یا دافِع البَلیّات
کودک که باشی...
کوچک که باشی...
دنیای بزرگ را بزرگتر از آن چه که هست می بینی...
درخت ها را... حیاط را... خانه را...آدم ها را...
کودک که باشی...بزرگتر داشتن برایت نعمت است...آرزویی بزرگ....دعایی مستجاب
مثل گلِ کوچک ضعیفی که در سایه سارِ وسعتِ سروی روییده باشد؛ امید بسته به مهربانی های آن سرو...دلخوش است به بزرگتری های آن سرو بلند قامتِ بزرگ
باید کودک باشی...کودکی کرده باشی...تا درک کنی، اسارت یک پدر...در بند کردن یک پدر...یعنی:
یعنی دربند کردن یک دنیا... اسارت یک رؤیا... یعنی زمستان... یعنی سرما...
یعنی خراب شدن کاخ آرزوها... خرد شدن یک اسطوره... شکست یک قهرمان در برابر چشمان معصوم و منتظر.
چشمانی که نمی داند زندان چیست؟ نمی فهمد زندانی کیست؟
کودک که باشی...پدر برایت...تنها...آن مردِ کتابِ اوّل ابتدایی نیست که؛
می آید... در باران...بر اَسب ... باداس...پدر فقط آب نمی دهد...بابا فقط نان نمی دهد...
بابا برایت قهرمانِ همه دوران است...اسطوره شکست ناپذیر!
پردۀ اول- و من به پیکرهای تکیده و چهره های رنگ باخته ای می اندیشم که برای تحقق آرزوهای کودکانشان پایمردانه اعتصام می کنند و لب به غذا نمی زنند...
اعتصاب غذا برای آزادی...
و آزادی جز به آزادی پاس داشته نمی شود!
پردۀ دوّم- اسیر، اسیر است... به جا یا نا به جا... به حق یا به نا حق...ای بسا کسانی که خود برای خود زندان ساخته اند... زندان هوس...زندان مال... زندان نام... زندان نفس... زندان دنیا... زندان شهرت... زندان غرور... زندان اعتیاد...
و تو ... در اسارتِ هر چه باشی و زندانیِ هر که باشی... قهرمان افسانه ای کودکت را در پیش چشمانش خنجر زده ای.
پردۀ سوّم- پدر، گاهی، پدرِ یک کودک است... گاهی پدرِ چندین کودک... گاهی پدرِ یک مدرسه... گاهی پدرِ یک شهر
گاهی پدرِ یک ملّت...
و وای از آن روزی که پدرِ یک امّت... آن که برایت پدری کرده... خون دل خورده... نه فقط نان که برایت جان گذاشته...آن هم نه یک سال و دو سال... سی سال...
و امروز در اسارت باشد... نه یک ماه و دو ماه... سی و هفت سال!
و تو ناتوان از آزادی اش... چشم به راه... دل سپرده باشی به آمدنش!
پردۀ آخر-سلام بابای مهربان این عصر و زمانه!
خدا نکند که من برایت بند باشم پدر! خدا نکند برایت زندان باشم!
خدا نکند زندانی که برای خود ساخته ام، غم و رنجت باشد در این دیارِ غربت!
خدا نخواهد زنجیرهایی که به پایم بسته است؛
که به پایم بسته ام
سنگ راهت شود و راه طولانی ات را، طولانی تر کند!
پدر مهربان همۀ صالحان دنیا! قهرمان حقیقی همۀ دوران ها!
برای باز شدن این همه زنجیر... برای آزادیمان... برای آزادیشان... برایمان دعا کنید!
----------------------------------------------------------------------
پی نوشت: ...ما را به سخت جانی خود این گمان نبود..
بشنویم و ببینیم:
أرید أبی
حجم: 3.21 مگابایت
به خاطر آزادی
حجم: 10.2 مگابایت