رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

روزشمار بازگشت امام موسی صدر

رجعت صدر

همه روزهایی را که نبوده ای می شمارند،
من روزهایی که به بازگشتت مانده...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاشیه نوشت:
هرگونه کپی برداری و نشر مطالب این وبلاگ
در راستای آشنایی با سیره و نشر افکار
امام موسی صدر(أعاده الله)
آزاد و موجب امتنان است!

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی...

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۰ ب.ظ

یا من خضعَ کلُ شئ ٍ لهـیبته


خانم الف. حاء. عزیز
سلام!

بنت الهدی صدر

إن تسألوا عن أحوالنــــا... فنحن بخیــــر... و لا یُعکّر صفونا سوی غیابکم

از حال و بال ما اگر پرسیده باشید...دیگر ملالی نیست الّا دوری تو....

و بعد

نبودن شما همیشه حسرت بوده...

هوا که بهاری می شود و

ابر و بادها که بازی نور و سایه به راه می اندازند و

باران که می بارد...

زخم ِدلتنگی ها دوباره سر باز می کنند و بهانه گیر می شوند....
بله... ماهِ نیسان آمـد ... مثل همیشه
 با بادهای بی قرارش... با شقایق های شرمسارش...

با باران های بی نظیرش...

جوانه های سبزِ به ژاله نشسته، ابرهای سپید درگذر، آسمان فیروزه ای زیبا ...

صدای شر شر جویبار... نقاشی هنرمندانۀ دشت و کوهسار ...

مرغان ِمهاجر
رعدهای شکوهمند ... رگبارهای ناگهان...

و دست ِآخر... رنگین کمان
نمی توان ننوشت که جایتان چه قــــــدر اینجا خالی است...
رحمتی که بی خبر و بی دریغ می بارد و کوچک و بزرگ نمی شناسد...

یک آن... چشم باز می کنی و می بینی در میان بازی نور و سایه و باد و باران...

در رحمت بیکرانۀ خالق هستی غرق شده ای
احساس پروانه شدن لحظه ای رهایت نمی کند.... هوس های عجیب به سرت می زند؛

عشق، پرواز، آواز...نماز...

و عاقبت...شهادت

شهادت... و من چه قدر مدیون و ممنون این واژۀ عظیم و پاک و مقدّسم...
داشتم امروز حساب می کردم شما اگر امروز بودید، دقیقاً هفتاد و نه ساله می شدید؛ بنت الهدی صدر
یک بانوی بزرگ و محترم که در نجف و کاظمین و کربلا محبوب و معروف است...
شاید از امّ رائد در لبنان معروف تر... می شد برای شما هم جشن گرفت ...
یک جشن کوچک برای پنجاه و هشت سال تکاپو ...
آخر مدارس الزهراء(س) و صندوق خیریۀ اسلامی پنجاه و هشت ساله می شدند ...
اصلاً شاید مدارس شما شعبه ای از مؤسسات صــدر می شد؟ نه؟!
ولی آن وقت دیگر نمی شد این قدر راحت با شما حرف زد ...
نامه نوشت... درد دل کرد ...
آن وقت دخترکان شیعۀ یتیم سر بر دامان که می گذاشتند و غربتشان را اشک می ریختند؟
خوبی ِ شهادت این است که شما همیشه برای ما، جوان و زیبا و با وقار مانده اید ...
درست مثل بهـــار...

انگار که زمان، در ماه ِنیسان 1980 متوقف مانده و شما تا ابد آن بانوی مقاوم و بلند قامت و سرفراز ِ چهل و سه ساله باقی مانده اید؛
که می توانید برای یک نسل... اصلاً چرا یک نسل؟ برای نسل ها مادری کنید...
دست مادری بر سرمان بکشید و نصیحتمان کنید که:

«زن... سکّاندار کشتی بشریت است...نه گلبرگی پژمرده در دست باد.»


«اسلام از زن می خواهد که شرارۀ ای از نور آسمانی باشد، نه اخگری از آتش ِپرتگاه ِدوزخ»


یادمان بدهید دختر بودن را ... همسر بودن و مادر بودن را... «زن» بودن و بار ِ هستی بر دوش کشیدن را...
قال الرّسول(ص)بخوانید که: « بهترین فرزندان... دختران ِ با احساس، یاریگر و با محبت اند.»

با قال الصّادق(ع) دلداریمان بدهید که: «یک زن صالح از هــــزار مرد ِ ناصالح برتر است!»

یا می شود ....حتی به جای کاروان دویست بانوی عراقی،
مثلاً قافله سالار هزاران زن ِ مسلمان باشید و بر بلندی های مکه حجّ حقیقی را یادمان بدهید.

ماه نیسان با خودش آدم هایی می آورد که مثل ابرها در گذرند،
مثل باران پر از رحمت ِبی اندازه اند،
مثل پرندگان مهاجر همیشه در سفرند...
مثل آسمان، آبی... مثل صدای رودها، دلنشین...مثل رعد، شکوهمند... مثل رگبارها، ناگهان...
مثل شقایق نجیبند و عمرشان کوتاه است...
خانم الف . حاء ِعزیـــز!
امروز فقط آمده ام تا بگویم ماه ِ نیسان چه قـــَـدر به شما می آید!
و به ماه ِ نیسان بگویم که چه خوشبخت است که آمدن و رفتن شما در این ماه است!
پس...ولادتتان بر ما و بر همۀ دختران ...بر ماه ِ نیسان مبارک!

---------------------------------------------------------------------------------------------
مستعارـنوشت: " الف. حاء" مخفف آمنه -حیـــدر...نام بانو سیدۀ علویّه آمنۀ صدر است...که در مقالات و مکتوبات ایشان به صورت ناشناس در نشریات حوزۀ علمیۀ نجف تقریر می شده.

مناسبت نوشت: اول ماهِ مبارک نیسان ِ رومی... آغاز بهار .. مصادف شده با ایام ولادت بهترین مادران دنیا.... برای پروانه هایی که پریدن و سوختن شان در این ماه است!

عنوان نوشت:

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی ... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد ... دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن ... تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی ...

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بــِه ... که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا ... به وصال مرهمی نـِه چو به انتظار خستی


دل هوشمند باید که به دلبری سپاری! که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی!...
از: جناب سعدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی