هلالی پس از هلال
باسمِکَ يَا صَانِعُ
به نام تو؛ ای سازنده!
به سوی تو باز می گردم
عبا را انداخت؛
تیری در قلب تاریکی؛
پس خورشیدوار طلوع کرد؛
خورشید لبان ليمو را سرخ رنگ کرد.
و خورشيد بر جبين عاشقان رنگ برنزین کشید.
دستمال وداع در دستمان به هم پيچيد
تنها در راه او گام برداشتيم
در گذرگاه درد؛
غربت و اشك و ناله جمع آورديم.
از وقتي پنج ساله بودم، تا به حال... ماه شوال بر ما حلول نكرد!
و اين منم... كه در ميان افق و شفق هلالی را پس از هلالی التماس می كنم.
زماني را كه با تپش قلب، شمارش شده
پس خود را در حالی مي يابم كه به سوی تو بازگشته ام.
كه؛" براي انسان گردآمديم"
پس ابرهای سیاه و پراکنده ساليان را از همه فرزندان و دوستدارانت، كنار بزن!
--------------------------------------------------------------------------------------------
بخشی از دلنوشته نجاد شرف الدين-روزنامه السفیر؛ 31 آگوست2016
أعود إلیک
رمى العباءة سهماً في كبد الظلام
فأشرقت شموساً
شمس لونت شفاه الليمون حُمرة وشمس لحّفت جباه المحِبّين سُمرة
وانطوى بيَدنا منديل الوداع
ومشينا في الدرب إياه
نلملم عن رصيف الوجع
يُتماً، دمعاً وأنينا
ما هلّ علينا شهر شوال مذ كان لي من العمر خمس
وها أنا ألتمس هلالاً بعد هلال
بين أفق وشفق
بنبض القلب يُحسب زمانا
فأجدني أعود إليك
أن «اجتمعنا من أجل الإنسان»
فأنفضُ وكلُ أبنائك وأحبائك غمام السنين
----------------------------------------------------------------------------------------------
نجاد شرف الدين
نشر هذا المقال في جريدة السفير بتاريخ 2016-08-31 على الصفحة رقم 4 – لبنان