زُرْ مَنْ هَوَیْتَ و إنْ شَطَّتْ بکَ الدّار*...
یا خیر المنزلین
او بزرگ، من کوچک...او بالا، من پایین... او نزدیک، من دور...او آسمان، من زمین... او دریا، من ماهی...
او خورشید، من شبنم...
او_ ایستاده بر بلندی های بلند مکّه، با آن لباس بلند سپید،
من_گمشده و غریب و نا آشنا، در این دنیای غریب و پر همهمه، در اضطراب و اضطرار پرتگاه های تاریک و هول انگیز
و او درست مثل امامی راه آشنا، دستم را می گیرد و از بلندی های کوه های سنگی و سخت، می کشد بالا. آن جایی که اولین بار پیامبری دل تنگ و دل شکسته، در دنیایی هزاران بار از دنیای من بی رحم تر، جاهلانه تر، آلوده تر سر بر ستاره باران آسمان مکه بلند کرده و اشک هایش، خداوند آسمان ها و زمین را صدا می زند...
بعد ... بال های اندیشه اش را خالصانه و بی دریغ بر شانه هایم به امانت می گذارد تا پرواز یادم دهد... یادم می دهد شرط زیارت آسمان، دل کندن از زمین نیست!، درست دیدن و درست عمل کردن، زمین را به آسمان متصل کردن است! راه های آسمان از همین جا، در زمین می گذرد...
و او –آمنۀ صدر- راه های آسمان را به اندازۀ راه های زمین می شناسد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
و شما... هر قدر هم سفرنامه حج خوانده باشید؛ "خسی در میقات"ِ جلال آل احمد باشد، یا "پرستو در قاف"ِ علیرضا قزوه ،...
هر چقدر هم وبلاگ ها و وب سایت ها را زیر و رو کرده باشید و با خاطرات مکشوف اشک ریخته باشید
"بر بلندی های مکه" چیز دیگری است.
از جملات، سنگین و پر استعارۀ ادبی خبری نیست! صادقانه است... ساده و بی تکلف... و در عین حال لذت یک سفر رویایی به سرزمین وحی را فراهم می آورد. برای منی که زیارت خانه خدا، برایم دور از دسترس می نماید....در روزگاری که راه های زمین به رویم بسته است و حسرت یک زیارت ناب بر دلم... غنیمتی است.
حج نامۀ بنت الهدی صدر، با همه فرق دارد. با او که هم سفر باشید، چیزی از قلم نمی افتد، وسایلتان جا نمی ماند، حسرت نمی خورید که کاش وسیلۀ دیگری برداشته بودم، یا راه دیگری را رفته بودم، یا با کاروان دیگری هم سفر شده بودم... او کاروانسالار مطمئنی است که فکر همه جا را کرده.
بنت الهدی، حتی از ساده ترین رخدادهای سفر برایتان راهی می سازد به سوی آسمان.
یادتان می دهد که برای رسیدن به خدا،
حال و هوای معنوی داشتن، نیازی نیست یک اتاق کوچک و خلوت داشته باشید و گوشه نشینی اختیار کنید،
نیازی نیست کیلومترها راه بپیمایید... تا امامزاده، تا جنوب.
برای با خدا بودن تنها خودتان را لازم دارید و ...دل را...
همین و بس!
با چند جملۀ ساده و یک سفرنامۀ کوتاه، نگاهتان را به دنیا و آدم هایش آن چنان تغییر می دهد که گویا تا به حال عینک دودی به چشم داشته اید و همه چیز را در هاله غبار اوهام و خیالات می دیده اید!
پس از آن، درست مثل یک مادر مهربان و دلسوز، پرورشت می دهد، بزرگت می کند، شک ها و شبهه ها...گم گشتگی ها و نگاه های ابزاری دنیای مدرنی که زندگی ات را سیاه کرده کنار می زند و دختری کردن، همسری کردن...مادری کردن... که نه... یک انسان کامل بودن را نشانت می دهد.
"بر بلندی ها مکه" کتابی است که نه فقط به دختران جوان، نه فقط به زائران حرم امن، نه فقط به مادران... نه تنها در روزهای روشن و سپید ذی الحجه، که به همه کسانی که می خواهند انسان کامل مسلمان را درست بشناسند، توصیه می کنم.
-------------------------------------------------------------------------------------
*زر من هویت و ان شطت بک الدار....و حال من دونه حجب و استار!
لا یمنعنک بعد من زیارته....ان المحب لمن یهواه زوار!
آن کس را که دل به او بسته اى زیارت کن! هر چند خانه تو دور افتاده باشد و حجابها و پرده ها میان تو و او جدائى بیفکند....
دورى راه، هرگز نباید مانع تو از زیارتش گردد، چرا که دوست و عاشق به هر حال باید به زیارت محبوبش رود ...روایتی شیرین از ابوالفتوح رازی مفسر قرآن
حسرت نوشت: آه! که در میان حسرت هایی که "صد دام" از کودکی تا به امروز، بر دلم گذاشته، داغ نبودنت، مادری نکردنت، چه قــــدر سنگین است. بنت الهدی!
انگار زندگی کردن بدون تو، در این شهرآشوب چیزی کم دارد! حسرت سر بر دامنت گذاشتن، دست هایت را بوییدن و بوسیدن، و... یک دل سیر، همۀ یتیمی های بی تو بودن را گریه کردن، تا آخر عمر بر دلم .. بر دل همه دخترانت می ماند!
-----------------------------------------
دعانوشتی از سید مهدی شجاعی: پروردگاری که کوه های سخت و سنگین، از عظمت و بزرگ ات سر خم کرده اند!
خدای بیت الله!
چشم ما را از سنگ و خاک بگیر و به جمال صاحبخانه روشن کن!