هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد...
شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۳ ب.ظ
باسمِکَ یَا شَافِعُ
به نام تو؛ ای یاری کننده!
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد...
می تواند خبر از مصـر به کنعان ببرد
آه از عشــق
که یکمرتبه تصمیم گرفت
یوسف از چاه در آورده به زندان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است؛
سرمه بر چشم کشد؛ زیره به کرمان ببرد
در دلم ... این که بیاید ...
منِ معمولی را؛
ســـر و سامان بدهد؟
یا
سر و ســامان ببرد؟
مرد، آن گاه که از درد به خود می پیچد...
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر، کوتاه
ولی حرف، به اندازۀ کوه
باید این غائله را «آه» به پایان ببرد!
--------------------------------------------------
ابیاتی از یک غزل؛ سروده حامد عسکری
۹۷/۰۴/۰۹