اولین روضه خوان
*یا من له القدرة و الکمال
و حسین بر او سلام...
آن روز در عرفات... در عرفه...
اولین کسی بود که نه فقط بر مظلومیت خود، که بر تمام مظلومانه های خاندان و یاران و شیعیانش
تا قیامت، روضه خواند و صبر طلبید و گریست...
اما هیچکس ندانست اولین روضه خوان عاشورا که بود؟
ماجرای کربلا ...روضه های شیعه...
نه از کربلا...نه از عاشورا... که از عرفه شروع شد...از عرفات
از کنار همین کوه رحمت...زیر آسمان آبی خدا...
همان جا که حسین(ع) "إنّی أرغبٌ إلَیک وَ أشهَدُ بالرُّبوبیة ِ إلَیک" سر داد...
و شیعه از همین امروز...لباس سیاهش را بر تن کرد...
در همین امروزی که به خون مسلم بن عقیل سرخ شد:
بیرق های سیاهش را بیرون کشید
از همین امشبی که کودکان مسلم یتیم شدند، کتیبه هایش را نوشت:
«برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند....اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند»
بر نخل هایش آئینه بست...علم هایش را بیرون کشید...
شیعه هیچوقت...منتظر محرم و عاشورا نمانده است....
و مرثیه های شیعه هیچگاه....منتظر روضه خوان ها نمانده است...
شیعه یاد گرفته حتی در گوشۀ یک اتاق تاریکِ بی پنجره، بی هیچ روضه و مرثیه ای ...
بی سایه سار هیچ تکیه و هیئتی...
بی هیچ علم و بیرق... سنج و دمام و زنجیری...
برای عالـَمی، روضه بخواند و سر درگریبان و بی صدا اشک بریزد...
روز عرفه، شیعه یادش نمی رود که:
این حسیــــن (بر او سلام) است که با بندبندِ رگ های دیدگانش،
با روشنایی چشمانش،
با چین و چروک های صفحۀ پیشانی اش،
با قلب و جگر و استخوانش...
به حقیقت ایمانش شهادت می دهد...
تنها شیعه است که می فهمد...
شیعه است که می داند ،وقتی حسین(ع) می فرماید :«وَ ما ضُمَّت و أطبَقَت عَلَیهِ شَفَتای...»
" تک تک جزء به جزء لب های حسین(ع) یعنی چه؟
فقط شیعه است که می فهمد رستنگاه دندان های حسیــن(ع)، «مَساغَ مَطعَمی و مَشرَبی» یعنی چه؟
شیعه است که می داند خواب و بیداری... حرکت و سکون ... رکوع و سجود حسین(ع) یعنی چه؟
عرفه که می رسد...شیعه به اقتدای امامش اشک هایش را بی محابا رها می کند...
وقتی زمزمه می کند: «ربِّ بما أطعَمتنی و سَقَیتنی...»
می گذارد بغض هایش بشکند
وقتی با او همکلام می شود: «أشکوا إلَیکَ غـُربتی و بُعدَ داری...»
می گذارد هق هق گریه امانش را بگیرد و بی تابش کند،
وقتی هم صدا با حسین به فریاد...صدا می زند:
ّیا عدَّتی فی شدّتی، یا صاحِبی فی وَحدَتی، یا غیاثی فی کُربتی...»
شیعه در تمام طول تاریخ...چون کودکی که از گم شدن در بازار مکاره دنیا می ترسد؛
گوشه عبای پدرش...اباعبدالله را گرفته است...
هر جا او برود همراهش می رود...مدینه...مکه...کربلا...کوفه...شام
همراهش می رود تا آن پناهگاه امن:
«أنتَ کهفی حینَ تــُعیینی المذاهِبُ فی سَعَتِها..»
و تو اگر شیعه حسینی! یادت نرود...
زمین و زمانی که بخواهد بر حسین(ع) تنگ شود دیگر جای تو نیست!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
مناجات نوشت:
باسمکَ الّذی فَلــَـقتَ به البَحـــــرِ لِموسی ... و أنجَیــتَ بهِ موسی ...
باسمکَ الّذی دَعاکَ بهِ موسی ...
باسمکَ الّذی دعاکَ بهِ ذوالنّون ...
باسمکَ العَظیم الّذی دَعاکَ بهِ داوود ...
باسمکَ الّذی دعاکَ بهِ یعقوب ...
فَرَدَدت عَلیهِ بَصَره و قـرَّةِ عَینهِ یوسف وَ جَمَعتَ شَملَه ...
باسمکَ الّذی دَعاکَ بهِ سُلیمان ... باسمکَ ...
یا من له القدرة و الکمال....
بر سر دوراهی های زندگی، چشم دلمان را باز کن تا چراغ حجت تو را درست ببینیم ...
جادّۀ غدیر را درست بپیماییم...
تا هجرت قافلۀ ستارگان راه مکه، آن چنان دلمان را بلرزاند و از خود بیخودمان کند
که واجب ترین کارهایمان را چون او نیمه کاره رها کنیم
و در پی آن هودج نور تا آخرین خط سرزمین بلا سر و دستار ندانیم کدام اندازیم...