّین صدر، سیّد محمّد حجّت کوه کمره ای، و سیّد محمّد تقی خوانساری داده شد.
پس از در گذشتِ آیة الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزۀ علمیّۀ قم در سال 1315 ه.ش. تواضع  و فروتنی خاضعانۀ سه تن از علمای تراز اول، سبب شد که هیچ کدام به طور رسمی ریاست حوزۀ علمیّه، و زعامت جامعۀ شیعه را بر عهده نگیرند.
حاصل این آزاد اندیشی، که چراغ آن را آیة الله سید صدر الدّین صدر روشن کرده بودند؛ اتّحاد، صمیمیت و همکاری کم سابقه ای در تاریخ روحانیّتِ تشیّع  بود. این همفکری و یکرنگی علماء، تحولّات فکری و اجتماعی مهمّی در حوزه و طلّابِ علوم دینی ایجاد کرد. اهمّیت این همبستگی و کار جمعی، زمانی مشخص می شود، که بدانیم این دورۀ هشت ساله، در اوج اقداماتِ ضد دینیِ پهلوی اول، و تضعیف روحانیّت بود. حاصلِ تلاش مستمر و پی گیرِ آیاتِ ثلاث، برای تقویت حوزۀ علمیّه و نهاد روحانیت، در دوره های بعد، نه فقط در ایران، بلکه در خیزش فکری نجف و لبنان هم تاثیر فراوان داشت.

آن روزها، سیّد موسی صدرِ هشت ساله از دستخط های پدر، همدلی و کار جمعی و اتّحاد را مشق می کرد. سال هایی که در اندیشه های او برای ساختن لبنانی متحد و به دور از اختلاف و آشوب، بی تأثیر نبود!

سال 1323ه.ش. با هجرت آیة الله سیّد حسین طباطبایی بروجردی، مرجعیّت جهانِ تشیّع و ریاست حوزۀ علمیّۀ قــــــــــم، به ایشان تنفیذ شد.

Ayat Thalath-Triple Verses- Three of the Shia clerics, Grand Ayatollahs: Syed Sadreddin Alsadr, Syed Mohammad Hojjat, Syed Mohammad Taqi Khansari. After demise of Ayatollah Hayeri Yazdi, they took over Management the Qom Religious School with each other in 1936 to 1944.
Their unity and co-management s caused evolution and progression of Qom Religious School.

مطالب مرتبط:

مراجع ثلاث در ویکی شیعه

ارتباط حضرت امام خمینی (ره) با آیات ثلاث

امام موسی صدر در کنار پدرشان آیت الله سید صدرالدین صدر(ره)

۰ نظر ۶۹۳ بازدید موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۳

یا خیر الرّازقین


دختر جوان در تردید میان ماندن و رفتن، صحن حرم را بالا و پایین کرد، چند بار حوض کاشی فیروزه ای حرم را دور زد، یکبار تا زیر سایه پیشخان رفت و معصومانه گنبد طلایی را نگاه کرد و دلش لرزید ... دوباره برگشت و کنار حوض نشست، دستی بر آب خنک حوض کشید و موج های روشن را جا به جا کرد. از کنار حوض، نگاه ِنگران و مرددش با هشتی ورودی گره خورد. چادر مشکی اش را روی سرش مرتب کرد و به عزم رفتن؛ دوباره به سمت گنبد برگشت و برای چندمین بار، دست بر سینه به بانو سلام داد ... باد تندتر از همیشه می وزید ...چادرش را محکم تر چسبید تا بازیچۀ دست تندبادی که دور حرم می گشت، نشود.

در اولین گام های بازگشت، زیر بازی نور و سایۀ فخر و مدین های هشتی، نگاهش در عبای مشکی بلند آیت الله صدر گره خورد؛ سر به زیر و محجوب، سلام کرد و آیت الله هم به تبسم و مهر همیشگی اش، به گوشۀ چادر ِخاکی دختر، سلام داد.

قلب صدر

هنوز آنی از عبور دختر جوان نگذشته بود؛ هنوز چشمان درخشان آیت الله صدر، به گنبد طلایی بانو نرسیده بود، هنوز لب های خشک پیرمرد به سلام بر أخت الرّضا باز نشده بود، که صدای هیاهویی در نزدیکی حرم، طوفانی در دلش به پا کرد و او را هراسان به درآیگاه حرم کشید:

و مأموران شهربانی به دنبال دختر دویدند...مثل گله گرگی در شکار غزال...
 و آیت الله پاتند کرد تا مگر به فرماندار برسد...
و فرماندار چادر را آن چنان از سر دختر کشید تا نفس آیت الله به شماره بیفتد...
و دختر با چادر خاکی اش بر زمین افتاد و ....
و ...گوشۀ عبای خاکی آیت الله کم مانده بود که او را هم از هراس این صحنه بر زمین بزند...
 و فرماندار، چادرِمشکی دختر را زیر چکمه هایش گرفت ...
و قلب ِ صدر ِ بزرگ انگار که زیر پای فرماندار مانده باشد؛ تیر کشید ...

و چادر مشکی خاکی، پاره شد ...
قلب صدرِ بزرگ هم در قفس صدری اش پاره شد ... دستانش لرزید...
و آیت الله -به توبیخ و سرزنش- با همۀ بغضی که در گلو داشت؛
 با همۀ نفسی که در سینه داشت، بر سر فرماندار شهر! فریاد کشید...
-----------------------------------------------------------------
روزها گذشت...
عصر ظلم و بیدادِ پهلوی اول گذشت ...
ولی قلب سید صدرالدین صدر ... قلبی که می بایست...می ماند و می تپید تا عماد استوار خیمه اسلام باشد ...
تا تکیه گاه محکم محرومان و مستضعفان باشد...
قلبی شد که : «... سال ها می سوخت و می ساخت...
قلبی که پیوسته خون می خورد و لب فرو می بست ...قلبی که می گداخت و دم نمی زد.»
قلبی که آن روز تیر کشید، فقط از آن ِسید صدرالدین صدر نبود ...
«قلبی بود که در زمان توانایی، دست جامعه روحانیت بود .... هر چه بود به سوی آن می کشید و هر چه زیان بود، از آن می راند...

قلبی بود که جان صدها هزار تن را در مواقع سختی و گرانی و تنگی حفظ کرد...»1

قلب بزرگ صدر... بعد از آن حادثه تا پایان عمر... با دردی جانکاه عجین شد!

به خاطر یک چادر مشکی خاکی...
----------------------------------------------------------------------------------------
و من...شاید... باید صبر می کردم ... تا دی ماه ...
ولی نمی شود صبر کرد... باید الآن می نوشتم ... همین امشب
برای تویی که چادر مشکی ات را زیر هُرم آفتاب داغ تابستان محکم تر از همیشه گرفته ای تا دست آویز تندبادهای زمانه نشود!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------

عنوان نوشت: بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست ... باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست!
غزلی از محمد سلمانی؛ سرایندۀ تب نیلوفری
پی نوشت1: توصیفات آیت الله سید رضا صدر (ره)

منبع نوشت: بازآفرینی روایتی از کتاب "صدرِدین"-اثر دکتر محسن کمالیان

۱ نظر ۶۰۶ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۰

یا غافِرَ الخـَطیئات


صدر-واژۀ اول

آیت الله العظمی و مجاهد بزرگ
حاج آقا سید حسین طباطبائی قمی أعلی الله مقامه
-

 جدّ مادری امام موسی صدر، اولّین استاد و معلّم امام موسی صدر، پرچمدار مبارزه با کشف حجاب در دورۀ سیاه رضا خان.

آیت الله العظمی و مجاهد بزرگ حاج آقا سید حسین طباطبائی قمی أعلی الله مقامه

سال 1314 ه.ش. ، 1935 م. در زمانی که یک سال از ورود امام موسی صدر به مدرسه حیات برای تحصیل می گذشت، اجرای طرح کشف حجاب رضاخان در فضایی آکنده از ترس و وحشت عمومی آغاز شد.

حاج آقا حسین طباطبائی قمی ، در اعتراض به این حرکت ضد اسلامی، از مشهد به سمت شهر ری حرکت کردند و تحصن ایشان در اول ربیع الثّانی 1354 ه.ق.، 1314 ه.ش. ، 1935 م. در باغ سراج الملک شهرری آغاز شد. سخن ایشان  که فرمودند : «چنان‌چه برای جلوگیری از «کشف حجاب» ده هزار نفر که یکی از آن‌ها من باشم کشته شود، جایز است.» ؛ زمینه بیداری و خیزش مردمی را در تهران فراهم کرد. پس از تحصن ایشان، مردم تهران در قالب دسته های عزاداری (که البته آن روزها ممنوع بود.) برای پیوستن به ایشان قیام کردند. علمای حوزه های علمیه در نجف، قم و مشهد نیز حمایت خود را از ایشان اعلام کردند. اما پس از محاصرۀ کامل باغ توسط نیروهای نظامی و ممانعت از ورود مردم و علما به باغ سراج الملک، ایشان دستگیر شدند. 14 ربیع الثانی 1354 ه.ق. قیام مردم مشهد در اعتراض به دستگیری ایشان منجر به فاجعۀ کشتار در مسجد گوهرشاد شد و حکومت چاره ای ندید، جز آن که ایشان را به نجف اشرف تبعید کند. تبعید ایشان به نجف، تربیت شاگردان و علمای بزرگ و احیای حوزۀ علمیّه کربلا؛ بعد ها، شرایط را به نحوی فراهم ساخت، که امام موسی صدر برای تکمیل دروس حوزوی راهی نجف شوند.

اطلاعات بیشتر از زندگی پر فراز و نشیب این عالم مجاهد را می توانید در لینک های زیر بیابید:

ویکی فقه_ آیة الله سید حسین طباطبائی قمی

دانشنامۀ اسلامی_حاج سید حسین طباطبائی قمی

وقایع سفر آیت‌الله العظمی حاج‌آقا حسین قمی به ایران

---------------------------------------------------------------------

Ayatullah Sayyid Husein Tabataba'i Qomi-

He was grandfather of Imam Mousa Sadr, The First Teacher of Him, And  The Great Resistance Leader toward  the banning of the hijab in Iran In 1935.

Ayatullah Sayyid Husein Tabataba'i Qomi deported from Iran to Najaf-Iraq In 1935, 1 year after Imam Mousa Sadr came to Hayat Primary School.

----------------------------------------------------------------------------------------------

گلایه نوشت: امروز با وجود این که سالروز فاجعۀ خونین گوهرشاد در رسانه های ایران، نشریات و شبکه های اجتماعی مجازی بازتاب خوبی داشت، من یادی از رهبران گمنام این نهضت نشنیده و نخواندم!!!

دعانوشت:
پروردگارا! خون ها و خون دل هایی که به پای حیا و عفت و حجاب ریخته شده کم نیستند... آن چه در راه تو و پای درخت اسلام ریخته شود بی ثمر نمی ماند....ما را وارثان چادرهای خاکی قرار ده!

۲ نظر ۶۹۵ بازدید موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۳